در سراشیبی ِ راهی هستیم،
بس مخوف و تاریک...
با سرعتِ نور،
می تازانَنِمان با شَلاق...
که نمی دانم چیست این "هُش" گفتن..؟...
گر نگویند و نزنند آن شلاق،
نیز خواهیم رفت باز، بس که این راه سراشیب است!..
می تراود خون
از ضربتها....
چیست این "هُش" گفتن..؟،این "هِی" کردن...؟!
نمی دانم!!....
جای شلاق فقط می سوزد!....
۲ نظر:
عجیب زیبا بودو عجیب تلخ و عجیب واقعی...
Salam! belaakhare toonestam nazar bezaram! تلخ یود و واقعی! آهنگین و وزین!
کشتم خودمو تا نظر گذاشتم!
http://mashi.blogsky.com
ارسال یک نظر