با چشماني گريان و دستي لرزان و قلبي بريان و حنجره اي نالان از اين همه عصيان،اين سطور را مي نويسم.قطراتِ اشكم از دَم مَشكم بر روي مانيتورم مي چكد و رنگين كماني گِرد و زيبا مي آفريند...جان؟!..قطرۀ اشكم چطوري ريخته رو مانيتور؟!...اِ..راست مي گويي عزيز!،قطراتِ عطسه ام را با قطراتِ اشكم اشتباه گرفتم!.به هر حال در انبوهِ غم و اندوه از هِجر يار و فراق آن غمّاز،اين مصيبت نامه را كتابت مينمايم.در اين لحظات به يادِ سخنان گهربار استادِ گرام جناب وودي آلن افتاده ام كه در فيلم تعمّق برانگيز ""MATCH POINT ايراد نموده بودند به اين مضمون كه زندگي شبيه بازي تنيس است؛آن هنگامي كه توپ به تور برخورد ميكند اگر خوش شانس باشي وارد زمين حريف ميشود و اگر بد شانس باشي وارد زمين خودت!.حالا حكايتِ اين كردان بيچاره است!.بنده در همينجا و از طريق همين تريبون اعلام ميكنم كه غلط كردم،خبط كردم،اصلا چيز خوردم،چيز ديگه!،حالا شما فكر كن شِكر!.اصلا بنده كارم شكر خوردن است!،وَجَنات و ظواهراتِ بنده هم كاملا گوياي اين امر است و عن قريب است كه از اين شكر خوردنهاي مداوم به ديابت مبتلا گردم!.من اگر ميدانستم كه آن شوخي هايي كه با جنابِ كردان كردم مِن بابِ مدرك،منجر به بركناري ايشان ميشود عُمراً همچين خزعبلا تي مينوشتم!.به خدا بنده اهل آجُر كردن نان كسي نبوده و نيستم،ما را چه به نان بُري!.اين آقايان نماينده از خود نپرسيده اند حالا كه اين بندۀ خدا را از كار بيكار كردند ايشان كه چند سر عائله دارند نان زن و بچه اش را از كجا تامين كند؟!.با اين مدرك فوق ديپلمي كه ايشان دارد كه بايد كاسۀ گدايي دستش بگيرد!.نمايندگان عزيز!،حالا ما داغ بوديم و يه چيزي گفتيم،شما كه علوم سياسي خوانده ايد چرا خام شديد!.اگر قرار باشد كه اينقدر به حرف ما گوش دهيد و مِن بابِ طبع ما كار كنيد كه سنگ روي سنگ نمي ماند!.گفته اند مردم سالاري ولي نه تا اين حَد!.آن از آن روزي كه پنج نفر بازاري ريختند تو خيابان و شعار دادند كه ماليات نمي دهند و شما گفتيد چشم و لغوش كرديد،اين هم از امروز كه به خاطر چند نفر از خدا بي خبر مثل بنده كردان را از نان خوردن مياندازيد!.اينقدر به ما حال ندهيد لطفاً،اگر بخواهيد اين حال دادنها را ادامه دهيد فردا پس فردا رومون زياد ميشه اون وقت توقع داريم كه تورم تك رقمي بشه،مسكن ارزون بشه،جنگ نشه!،از كمترين حقوق شهروندي برخوردار بشيم و غيره و غيره!.اصلا شما از خود نپرسيده ايد حالا كه ايشان را بركنار كرديد ما طنز نويس جماعت از كجا سوژه پيدا كنيم؟!،به چه كسي گير بدهيم؟!،بنده كاري به اين اصلاح طلبان ندارم كه چون مي دانستند كه اگر كردان بركنار شود ديگر نمي توانند نقطه ضعف و سوتي اي از دولت پيدا كنند با استيضاحش مخالف بودند،دردِ من دردي زير بناييست!.آه كه اين گريه امانم را بريده!.باز هم به ياد فيلمي كه پيشتر ذكرش رفت افتادم و حال نيك مي فهمم كه چقدر زندگي آقاي كردان شبيه زندگي "نولا"ي بيچاره است!.ايشان خيلي بد شانس بودند.در اين فيلم "اسكات" دقيقاً نقطۀ مقابل "نولا"ست و بسيار خوش شانس كه اين نولاي بدبخت هم گول همين اسكاتِ نمك به حرام را ميخورد و توسط او هم به ملكوتِ اعلا مي پيوندد!.اين آقاي كردان ما هم گول همين آقاي اسكات را خورد!،حالا اينكه اين آقاي اسكات كيست زياد مهم نيست!!.خلاصه كه شانس چيز خيلي خوبيه!...در اين سطور آخر با وجداني متلاطم،از جناب كردان حلاليت مي طلبم و اميدوارم كه بنده را عفو فرمايند و نيز اميد است كه در سطوح بالاي دولتي از وجود ايشان بهره ببرند!!.در ضمن به ايشان توصيه ميكنم كه در انتخاباتِ پيش رو حتماً شركت كنند،خدا را چه ديدي،شايد توپش امتياز آورد!،ولي اگر ايشان رييس جمهور شود خيلي مملكتِ باحالي خواهيم داشت!،يك شادي ملي توپ!!!
پنجشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۷
پاشنۀ آشيل،چشم اسفنديار،مدركِ كردان!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر