خرس که مشغول خاراندن خود با تنۀ یک درخت بود گفت:«به نظر من هم ما باید قلمرو خود را گسترش دهیم و اقدام به جهانگشایی کنیم.در مورد ما خرسها تفکراتِ منفی زیاد است و بارها شده که ما را ایندیویژوالیست نامیده اند که البته این خود به تنهایی بد نیست ولی ما در ادبار گذشته ثابت کرده ایم که منفرد نیستیم.لازم به ذکر است که از طریق برخی روابط هم توانسته ایم در این اواخر تبلیغاتِ خوبی به نفع خودمان انجام دهیم و کمی افکار عمومی را به خود جلب کنیم،نمونه اش هم زیاد است،مثل یوگی و دوستان و یا پاندای کونگ فو کار و غیره.به هر حال من هم موافق جنگ هستم،اصلا ما نباید به دفاع فکر کنیم بلکه باید به یورش بیاندیشیم!».گوزن گفت:«به کجا چنین شتابان آقایان؟!،کمی آرام تر لطفاً!.بنده هم موافقم که ما باید قوای نظامی خود را تقویت کنیم ولی اینگونه سخنان شایستۀ این محفل نیست،باید ابتدا با گفتگو و مدارا مسائل را حل کرد،جنگ راهکار آخر است.»آهو گفت:«من قبل از هر چیز مراتب اعتراض خود را اعلام میکنم که به خانمهای جمع اصلا خوب نوبت دهی نشده،من الان چندین ساعته که روی پاهایم ایستاده ام تا نوبتم شود(حضّار نر بدجور به پاهای آهو نگریستند!)،خانم ها و آقایان!،ماده ها و نر های عزیز!،بیایید اینقدر فاشیستی عمل نکنیم.در مانیفستِ ما جایی برای اینگونه افکار نیست.تا کِی می خواهید دیکتاتوری عمل کنید؟،ما هر ضربه ای که خوردیم از جانب همین افکار مازوخیستی و اگزوخیستی است.بیایید کمی هم زیبایی ها را ببینیم،من به نمایندگی اپوزیسیون ماده گان مُشک طلب،نویدِ صلح و دوستی می دهم،نه جنگ و خون ریزی و وایلدیسم!.»کبوتر درحالی که شاخۀ زیتونی را در نوکش نگه داشته بود به طوری که انگار به نوکش چسبیده بود،گفت:«پیام ما به همۀ جنگلیان صلح،صفا و دوستی است.به نظر من هم اینقدر نباید جنگ طلب بود.قبل از هر کاری باید تحقق کرد.پوزیتیویسم را فراموش نکنید که همانا مکتبِ ماست.».سینه سرخ بالهایش را روی سینه هایش گذاشت و خود را پوشاند و گفت:«اولاً لطف کنید چشماتونو درویش کنید،جدیداً پروتز کردم!،دوماً من از جانبِ حزبِ سینه چاکان صلح طلب به نفع سرکار خانوم قو از رقابتها انصراف میدم.»قو که زیر چشمی همه را می پایید پس از کمی ناز و کرشمه و با تلفظ غلیظِ حرفِ "ر" گفت:«اوه مای گاد!،مرسی سینه سرخ جون،چقدر پروتزت خوب شده!،پیش کی رفتی؟!،شما به من انرژی مثبت دادین!.من از صحبتهای آقای عقاب و همرزماشون خیلی دپرس شدم،اصلا نوع کلام اینها خیلی کِریزیه!،آخه تا کِی جنگ و دعوا؟،بیایین کمی هم با هم روابطِ حسنه داشته باشیم!،آدرس من رو که همتون بلدین!،اینقدر که شما حرص می خورین یه وقت خدایی نکرده به سردی مزاج مبتلا میشیدا!».الاغ که از صحبتهای قو یک جوری شده بود به سرعت پایین تنۀ خود را پشتِ یک سنگِ بزرک پنهان کرد و پس از سُرفه کردن و صاف کردن صدایش گفت:«شما که خود خوب می دانید که من الاغم و الاغ هم که خُب الاغ است و اگر هم من الاغ نیستم پس چی هستم و اگه هستم یعنی نیستم و چون الاغ نیستم نیستم ولی چون هستم پس حتما الاغم که هستم!.الاغ جماعت که سر از سیاست و جنگلداری در نمی آورد.آقا اصلا خَر ما از کُره گی دُم نداشت،ما اگه سیاست داشتیم که الاغ نمی شدیم.اگر اجازه بدهید من به نفع خانوم قو کنار بروم،اصلا حالم خوش نیست!»قاطر چشم غُرّه ای به الاغ کرد و گفت:«جنابِ الاغ شکسته نفسی می کنند.من هم قبلاً خودم الاغ بودم ولی اِوولوشِنیسم را باور کردم و تحصیلاتم را ادامه دادم و مدرکِ قاطری ام را گرفتم و همچنان دارم ادامه میدهم تا مدرکِ اَسبی خود را نیز اخذ نمایم،ولی به نظر بنده مدرک اصلا مهم نیست و نباید برای ما این مقولاتِ پاره و پوره اهمیتی داشته باشد.بنده خود بارها دیده ام که در خیلی از جنگلهای دیگر الاغها صاحب نفوذ و قدرت هستند و در کُل خیلی خَرشان می رود و خیلی هم خَر پول هستند.ولی حالا که جنابِ الاغ خود را به خَریّت زده اند و احتمالاً از خَر شیطان پیاده نمی شوند بنده هم به نفع جنابِ موش کور کناره گیری میکنم،چون ایشان تحصیلاتشان از بنده بیشتر است و مدارکِ معتبری هم از جنگلهای فرنگ دارند!.»موش کور که از حزبِ روشن دلان مُساوات خواه بود کمی از عینکِ پنسی اش را جابجا کرد و پُشت به حُضّار گفت:«بله،بنده دکترین مشخصی برای ادارۀ جنگل دارم و کسی بهتر از من نمی توتند کارهای زیربنایی انجام دهد.»وقتی موش کور سخن می راند افکار عمومی جنگل اینگونه می پنداشت که طیفِ موش مَنِشان اصل اندیش از وی حمایت می کنند ولی به محض اتمام سخنرانی موش کور،موش خُرما شروع به شاتناژ علیه او کرد و به عنوان مخالف گفت:«کی گفته موش کور مدرک داره؟من تحقیقات کردم و فهمیدم اصلا جنگلی که ایشان ازش مدرک گرفته وجودِ خارجی ندارد.این جانور به ما دروغ گفته و نباید ازش حمایت کرد.اصلاً مگر ایشان کور نیستند؟!،پس چگونه توانسته مدارج عالی را طی کند و راجع به رنگهای موجود در آثار رامبراند مقاله بنویسند؟!»و اینگونه بود که در کار موش کور موش دوانده شد!.....ادامه دارد!
پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷
کلیلیسم و دمنیسم!(سیر حکمت در آکادمی جنگل!).قسمت سِیُّم(سوم!)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۸ نظر:
چي بگم؟..فقط ميتونم بگ عاليه،عالي!
بابا اي ول. كم كم ديگه، آره ديگه، خوب ديگه، هيچي ديگه، همين ديگه، بازم ديگه، خوب ديگه، ديگ ديگه ديگه. آفرين آفرين.
هورااااااا!!!!!!! ما بالاخره توانسنیم نطر بگذاریم!!!
ایوللللللللل!
ما بعدا در آخر نظرمان را اعلام می کنبم!!!
شما تمام روزنامه هاو وفایع سیر سیاسی ذور را می خوانید، مبرهن است!
http://mashi.blogsky.com/
ما بودیم! برای کامنت بالا!
بدجور معتادِ اين داستان شدم.ايكاش دوبار در هفته مطلب ميذاشتين تا زودتر ادامشو بخونم..
خيلي جالب و با مزه اس..ولي بعضي جاها يكم زياده روي كردين. دهقاني
خواندني بود. خيلي دوستداشتني شده است. اون قسمت اِوولوشِنیسم معركه بود كلي خنديدم.
كارت درسته!!!!
kheyli jalebe,kheyli ghashangtaro jazabtar shode.mohammad,R
ارسال یک نظر