وَه که چقدر آسمان آبیست...
بَـهْ که چقدر هوا تمیز است...
چَـهْ که چقدر انسانها با هم مهربانند...
آه که چقدر این شپشهایی که تَهِ جیبهایم آفتاببالانس میزنند گوگولیاند...
اوف که چه چهرهی فتوژنیکی دارد این عزراییل!...
وَهْ و بَـهْ و چَـهْ و آه و اوف که چقدر دلم میخواهد کمی، فقط کمی، برای خودم بمیــرم!!
۴ نظر:
منم می خواهم بمیرم
برای خودم بمیرم
ولی من هنوز دلم نمی خواد بمیرم!!!
راستش من هم هر چی فکر میکنم می بینم بسه دیگه یه آدم مگه چقدر باید تو این دنیای زهرماری زندگی کنه و حرص بخوره و حرص بخوره و بمیره! بسه دیگه بمیرم
خیلی با حال بود
ارسال یک نظر