آورده اند كه مُلاّ بهزاد خان ابطحان فر مردي بود چنان فربه و سمين كه اگر روزي پاي مي نهاد بر روي مين؛مين موردِ نظر نه تنها نمي گشت منفجر بلكه تا فيهاخالدونش فرو مي رفت اندر زمين!.راويان و عالمان وزن ملا را بدون لباس 130 كيلوقرام تخمين زدند و اگر لباس را هم لحاظ مي نمودند همان لباسها وزن ملا را بالاي 180 كيلوقرام ميرساندند!!
در بابِ وزن ملا چنين آورده اند كه:
بود مُلا ابطحان مردي سمين
تابِ وزنش را نداشت خاكِ زمين
چونكه او بر روي سنگ پا ميگذاشت
سنگِ بيچاره ترك بر مي داشت!
گويند مُلا چند صباحي را در آبشخور دهداري به كدخداي آن زمان ميداد ياري‘هميشه سرش به كار خودش بود و نداشت به احدالناسي كاري‘در فوتبال ميزد تكل هايي كاري و خنده از لبهايش محو نميشد و نبود اهل رياكاري!
در بابِ كمالات و جمالاتِ مُلا رواياتي آمده بدين مضمون كه:
چنانش خنده بر لبها مي انداخت
كه لُپهايش شديدا گل مي انداخت
يا
ز بس او دوست بود با مردمانش
كشيدند كاريكاتور از جمالش!
و يا
ميان عالمان صاحب قلم بود
تو وبلاگش فقط ذكر كلم بود!
*
آورده اند كه ملا چند صباحي را به همين گونه چرخيد تا نوبت به دوران مهرورزي و كدخداگري ميرزا شلتوك خان استركي نجاد رسيد و آن هنگام بود كه نامبرده به همراه بسياري ديگر از افرادِ نخبه كنج عزلت برگزيد و تا مدتي پشتِ مانيتورش ناخن جويد!.گذشت و گذشت تا نوبت به انتخابِ كدخداي جديد(اي بابا!) رسيد.در اين زمان بود كه ملا با كانديداها شوخي مي نمود‘مثلا فلاني را به هندوانه در بسته تشبيه مينمود و بهماني را به خربزه بدون تخم!.در همان هنگام بود كه به تيم شيخ راه پيدا نمود و براي او تبليغ مي نمود.
در آن زمان رسم بود كه در روستا
براي خودش فيلم مي ساخت هر كانديدا
يكي رفت سبزوار و فيلم ساخت
ديگري گريه زاري راه مي انداخت!
(فيلم ساختن همانا و بر باد رفتن ملا ابطحان همان!!)
از براي شيخ ساختند فيلم تبليغاتي
نام بردند در آن از كدخدا و فاطي!
در ميان شور و حال فيلم يكهو آن وسط
آمد مُلا ابطحان با پرسشي قاطي پاتي!
مُلا شيخ را پرسيد:
الا اي شيخ زيبارو و مهجور!
نديدي تو كمي زان هاله نور!؟
اگر ديدي حواست جمع باشد
نگويي بر كسان از هاله نور!
*
ناقلان نقل نموده اند كه چون ميرزا آستركي نجاد كينه شتري داشت همين جمله بود كه آينده ملا را مشخص نمود و بر سياسيون معلوم نمود كه مُلاّ زير آن چهره ميش گونه اش‘ گرگي پنهان دارد و همين شد كه او را به زندان انداختند و در همين اثني در لايه هاي پنهاني چربي هاي او رگه هاي مخمل يافتند و با استفاده از اطبا و دلاكان و شعبان جعفري ها و كلا موشكافان(!)‘آن رگه ها را خارج ساختند.
گويند كه ميرزا شلتوك خان استركي نجاد كه كدخداي قبلي بود وقتي دوباره با كسبِ حداكثر آرا(اي بابا!) بر تخت كدخدايي تكيه نمود ز بس كه به مُلاّ علاقه مند بود از واردين و بپّاهاي او خواسته بود كه تا دانه دانه چربي هاي مُضر و مخملين را از تن او خارج ننموده اند به او اجازه خارج شدن از قرنطينه را ندهند.
شاهدين محلي نقل كرده اند كه مُلا را صبح به صبح به حمام آفتاب و سولاريوم مي بردند و شب به شب به استخر يخ مي انداختند و سوخت و ساز بدنش را توپ راه مي انداختند!.آنقدر اين روند را ادامه دادند تا مُلاّ ابطحان به وزن ايده آل رسيد...آرايشگران او را پَن كِك و ريمل ماليدند و كبوديهايش را و شكستگيهايش را بدون رنگ در آوردند و براي دست بوسي خدمتِ شلتوك خان فرستادند تا هرچه خان گفت مُلاّ تاييد نمايد!
*
كاتبان با خون دل اينگونه آورده اند كه ميرزا از مُلاّ كه وزنش به 50 كيلوقرام كاهش پيدا كرده بود پرسيد كه نام تو پارميداست؟ و مُلا گفت آري نام من همان است كه شما فرموديد و شروع نمود به اعتراف نمودن:
گفت نام من همانا پارميداست
شهرتم هم ابطحان نيست‘سافيناست!
من ز آمريكا و چين و هندوراس
مبلغي سُلفيده ام از بهر لاس!
پول را در جيب خود بگذاشتم
تخم كينه كرت كرت ميكاشتم
من ز آقايان فلاني و فلاني و فلان
رهنمون گشتم براي اغتشاش توي جهان
من حسين را كشتم اندر نينوا
من توپولف را زدم روي هوا
من هميشه گول دشمن خورده ام
تازه فهميدم كه ميرزامان خداست!(مُلاّ قافيه را فراموش نمود!)
*
گويند كه ميرزا شلتوك خان از اين فتح شد بسيار خرسند و شروع كرد در هرجايي كه رفت به دُر پراكني و چرند و پرند‘مثلا گفت:
گرَم از دست برخيزد كه با دلدار بنشينم
رئوس دشمنانم را به سقفِ گرم بكوبانم!(رئوس جمع راس به معني سر و كله و اينا!)
.........
.........
از اينجاي نوشته ها به بعد به علت چكيده شدن اشكِ كاتبان بر روي كتابتشان‘قابل خواندن نيست!
۳۷ نظر:
پس اعترافات برادر عطریانفر را چه کردی؟!
چه عجب
فكر كردم ديگه نميخوايد آپ كنيد
وای خدایا
چه شیرین بود چسبید..
من لینکتون کردم بی اجازه
نميدونم چرا بغضم گرفت
زنده باد
خیلی خوب بود
خیلی تر
یک تر دیگر
-در جواب منورالفكر:
اگر دقت كرده باشين با هم مخلوطشون نمودم ولي به هر حال ابطحيش يكم بيشتر شده...
نقل این فلک زده ساکشن شده بی زبون و مظلوم شده نقل مجلس تمام وبلاگا!
فقط تاسف!! فقط تاسف....
ايول ايول ايول
man asan khodam boodam ke zadam tamame shohadaye 7 tir o 17 shahrivar o 15 khordado koshtam midooni ke :D!!
18 kilooo kam kardam !!!
با اجازه لينكتون كردم
طنز تلخ همينه.آفرين
سلام دوست عزیز
اولا ببخشید من هی میرم و میام
ثانیااز پاسختون ممنون
یک توضیحی هم خدمتتان عرض کنم اینکه بلاگ ناچیز بنده هم طنز است والا سراغ بلاگ زیبای شما برای تبادل لینک نمی آمدیم حالا شما بد موقعی آمدید کمی عصبانی بودیم. ثالثااینکه گفتید باید از بلاگ خوشتان بیاییدلینکش کنید خداییش این حرف حق است و حرف حق هم که جواب ندارد.
پس موفق و سربلند باشید.
چقدرررر همه چیز اینجا خوب بود...
چقدر قلمتان گیراست. و چقدر طراحی و اسم وبلاگتان خوب است...
خستگی را از تن آدم می برد...
چه عجب! up فرمودید! خیلی قشنگ بود. لینکتان کرده ام.
کلیک رنجه بفرمایید وبلاگمان خوشحال می شویم. یه وبلاگ درویشیی هست...
خیلی دقت کردم ولی فکر کنم 5 دقیقه از اعترافات عطریانفر نگذشته دوباره برقتون رفت... :))
حال كردم باهات
كم پيش مياد كه يك مطلب طنز هم گريه ات بندازه هم خنده.ابرهيم رها اينكارو خوب انجام ميده و حالا تورو هم اينطور ديدم.هميشه موفق و طناز باش
-در جواب الطافِ واصله:
ممنون كلا
-در جواب منورالفكر:
گير داديا..!! ;)
-در جواب مانا:
من در اون حدي نيستم كه با رها حتي مقايسه شم...ولي ممنون از لطفتون
به تو بايد گفت تخم ِجن ِولد ِچمووووش
عالي بود ،دمت گرم
یعنی پستت یه طرف، کامنت رزا هم یه طرف! اصلاً یادم رفت چه نظری میخواستم بنویسم برات!!
-در جواب رزا:
ممنون...اين نظرتون رو به پدرم انتقال ميدم!!
-در جواب موسيو گلابي:
موسيو جان اين برو بچه هاي فيس بوك زيادي به ما لطف دارن!(البته اگه ايشوني كه من فكر ميكنم باشن)
اولین بار بعد از مدتها بود که یه چیزی در مورد ابطحی خوندم لبخند زدم . . . تو این قحطی واقعن نعمتی بود. ممنون
جهت رفع گیر تا پست بعدیت دیگه کامنت نمی دارم,برو حالشو ببر :)
به خاطر فردا استرس دارم
مطلبتو كه خوندم يكم از اون حال و هوا دور شدم
سپاس
سلام...
خیلی محشر می نویسید..خودتون می نویسید دیگه؟؟؟
چون بلاگ اسپاتید نمی تونم بذار تو وبلاگ دوستان که هر وقت آپ شدید بغهمم...لفط کنید هر وقت اپ میشید یه تک به زبل بزنید..بهم خبر بدید...
پیشاپیش پی درپی وپساپس از شما درجات قدردانی رو می کنم....
درضمن خوشحال میشم مطالب قبلیم از طنزو خاطراتم هم بخونید ونظرتونو بدید ....نه همشو آخه می دونم وقت این کارا ندارید ولی اتفاقی...
-در جواب زبل خان:
ممنون از لطفتون.بله نوشته هاي خودمه.من سعي ميكنم هر 4 شنبه آپ كنم.
تنم از درد نگاهت دیگه جون براش نمونده
درد این عشق خیالی عقل و هوشم رو ربوده
تا به یاد سبز دیروز گله از درختا کم شد
که چرا وقتی که کشتند آسمون رنگش عوض شد
من کجا بودم که وقتی ستاره ها رو بردن
سر مستی ستاره اونو روی دار بردن
....
با شعری بنام ستاره به روزم
خوشحال میشم تشریف بیارید و نظرتونو در مورد شعرم بدونم
برای فراموش نشدن وب زیباتون لینک کردم
البته با اجازه
تو اين شرايط و با اين اتفاقات طنز نوشتن واقعا كار سختيه و از عهده همه بر نمياد اما شما قلمتون هم طنزه هم گوياست.ادامه بده و خسته نشو
كيفور شديم
يا حق
سلام
جالب بود نگاهی متفاوت به کاهش وزن ابطحی
خوشمان آمد
ما هرچه بگوییم مهم نیست مهم این است که شعبان بی مخ در این مورد چه خواهد فرمود!
کیفیدیم.
ey baba up kon dige
خیلی عالی بود چند وقت بود طنز دلنشین نخونده بودم.
دم شما گرم! حظ کردم... عالی بود جناب!
این قسمتش خیلی جالب بود که گفته بودی:
در لايه هاي پنهاني چربي هاي او رگه هاي مخمل يافتند
به علاوۀ کامنت رزا
:))
خیلی خدا بود
می گما تو یا کست خوله یا دختری بابا این عکسا چیه تو مثل اینکه دوست نداری رو مد باشی یا هیش اه وی وی وی [زبان]
ارسال یک نظر