شاهین با صدایی رَسا گفت:«ببینید که کار ما به جایی رسیده که یک جانور غربزده و خود فروخته و ترسو می خواهد سلطانِمان شود!.اینهایی که دَم از صلح می زنند همانهایی هستند که در آخرین جنگی که در جنگل اتفاق افتاد رفتند و زیر لحافها و برگهایشان استتار کردند و پنهان شدند!.بدون جنگ،صلحی نیز نخواهد بود!.به نظر من نباید زمام امور جنگل را به افرادی سپرد که از جنگ هراسانند.من هم فرمایشاتِ جنابِ کرگدن را دربارۀ میلیتاریسم قبول دارم منتها همانطور که ساعاتی پیش اعلام کردیم کاندیدای ما جناب عقاب است.شما کسی را تیزبین تر و قوی پنجه تر از او نخواهید یافت.چشم ایشان چندین مگاپیکسل قدرت دارد و همه چیز را با کیفیتی بالا و وضوح تصویر فوق العاده ضبط می کنند.گوشهای ایشان هم آنتن دهی خوبی دارد.بنده به نمایندگی از جنابان فاخته،باز و قوش این سخنان را گفتم و اعلام میکنم که ما به عقاب رای میدهیم».شاهین پس از سخنرای اش از عقاب خواست تا دوباره سخنرانی کند به همین دلیل فاخته نوبتش را به عقاب داد و به نفع او کنار کشید.عقاب که با حالتی مغرورانه و پیروزمندانه نشسته بود بادی در گلویش انداخت و گفت:«بنده کاری با حیواناتی که دَم از تغییرات و اصلاحات در جنگل را میزنند ندارم،بلکه روی سخنم با جنگلیان قانونگرا است.نباید گذاشت که جنگل ما به دستِ یک اقلیتِ سکولاریست بیافتد،باید از ارزشهایمان دفاع کنیم و مخالفان خود را سرکوب نماییم.من و هم پیمانانم در صورت پیروزی در این رقابتها آمادۀ هرگونه جنگل تکانی و از بین بردن این نیروهای خود فروخته هستیم.»حاجی لکلک هم که از همین جناح بود ولی کمی محافظه کار تر،با سیاست خاصی از رقابتها به نفع عقاب کنار کشید.به دنبال کنار کشیدن حاجی لکلک به نفع عقاب،پلیکان،اردک،مرغابی،غاز و مرغ دریایی نیز به حمایت از لیدرشان که حاجی لکلک بود به نفع عقاب کنار کشیدند.قبل از اینکه گنجشک صحبت کند،حاجی لکلک دوباره شروع به سخن گفتن کرد و در حالی که یک حلقۀ جلبک را در بالش میچرخاند گفت:«از حاضرین عذر میخواهم که دوباره وقت شریفشان را میگیرم،خواستم تا عمر باقی است کمی شما را ارشاد کنم تا شاید به راه درست هدایت شوید.اولاً بنده چون پایم در گچ است وشکسته،نمی توانم که شخصاً عهده دار این امر خطیر یعنی حکمرانی شوم،ولی قول خواهم داد که در تمامی عرصه ها یک مشاور و معاون خوب برای حکمران آینده باشم!.در ثانی بنده می خواهم خواهش کنم که هر حیوان درست گرایی که بر مسند جنگل نشست از وی حمایت کنید،حتی اگر اشتباهاتِ وحشتناکی هم داشت از حمایتش غافل نشوید!.از رسانه های جنگل هم می خواهم که از وی حمایت کنند.اگر هم یک حیوان تغییرطلب بر راس جنگل نشست که خُب معلوم است که خونش حلال است و گوشتش خوردن دارد!.زیاده عرضی نیست.»گنجشک که نوبتش رسیده بود،آب دهانش را قورت داد و گفت:«وقتی گفتند قرار است سلطان انتخاب شود ما خوشحال شدیم و جیک جیکِ مستانه ای سر دادیم،ولی همین الآن بر من روشن شد که از این به بعد حتی نمی توانیم فکر زمستونمون باشیم.بنده با این وضع اگر عُمری برایَم باقی ماند به نفع پرستو خانم کنار میکشم.»جغد که از طیفِ کاخ سازان کوخ نشین بود نگاهی عاقل اندر سفیهانه به گنجشک انداخت و گفت:«این پرستویی که شما از او دَم میزنی کاملاً معلوم الحال است.جنگل فروش تر از او سراغ ندارم.او باعثِ خروج سرمایۀ جنگلی از جنگل میشود.من و دوستانم جنابان عقاب و شاهین دیگر به ایشان اجازۀ ورود به جنگل را نخواهیم داد و روادیدش را صادر نخواهیم کرد!.ما را چه کاری است با غربزده ها و ددری دودوری ها!.طیفِ ما برای آبادانی آماده است!»سپس نگاهی وحشتناک و غضب آلود به گنجشک کرد و گفت:«گنجشککِ اشی مشی!،لبِ بوم ما مَشین!،بارون میاد خیس میشی،برف میاد گوله میشی میوفتی تو هَچَل!.»پس از این سخنان جغد بود که دیگر گنجشک لام تا کام حرفی نزد!.هُدهُد که به رُک گویی در جنگل شهرت داشت پس از مرتب کردن کاکلش گفت:...........ادامه دارد!

پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۷
کلیلیسم و دمنیسم!(سیر حکمت در آکادمی جنگل!)..قسمت شیشم(ششم!)
چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷
کلیلیسم و دمنیسم.(سیر حکمت در آکادمی جنگل!).قسمت پنجم
پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۷
کلیلیسم و دمنیسم!(سیر حکمت در آکادمی جنگل!).قسمت چهایُّم!(چهارم!!)
پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷
کلیلیسم و دمنیسم!(سیر حکمت در آکادمی جنگل!).قسمت سِیُّم(سوم!)
خرس که مشغول خاراندن خود با تنۀ یک درخت بود گفت:«به نظر من هم ما باید قلمرو خود را گسترش دهیم و اقدام به جهانگشایی کنیم.در مورد ما خرسها تفکراتِ منفی زیاد است و بارها شده که ما را ایندیویژوالیست نامیده اند که البته این خود به تنهایی بد نیست ولی ما در ادبار گذشته ثابت کرده ایم که منفرد نیستیم.لازم به ذکر است که از طریق برخی روابط هم توانسته ایم در این اواخر تبلیغاتِ خوبی به نفع خودمان انجام دهیم و کمی افکار عمومی را به خود جلب کنیم،نمونه اش هم زیاد است،مثل یوگی و دوستان و یا پاندای کونگ فو کار و غیره.به هر حال من هم موافق جنگ هستم،اصلا ما نباید به دفاع فکر کنیم بلکه باید به یورش بیاندیشیم!».گوزن گفت:«به کجا چنین شتابان آقایان؟!،کمی آرام تر لطفاً!.بنده هم موافقم که ما باید قوای نظامی خود را تقویت کنیم ولی اینگونه سخنان شایستۀ این محفل نیست،باید ابتدا با گفتگو و مدارا مسائل را حل کرد،جنگ راهکار آخر است.»آهو گفت:«من قبل از هر چیز مراتب اعتراض خود را اعلام میکنم که به خانمهای جمع اصلا خوب نوبت دهی نشده،من الان چندین ساعته که روی پاهایم ایستاده ام تا نوبتم شود(حضّار نر بدجور به پاهای آهو نگریستند!)،خانم ها و آقایان!،ماده ها و نر های عزیز!،بیایید اینقدر فاشیستی عمل نکنیم.در مانیفستِ ما جایی برای اینگونه افکار نیست.تا کِی می خواهید دیکتاتوری عمل کنید؟،ما هر ضربه ای که خوردیم از جانب همین افکار مازوخیستی و اگزوخیستی است.بیایید کمی هم زیبایی ها را ببینیم،من به نمایندگی اپوزیسیون ماده گان مُشک طلب،نویدِ صلح و دوستی می دهم،نه جنگ و خون ریزی و وایلدیسم!.»کبوتر درحالی که شاخۀ زیتونی را در نوکش نگه داشته بود به طوری که انگار به نوکش چسبیده بود،گفت:«پیام ما به همۀ جنگلیان صلح،صفا و دوستی است.به نظر من هم اینقدر نباید جنگ طلب بود.قبل از هر کاری باید تحقق کرد.پوزیتیویسم را فراموش نکنید که همانا مکتبِ ماست.».سینه سرخ بالهایش را روی سینه هایش گذاشت و خود را پوشاند و گفت:«اولاً لطف کنید چشماتونو درویش کنید،جدیداً پروتز کردم!،دوماً من از جانبِ حزبِ سینه چاکان صلح طلب به نفع سرکار خانوم قو از رقابتها انصراف میدم.»قو که زیر چشمی همه را می پایید پس از کمی ناز و کرشمه و با تلفظ غلیظِ حرفِ "ر" گفت:«اوه مای گاد!،مرسی سینه سرخ جون،چقدر پروتزت خوب شده!،پیش کی رفتی؟!،شما به من انرژی مثبت دادین!.من از صحبتهای آقای عقاب و همرزماشون خیلی دپرس شدم،اصلا نوع کلام اینها خیلی کِریزیه!،آخه تا کِی جنگ و دعوا؟،بیایین کمی هم با هم روابطِ حسنه داشته باشیم!،آدرس من رو که همتون بلدین!،اینقدر که شما حرص می خورین یه وقت خدایی نکرده به سردی مزاج مبتلا میشیدا!».الاغ که از صحبتهای قو یک جوری شده بود به سرعت پایین تنۀ خود را پشتِ یک سنگِ بزرک پنهان کرد و پس از سُرفه کردن و صاف کردن صدایش گفت:«شما که خود خوب می دانید که من الاغم و الاغ هم که خُب الاغ است و اگر هم من الاغ نیستم پس چی هستم و اگه هستم یعنی نیستم و چون الاغ نیستم نیستم ولی چون هستم پس حتما الاغم که هستم!.الاغ جماعت که سر از سیاست و جنگلداری در نمی آورد.آقا اصلا خَر ما از کُره گی دُم نداشت،ما اگه سیاست داشتیم که الاغ نمی شدیم.اگر اجازه بدهید من به نفع خانوم قو کنار بروم،اصلا حالم خوش نیست!»قاطر چشم غُرّه ای به الاغ کرد و گفت:«جنابِ الاغ شکسته نفسی می کنند.من هم قبلاً خودم الاغ بودم ولی اِوولوشِنیسم را باور کردم و تحصیلاتم را ادامه دادم و مدرکِ قاطری ام را گرفتم و همچنان دارم ادامه میدهم تا مدرکِ اَسبی خود را نیز اخذ نمایم،ولی به نظر بنده مدرک اصلا مهم نیست و نباید برای ما این مقولاتِ پاره و پوره اهمیتی داشته باشد.بنده خود بارها دیده ام که در خیلی از جنگلهای دیگر الاغها صاحب نفوذ و قدرت هستند و در کُل خیلی خَرشان می رود و خیلی هم خَر پول هستند.ولی حالا که جنابِ الاغ خود را به خَریّت زده اند و احتمالاً از خَر شیطان پیاده نمی شوند بنده هم به نفع جنابِ موش کور کناره گیری میکنم،چون ایشان تحصیلاتشان از بنده بیشتر است و مدارکِ معتبری هم از جنگلهای فرنگ دارند!.»موش کور که از حزبِ روشن دلان مُساوات خواه بود کمی از عینکِ پنسی اش را جابجا کرد و پُشت به حُضّار گفت:«بله،بنده دکترین مشخصی برای ادارۀ جنگل دارم و کسی بهتر از من نمی توتند کارهای زیربنایی انجام دهد.»وقتی موش کور سخن می راند افکار عمومی جنگل اینگونه می پنداشت که طیفِ موش مَنِشان اصل اندیش از وی حمایت می کنند ولی به محض اتمام سخنرانی موش کور،موش خُرما شروع به شاتناژ علیه او کرد و به عنوان مخالف گفت:«کی گفته موش کور مدرک داره؟من تحقیقات کردم و فهمیدم اصلا جنگلی که ایشان ازش مدرک گرفته وجودِ خارجی ندارد.این جانور به ما دروغ گفته و نباید ازش حمایت کرد.اصلاً مگر ایشان کور نیستند؟!،پس چگونه توانسته مدارج عالی را طی کند و راجع به رنگهای موجود در آثار رامبراند مقاله بنویسند؟!»و اینگونه بود که در کار موش کور موش دوانده شد!.....ادامه دارد!
وقتی كسی نوشتهای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!
