tag:blogger.com,1999:blog-2930480417200701052.post1118557522018055943..comments2023-04-28T18:30:34.468+03:30Comments on توهُّماتِ يك آميبِ 45 كروموزومی!: قصهی فقرHassan Gholamalifardhttp://www.blogger.com/profile/05503422228449186013noreply@blogger.comBlogger1125tag:blogger.com,1999:blog-2930480417200701052.post-70588320138179373502018-10-08T00:21:35.200+03:302018-10-08T00:21:35.200+03:30آمیب ... آمیب...
چند سال پیش یه جوون 17 ساله بودم....آمیب ... آمیب...<br />چند سال پیش یه جوون 17 ساله بودم...<br />اون موقع شبکه ی اجتماعی فقط فیس بوک بود...<br />نه تلگرام کوفتی بود نه کسی توییتر رو جدی میگرفت... گودر رو هم که خیلی ها باهاش نمیتونستن کنار بیان..<br />آمیب اون موقع یه پیج فیس بوکی داشتی ... من نوشته هات رو میخوندم و با خودم آرزو میکردم که ای کاش..ای کاش خلاقیت تو رو داشتم.....<br />....<br />آمیب نمیدونم... نمیدونم چرا دارم اینارو مینویسم...<br />ولی امشب یهویی آرزو کردم برگردم به اون روزی که با پیچ فیس بوکت آشنا شدم... آخه راستش رو بخوای پیچ تو جزء اولین پیجای فیسبوکی بود که خودم لایک کرده بودم!.....اکثر پیجا رو بیخودی لایک میزدم هیچ وقت نگاه نمیکردم..<br />...<br />آمیب چند سالی هست که گذشته...دیگه ملت ریختن تو اینستاگرام و عکس هیکل این و اون و لوس بازی های مشمئز کننده ی یه سری بچه فوفول رو لایک میزنن...کلی هم کیف میکنن و غش و ضعف میرن و ایموجی میذارن!...حالا البته همه اش که بد نیس...ولی انصافا فکرشم نمیکردم یه روزی دنیای مجازی هم واسم جا نداشته باشه...<br /><br />....<br />آمیب چرا اینجوری شد؟...<br />چرا همه چی تا این حد بهم ریخت و ولی حال من ریخت بهم؟...<br />چرا نتونستم کنار بیام؟..<br />چرا همه اش واسه فردای بهتر تلاش کردم آرزوم این شد که برگردم به دیروز و دیروز تر!؟...<br />آمیب چرا همه چی این قد غمگین شد یهو...راستش رو بخوای غمگین که نه...یهویی همه چی این قد تهی و تو خالی شد...<br />آمیب چرا این همه اتفاقای بد پشت سر هم افتاد؟...<br />آمیب چرا یه سری اتفاقات کوچیک و ساده تبدیل به فاجعه های بزرگ و پیچیده شدن؟...<br />آمیب چرا یهویی هر چی دروغ شیرین که به ناچار به خورد خودم دادم رو این قد تلخ بالا آوردم؟..<br />ظرفیتم کم بود یعنی؟...<br />چرا این قد زخم و حسرت خوردم؟...<br />آمیب اصن مطمئنم عمرا منو نمیشناسی!... چرا این قد مزخرف دارم مینویسم برات؟...<br />چرا ملت این قد نامهربون عوضی پسند بودند من نمیدونستم؟...<br />چرا روزگار واسه آرزوهام قبر کنده بود و من خبر نداشتم؟...<br />چرا کلمه ی عشق رو که میشنوم پوزخند میزنم؟...<br />آمیب چرا تقسیم کردن تنهایی با معشوقی که عاشقت نیست ضرب در تنهایی میشه؟...<br />آمیب چرا حساب و کتاب دنیا کلا عوض شد؟<br />..<br />آمیب چرا مریضی لاعلاج گرفتم؟...<br />آمیب چرا دارو گیر نمیاد؟...<br />آمیب چرا دکترا هم موندن تو مریضیم؟...<br />آمیب چرا مریضیم کشنده نیست و فقط داره زجرم میده؟...<br />آمیب بعد از سال 93 چرا من هنوز زنده ام؟...<br /><br />آمیب اصن چجوری این قد احمق بودم که فکر میکردم از 2600 تومن دیگه بالاتر نمیره و مذبوحانه منتظر موندم که پایین بیاد؟...<br /><br />چرا یکی بهم میگه "توکل کن" دلم میخواد تا آخرین قطره ی تف باقی مونده تو دهنم داد بزنم تو صورتش؟ <br />چرا یه وقتایی با تنفر زل میزنم به آسمون؟...<br />آمیب چرا وقتی میخندم یه چیزی گلوم رو فشار میده؟...<br />آمیب چرا "هیچ کی منو به بازیش راه نداد؟<br />آمیب چرا بعد از اینکه یه گل به خودم زدم دیگه نشد مساوی کنم با خودم؟...<br />چرا آفساید نبود؟...<br />چرا داور سوت میزنه ولی بازی تموم نمیشه؟...<br />آمیب چرا این قد میسوزم و اسیدی شدم"؟..<br />آمیب چرا با اینکه این همه ملت دورم زدن میدون به نامم نزدن؟..<br />آمیب چرا هر شب قبل خواب با فکر اینکه دیگه فردا بیدار نمیشم سرم رو میذارم رو بالشت؟...<br />چرا این همه درد کشیدم نقاشیم خوب نشد؟...کلی آدم بهم میگفتن استعدادم تو هنر خوبه...اونم دروغ شیرین بود؟<br />چرا از آخرین باری که بغض کردم دیگه گریه ام نگرفت؟...<br />آمیب چرا زمستون و بهار و تابستون و پاییز دیگه باهم فرقی ندارن؟...<br />آمیب چرا دیگه آهنگ تو گوشیم ندارم ؟....<br />آمیب چرا سیگار رو واسه رفع تکلیف میکشم؟...<br />آمیب چرا ؟... چرا من آخه؟...<br />....<br />...<br />آمیب چرا تموم نمیشه؟....<br />آبان 89noreply@blogger.com