از وقتي ارژنگ پسر ايران خانوم به خدمتِ زير پرچم اعزام شده بود توي محله غوغايي به پا شده بود. همه اهالي محل ايران خانوم را خوب ميشناختند ولي بچه هايش را بيشتر از خودش دوست داشتند!
اينطور كه نقل ميكردند ايران خانوم شوهرهاي زيادي داشته ولي هيچكدامشان عمرشان به دنيا نبوده و اقبالشان نا مساعد بوده!. ارژنگ پسر ته تغاري و از تخم و تركه شوهر قبلي ايران خانوم يعني پهلوان آقا بود. بقيه فرزندانش هم يا فرار مغزها كرده بودند و يا مشغول سواري دادن به اين و آن بودند!. ايران خانوم از آن زنهاي تنوع طلب و متجدد بود به خاطر همين با پهلوان آقا نساخت و طلاقش را گرفت و رفت صيغه مش غلام صابونچي شد. صيغه مش غلام شدن همان و ريختن كُرك و پر ايران خانم هم همان!
ارژنگ پسري با كمالات و با جمالات و در عين حال پولدار بود به همين خاطر مش غلام او را زير پر و بال خودش گرفت تا فردا پس فردا عصاي دستش شود. هنگامي كه ارژنگ راهي خدمتِ زير پرچم شد مش غلام خدا را بنده نبود و به عالم و آدم فخر مي فروخت! ايران خانوم هم طبق سُنَّت شروع به آماده كردن مقدمات و ملزوماتِ آش پشتِ پا نمود.
توي محله شايعه شده بود كه ارژنگ به دوستش كل ميرزا گفته اگر كسي از اهالي محل برايش آش پشتِ پا بپزد دخترش را به همسري مي گيرد و پاتيل آش برايش حُكم كفش سيندرلا را پيدا خواهد كرد! به همين دليل تمام زنهاي همسايه به تكاپو افتادند تا شايد بتوانند دخترشان را به ارژنگ قالب كنند!
در اولين گام زنان محله اقدام به تشكيل كار-گروهي پنج نفره متشكل از شهين خانم‘مهين خانم‘شمسي خانم‘قمر خانم و نصرت خانم نمودند كه در آخرين لحظه ناتاشا خانم هم به جمع آنها بعلاوه شد!!. اين كار-گروه در اولين اقدامش فشارهاي زيادي بر ايران خانم وارد آورد و اين شخص را فاقد صلاحيت در آشپزي دانست!
مش غلام وقتي ديد همسايه ها زنش را از پختن آش محروم كرده اند در بيانيه اي كه در قهوه خانه صادر كرد اين اقدامات و تحريم هاي همسايه ها را كار اختر خانم دانست و اعلام كرد كه زنش سالهاست آشپزي ميكند و اين انگ ها به ما نميچسبد. همسايه ها نيز در بيانيه اي به مش غلام اخطار دادند و گفتند در صورتي كه او و زنش حرف گوش نكنند آنها نيز به اصغر آقا بقال اجازه نمي دهند تا به آنها خوار و بار بفروشد و حتي اگر علي رغم تمام تحريمها ايران خانم آش هم بپزد اهالي محل از آن آش نخواهند خورد و همين نكته باعث بروز نحسي و بد شگوني مي گردد!. اينگونه بود كه مش غلام از خر شيطان پياده شد و اعلام كرد حاضر است از طرف زنش با همسايه ها پاي كرسي مذاكره بنشيند.
پس از چند مرحله نشست و برخاست پشتِ درهاي بسته نانوايي آقا صفدر قرار بر اين شد كه ابتدا هياتي از زنان محله به رياستِ سيمين خانم به بازرسي از خانه ايران خانم بپردازند تا مطمئن شوند كه در آنجا ديگ و ديگچه اي و يا رشته غني شده اي پنهان نشده باشد و در ثاني كليه مراحل آماده نمودن ملزوماتِ آش به صورتِ زير اجرا شود:
.پاك كردن جعفري و گشنيز: منزل شهين خانم
پاك كردن شنبليله و تره و غيره: منزل مهين خانم
خورد كردن سبزي: منزل شمسي خانم
پاك كردن نخود و لوبيا و عدس: منزل قمر خانم
سرخ كردن پياز و سير و نعناع: منزل نصرت خانم
همچنين نظارت بر كليه مراحل پخت و پز هم بر عهده ناتاشا خانم گذشته شد.
طبق نظر گروهِ پنج بعلاوه يك قرار بر اين شد كليه پروسه پختن آش نيز به پنج مرحله تقسيم شود بدين نحو كه مرحله آغازين پخت و پز در منزل شمسي خانم اجرا گشته و پس از مدتي جوش خوردن كليه لوازم پخت و پز اعم از ديگ و اجاق و غيره به مرحله دوم يعني منزل قمر خانم منتقل شود و آنجا نيز كمي قُل بخورد و سپس به مرحله سوم يعني منزل شهين خانم و از آنجا به سمتِ خانه مهين خانم و در آخرين مرحله هم به منزل ناتاشا خانم منتقل گردد تا آش كاملا جا بيافتد! طبق توافق طرفين قرار شد كه مقداري از آش(!) پس از جا افتادن و قوام آمدن به صورت نمادين به منزل ايران خانم انتقال داده شود تا هم خاطر ايشان مكدر نشود و هم اينكه پشتِ سرش حرفي نباشد!
با اينكه مش غلام با هزارگونه دغل كاري و التماس توانسته بود مرحله سابيدن كشك را نصيب خود و عيالش نمايد اما ايران خانم را كارد ميزدي خونش در نمي آمد. همانطور كه چارقدش را دور خود پيچيده بود يك گوشه نشسته بود و حرص ميخورد در حالي كه همسايه هاي دلسوزش كمي آن طرفتر مشغول پختن آشي بودند كه يك وجب روغن رويش نشسته بود!!
***
تصويرگر: مرتضي خسروي
***
معرفي وبلاگ: به رسم ادب امروز وبلاگ "آسمان رنگين است" را معرفي ميكنم.البته قبلا اسم وبلاگشان "آسمان غمگين است" بود كه بعد از ازدواجشان نام وبلاگشان هم تغيير كرد!!!.ايشان اولين كسي بود كه براي بنده كامنت گذاشت!. البته ايشان به عنوان يكي از صد وبلاگ نويس برتر بانوان هم انتخاب شدند در اين اواخر. البته همه ما ميدانيم كه اين انتخابات اصلا و ابدا كشكي و كتره اي نبوده!!
اينطور كه نقل ميكردند ايران خانوم شوهرهاي زيادي داشته ولي هيچكدامشان عمرشان به دنيا نبوده و اقبالشان نا مساعد بوده!. ارژنگ پسر ته تغاري و از تخم و تركه شوهر قبلي ايران خانوم يعني پهلوان آقا بود. بقيه فرزندانش هم يا فرار مغزها كرده بودند و يا مشغول سواري دادن به اين و آن بودند!. ايران خانوم از آن زنهاي تنوع طلب و متجدد بود به خاطر همين با پهلوان آقا نساخت و طلاقش را گرفت و رفت صيغه مش غلام صابونچي شد. صيغه مش غلام شدن همان و ريختن كُرك و پر ايران خانم هم همان!
ارژنگ پسري با كمالات و با جمالات و در عين حال پولدار بود به همين خاطر مش غلام او را زير پر و بال خودش گرفت تا فردا پس فردا عصاي دستش شود. هنگامي كه ارژنگ راهي خدمتِ زير پرچم شد مش غلام خدا را بنده نبود و به عالم و آدم فخر مي فروخت! ايران خانوم هم طبق سُنَّت شروع به آماده كردن مقدمات و ملزوماتِ آش پشتِ پا نمود.
توي محله شايعه شده بود كه ارژنگ به دوستش كل ميرزا گفته اگر كسي از اهالي محل برايش آش پشتِ پا بپزد دخترش را به همسري مي گيرد و پاتيل آش برايش حُكم كفش سيندرلا را پيدا خواهد كرد! به همين دليل تمام زنهاي همسايه به تكاپو افتادند تا شايد بتوانند دخترشان را به ارژنگ قالب كنند!
در اولين گام زنان محله اقدام به تشكيل كار-گروهي پنج نفره متشكل از شهين خانم‘مهين خانم‘شمسي خانم‘قمر خانم و نصرت خانم نمودند كه در آخرين لحظه ناتاشا خانم هم به جمع آنها بعلاوه شد!!. اين كار-گروه در اولين اقدامش فشارهاي زيادي بر ايران خانم وارد آورد و اين شخص را فاقد صلاحيت در آشپزي دانست!
مش غلام وقتي ديد همسايه ها زنش را از پختن آش محروم كرده اند در بيانيه اي كه در قهوه خانه صادر كرد اين اقدامات و تحريم هاي همسايه ها را كار اختر خانم دانست و اعلام كرد كه زنش سالهاست آشپزي ميكند و اين انگ ها به ما نميچسبد. همسايه ها نيز در بيانيه اي به مش غلام اخطار دادند و گفتند در صورتي كه او و زنش حرف گوش نكنند آنها نيز به اصغر آقا بقال اجازه نمي دهند تا به آنها خوار و بار بفروشد و حتي اگر علي رغم تمام تحريمها ايران خانم آش هم بپزد اهالي محل از آن آش نخواهند خورد و همين نكته باعث بروز نحسي و بد شگوني مي گردد!. اينگونه بود كه مش غلام از خر شيطان پياده شد و اعلام كرد حاضر است از طرف زنش با همسايه ها پاي كرسي مذاكره بنشيند.
پس از چند مرحله نشست و برخاست پشتِ درهاي بسته نانوايي آقا صفدر قرار بر اين شد كه ابتدا هياتي از زنان محله به رياستِ سيمين خانم به بازرسي از خانه ايران خانم بپردازند تا مطمئن شوند كه در آنجا ديگ و ديگچه اي و يا رشته غني شده اي پنهان نشده باشد و در ثاني كليه مراحل آماده نمودن ملزوماتِ آش به صورتِ زير اجرا شود:
.پاك كردن جعفري و گشنيز: منزل شهين خانم
پاك كردن شنبليله و تره و غيره: منزل مهين خانم
خورد كردن سبزي: منزل شمسي خانم
پاك كردن نخود و لوبيا و عدس: منزل قمر خانم
سرخ كردن پياز و سير و نعناع: منزل نصرت خانم
همچنين نظارت بر كليه مراحل پخت و پز هم بر عهده ناتاشا خانم گذشته شد.
طبق نظر گروهِ پنج بعلاوه يك قرار بر اين شد كليه پروسه پختن آش نيز به پنج مرحله تقسيم شود بدين نحو كه مرحله آغازين پخت و پز در منزل شمسي خانم اجرا گشته و پس از مدتي جوش خوردن كليه لوازم پخت و پز اعم از ديگ و اجاق و غيره به مرحله دوم يعني منزل قمر خانم منتقل شود و آنجا نيز كمي قُل بخورد و سپس به مرحله سوم يعني منزل شهين خانم و از آنجا به سمتِ خانه مهين خانم و در آخرين مرحله هم به منزل ناتاشا خانم منتقل گردد تا آش كاملا جا بيافتد! طبق توافق طرفين قرار شد كه مقداري از آش(!) پس از جا افتادن و قوام آمدن به صورت نمادين به منزل ايران خانم انتقال داده شود تا هم خاطر ايشان مكدر نشود و هم اينكه پشتِ سرش حرفي نباشد!
با اينكه مش غلام با هزارگونه دغل كاري و التماس توانسته بود مرحله سابيدن كشك را نصيب خود و عيالش نمايد اما ايران خانم را كارد ميزدي خونش در نمي آمد. همانطور كه چارقدش را دور خود پيچيده بود يك گوشه نشسته بود و حرص ميخورد در حالي كه همسايه هاي دلسوزش كمي آن طرفتر مشغول پختن آشي بودند كه يك وجب روغن رويش نشسته بود!!
***
تصويرگر: مرتضي خسروي
***
معرفي وبلاگ: به رسم ادب امروز وبلاگ "آسمان رنگين است" را معرفي ميكنم.البته قبلا اسم وبلاگشان "آسمان غمگين است" بود كه بعد از ازدواجشان نام وبلاگشان هم تغيير كرد!!!.ايشان اولين كسي بود كه براي بنده كامنت گذاشت!. البته ايشان به عنوان يكي از صد وبلاگ نويس برتر بانوان هم انتخاب شدند در اين اواخر. البته همه ما ميدانيم كه اين انتخابات اصلا و ابدا كشكي و كتره اي نبوده!!
***
۴۵ نظر:
آش حق مسلم ماست :))
ميردهقان
سلام دوست خوبم////////////به وبلاگم دعوتت می کنم/////////////////////[گل]
اما ......... تشبیه خیلی زیبایی بود////////کیف کردم///////!
عالي بود ...بالاخره آش درست شد يا نه؟؟؟
عالی بود عالی عالی عالی
واقعا در طنز مثالی نظیر نداری
آمیب جان خوب طوری انرژی هسته ای و مسائل مربوط به اونو به باد نقد گرفتی
خوشمان آمد
عالی بود عالی عالی عالی
واقعا در طنز مثالی نظیر نداری
آمیب جان خوب طوری انرژی هسته ای و مسائل مربوط به اونو به باد نقد گرفتی
خوشمان آمد
ِحالا کدوم از این خانوم های محترم در نقش کشور دوست و همسایه روسیه بازی میکنند کدومشوون چین!یکیشونم مشترکن بزارید بورکینافاسو و ونزئولا!
منم دقيقن نظرم مثل اون بابا لنگ درازس !فوق العاده سياست رو تو طنز نقد ميكنيد! D-:
*اينجا چرا شكلك نداره نميشه احساسات رو نشون داد!!!! )-:
خوبی این متن اینه که ذهن رو درگیر خودش میکنه.البته امیدوارم روزی برسه که دیگه نخوایم در لفافه حرفامون رو بزنیم
خوبی این متن اینه که ذهن رو درگیر خودش میکنه.البته امیدوارم روزی برسه که دیگه نخوایم در لفافه حرفامون رو بزنیم
بابا اين وبلاگت چرا اينجوريه؟دهنم سرويس شد تا تونستم نظر بدم.68 بار كليك كردم تا باز شد!اين نوشته يه طرف اين قسمت نظر هم يه طرف.رسما اشكمو دراورد.از اينها گذشته مطلبت فوق العاده بود فوق العاده
سلام آمیب جان میگما این عکس خانوم ها درست با نمییشه یعنی میزنه فیلتر!!البته کلاً از 13 آبان به بعد بلاگ اسپات مشکل خورده..کامنت دونی هم باز نمیشه!
اينجا چرا اينقدر بد قسمت افاضاتش باز ميشه؟ صدبار كليك كردم تا نظر بذارم. حالا خوبه adsl دارم وگرنه فكر كنم كل وبلاگت باز نميشه. به هر حال الان دارم نظر ميذارم اميدوارم ثبت بشه. عاشق قلمت شدم. عاليه
باورم نميشه تونستم نظر بذارم!!!! هورااااا
مثل همیشه عالی بود ولی این بار هنرمندانه تر. راستی اون قسمت که به 1+5 اشاره کردین، کاش نمی نوشتین اینو و می ذاشتین تا خواننده خودش به قضیه پی می برد.
به حول و قوه خداوند ما كامنت گذاشتيم!
شاخهايمان در آمد!
:)))
آمیب جن با سبزی هایی که شما نام بردی از جمله شنبلیله و گشنیز باید منتظر قورمه سبزی باشیم تا بخوریم وکلمون بیشتر بوشو بگیره.میگم قربونت دست و بالت باز شد یه کامنتدونی نو بگیر این یکی که رسما دهنمون و زد
البته منظورم از جن {بسم الله } همون جان است که بدینوسیله تصحیح مینمایم شاد باشی
امروز فكر كنم جهارمين باره كه ميام تو وبلاگت تا بلكه بتونم نظر بدم و بگم نوشته ات تووووپ و معركه بود.
معرکه بود :)
مسئله واقعا به سادگی آش رشته پختن-ه
اما نمی دونم چرا بعضی ها توجیه نمی شن!!!
این پست شما رو چند روز پیش خوندم اما هرکاری کردم نمیشد توی بلاگر پیام بذارم.
راستش چون همیشه با خوندن مطالب شما ذهنم درگیر میشه لذت میبرم.امیدوارم روزی برسه که بشه حرفا رو خیلی راحت تر و آزادانه تر گفت.
:))))
مگه دستم بهت نرسه!
سلام آقـا.
والله ما که هنوز آش رو نخوردیم تا فلان جا سوختیم. وای به روزی که آش رو بخوریم. الان آش رو با جاش گذاشتیم سر تاقچه هی داد میزنیم "همین آش رشته بود/ بخت ما رو بشته بود؟"
بعد ایران خانم هم هی داد میزند "آش منو دزدیدن/دارن باهاش پز میدن"
از ما گفتن نخورید آقا نخورید!
بابا تو دیگه چه جونوری هستی!!!!
دم شما گررررررررم و همچنان گررررررم
ببین معرکه میدونی چیه؟
معرکه بود معرکه ها!
افرييييييييييييين
-در جواب عسل:
فعلا در دستِ تهيه اس!
-در جواب شيدا:
شايد براي اينه كه بلد نبودن توي آش چي بريزن!!
-در جواب هويج:
خيالت راحت!..ته ديگ اش هم به ما نميدن!!
man mese baghiye bad bin nistam...!midoonam ke neveshtatoon aslaaaaaan siyasi naboood!
سلام مؤمن
همین و دیگر هیچ!
عالیه. به نظرم بهترین راه واسه روبه رو شدن با سیاست اینروزها فقط طنزه. موفق باشید. لینک می نمائیم بی اجازه!
با اجازه (یا در واقع بی اجازه) لینکت کردم
:)))
خخخخخ
خخخخخ
سلام
دم شما گرم زياد
آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته
راستی از انگل ته خورده چه خبر ما منتظر سومیش هستیم
سلام 45 كروموزومي...
ببين من يه روانشناسم... نريز اينقدر خيييييييييييييلي حرفاتو زياد آخه توي دلت ... گناه داري خوب ...
وبلاگ من همين 2-3 روز پيش به دنيا اومد ... كوچولويه هنوز...
بيا پيشم ... خوب ؟؟!!
آدرس وبلاگم اينه راستي
www.aabee.blogfa.com
به به طراحی صحنه عوض شده و کلی تغییرات و اینا. از همون بچگی نوشته عکسدار جور دیگه می چسبید دست طراح هم درد نکنه
خوشم میاد اینایی که مینویسی اصن و ابدن به اوضاع احوال ما و مملکت و اینا ربط نداره :)
جالب بود، مرسی
سربلندباشی
where are you
where are you
salam pas ku jaryane un angal montazerim akhe
بسیار زیبا بود.
مادر من هم اسمش ایران است.
تمام بدبختیش این است که تنها پسرش که من باشم بسیار زشت و بد ترکیب است.
زیبا مینویسی.
با سلام یک پستی در وبلاگم دارم و می خوام نظر همه رو بدونم و دقیقا هم منظورم همه هستید لطفا بیایید و نظر هم بگذارید ممنون
بالاخره تکلیف آش چی شد؟؟((:
هی سعی کردیم تا بالاخره پیغام ما هم از آبکش رد شد .
ناتاشا خانم در دل:" یه آشی برا همه این ضعیفه ها بسازم که یه وجب روغن روش باشه تا دفعه دیگه تو این کارا رقیب من نشن !" خودم شنیدم اینو گفت.
ارسال یک نظر