يکی از روزها بدجوری به حال و هوای کودکیام برگشته بودم و مشغول تماشای عکسهايی بودم که در زمان مهدکودک با بقيه همسن و سالانم انداخته بوديم. به دليل اينکه در زمان ما خبری از بحث تفکيک جنسيتی و کودکان ستارهدار(!) نبود در محيط مهدِکودک تقريبا از آزادی نسبی بهره میبرديم و میتوانستيم با جنس مخالف روابط حسنه داشته باشيم. البته بماند که در آن مقطع ما هنوز دهانمان بوی شير میداد و نمیدانستيم که سالها بعد بدجوری حسرت اين دوران را خواهيم خورد! در آن زمان تمام مربيان مهدکودک را خاله صدا میزديم و کلی هم کيف میکرديم از اينکه اين همه خالهدار بوديم! در همان حالی که کودک درونم بيشفعال شده بود و مشغول به ياد آوری اشعار آن دوران بودم لباس پوشيدم و روانه آموزشگاه رانندگی شدم. وقتی به آموزشگاه رسيدم با صحنه جالبی رو به رو شدم. محوطه آموزشگاه مملو از صدها حلقه فيلم و نوارهای ویاچاس شده بود. منشی آموزشگاه در حالی که مشغول بازبينی تعدادی از نگاتيوها بود اشاره کرد تا منتظر مربیام بمانم. پس از کمی انتظار يک آقای عينکی که چهرهای تقريبا خشن داشت به سمتم آمد و متوجه شدم که ايشان همان آقای «شِکمپَری» هستند. ايشان در حالی که يک فرقون پر از حلقههای فيلم را حرکت میداد اشاره کرد تا به همراهش به سمت خودروی مخصوص آموزش بروم. به همراه ايشان سوار يک دستگاه وانت پيکان شديم که پر از حلقههای فيلم و آپارات بود. به دليل اينکه اسم ايشان بنده را به ياد دوران مهدکودک انداخته بود پرسيدم: «آقای شکمپری! پيرهنزری! کجا بريم؟» ايشان هم به حالتی خشک جواب داد: «برو سمت خيابان ارشاد!» در همان حالی که مشغول حرکت بوديم آقای «شکمپری» بلندگوی وانت را روشن کرد و پشت آن گفت: «آی خونهدار و بچهدار! فيلم میخريم! فيلم بدون مجوز میخريم! فيلم توقيف شده بيار مجوز ببر!» به دليل اينکه از صدای بلنگو چندشم میشد پرسيدم: «اين کارها چه معنی دارد؟» جواب داد: «بنده در حال جمع نمودن آثار سينمايی فاخری هستم که در اين چند ساله توقيف شدهاند! میخواهم به همه ثابت کنم که ما هم دلمان از سنگ نيست!» پرسيدم: «آخر وقتی يک فيلم شش سال پس از توقيف ناگهان مجوز اکران میگيرد به چه درد مخاطب میخورد؟» جواب داد: «ما مشغول جذب حداکثری هستيم!» و اضافه کرد: «اين فيلم را که روی داشبرد است ببين! اين فيلم در زمان ناصرالدينشاه توقيف شده! ولی الان من قصد دارم تا بهش مجوز اکران بدهم! دليل اين کار هم اين است که وقتی فيلمهای جديد توقيف میشوند لااقل میتوانيم با فيلمهای قديمی جايشان را پر کنيم!» پرسيدم: «پس فيلمهای جديد که توقيف میشوند چه؟» جواب داد: «آنها هم سیچهلسال بعد مجوز اکران خواهند گرفت!» و اضافه کرد: «اصلا ما اين کارها را میکنيم تا آمار مخاطب را بالا ببريم! ما امسال دهدرصد رشد جشنواره داشتهايم!» پرسيدم: «انگار شما آن دسته از افرادی که امسال حس و حال فيلم ديدن نداشتند و به جشنواره نيامدهاند را هم جزو آمارتان حساب کردهايم!» جواب داد: «بله! همينکه اينهمه توجه به سمت ما بوده برايمان کافی است!» در همان حالی که مشغول انجام دادن پارک دوبل بودم پرسيدم: «شما يکزمانی گفته بوديد که مهدکودکهای ما بايد سالمسازی شود!» جواب داد: «هنوز هم همين نظريه را دارم! چه معنی دارد که کودکان در مهدکودک اشعار دامبالیديمبو ياد بگيرند و هی حرکاتموزون کنند! اينها وقتی بزرگ شوند همين اخلاق فاسدشان را ادامه خواهند داد!» با اعتراض گفتم: «ولی بچهها در آن سن و سال فرق دست چپ و راستشان را هم نمیدانند چه برسد به ....» ايشان پريد وسط حرفم و گفت:«شما بچههای اين دوره و زمانه را با دوران خودت مقايسه نکن! الان کودکان ما اطلاعاتشان از من و شما هم بيشتر است و از خيلی چيزها سر درمیآورند! من حتی خودم ديدهام که کودکان توی مهدکودک به همديگر آیدیمسنجر رد و بدل میکنند و اکثرشان هم عضو فيسبوک هستند!» از صحبتهای ايشان بدجوری قاطی کرده بودم و ترجيح دادم تا بحث را عوض کنم به همين دليل پرسيدم: «شما يکزمانی گفته بوديد که سينماهای ما مثل فرقون میمانند و بهتر است همگی تعطيل شوند. پس حالا چطور شده که خودتان وارد معاونت سينمايی شدهايد؟» جواب داد: «بنده هنوز هم همين عقيده را دارم! اگر شما کمی به کارها و اقدامات من دقت کنی متوجه میشوی که در حال حاضر مشغول پياده کردن نظريهام هستم و به اميد خدا تا چند سال آينده سينماها بالکل تخته خواهند شد! نه اينکه ما تختهاش کنيم! نه! بلکه خود هنرمندان يواش يواش به اين نتيجه میرسند که بهتر است به جای فيلم ساختن به باقالیفروشی روی بياورند!» با اعتراض گفتم: «ولی شما حرفهايتان خيلی ضد و نقيض است!» پرسيد: «کجای حرف ما ابهام دارد؟» جواب دادم: «مثلا شما يکبار اعلام کرده بوديد که آن خانم بازيگری که از کشور خارج شده میتواند دوباره به کشور برگردد!» با غرور جواب داد: «بله! هنوز هم سر حرفم هستم!» پرسيدم: «خوب اگر ايشان بخواهد برگردد چه برخوردی با او خواهد شد؟» جواب داد: «بنده فقط از ايشان استقبال میکنم وگرنه برخوردش را من انجام نمیدهم و دوستان زحمت اين کار را خواهند کشيد ولی قطعا برخورد بسيار نرم و نازک خواهد بود! ما وظيفه داريم تا از هنرمندانمان حمايت کنيم!» پرسيدم: «شما چرا فقط از برخی هنرمندان حمايت میکنيد؟» جواب داد: «چون امکانات محدود است و تقاضا زياد!» تا خواستم سوال ديگری بپرسم ايشان مجالم نداد و با فرياد گفت: «اصلا تو چرا اين قدر سوال میپرسی! نکنه که خبرنگاری؟» گفتم: «نه خبرنگار نيستم!» جواب داد: «نخير! دروغ میگی! من میدانم که تو خبرنگاری! من خبرنگاران را از فاصله ده کيلومتری تشخيص میدهم!» با تعجب پرسيدم «چگونه؟» جواب داد: «تمامی خبرنگاران ما به استکبارات جهانی و مافياهای سينمايی وابسته هستند و آب به آسياب آنها میريزند!» با عصبانيت گفتم: «ولی همين خبرنگاران بودند که اخبار جشنوارهها و فيلمهای شما را بازتاب دادند و با حضورشان باعث شدند تا شما به همان رشد دهدرصدی برسيد!» جواب داد: «ديدی! ديدی خبرنگاری! تا کارت خبرنگاریات را توقيف و پرونده آموزشیات را پاره نکردهام از جلوی چشمم دور شو!» در همان حالی که از ماشين پياده میشدم متوجه شدم که اوضاع جوی خراب است و چيزی نمانده که طوفان شن(!) به پا شود! تازه اينجا بود که فهميدم انسان میتواند با ساختن يک فيلم سالها خودش را بيمه کند و اقداماتش را توجيح نمايد و خود را در حيطه هنرمندان قلمداد کند! در همان حالی که دستم را جلوی صورتم گرفته بودم تا شن و گرد و خاک وارد چشمم نشود به خانه بازگشتم. وقتی به خانه رسيدم دوستم اصغر زنگ زد و گفت: «اون فيلمی که از توقيف درآمده بود دوباره توقيف شد! نمیتوانيم برويم سينما و ببينيمش!» با بهت و حيرت گوشی را قطع کردم و دوباره مشغول ديدن عکسهای دوران مهدکودکم شدم و تصميم گرفتم تا تمام عکسهای آن دوران را بسوزانم تا فردا پسفردا برايم حرف در نياورند!
اگر مجددا توقيف نشويم همچنان ادامه دارد!
******
چاپیده شده در روزنامهی «فرهنگ آشتی» به تاریخ 15/12/88
۳ نظر:
salam.
shoma ro link kardam.
زیبا و روان مینویسید جناب غلامعلی فرد...
چند تا از پست ها رو خوندم و واقعا لذت بردم.
موفق باشید.
فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد
امیدوارم سال جدید بر خلاف سال قبل ، برای همه ی ایرانی ها سال خوبی باشه ، به امید موفقیت ...
ارسال یک نظر