بعضی لبخندها قند توی دلِ آدم آب میکنند. گاهی در خيابان يا هر جای دیگری وقتی کسی را میبينم که لبخندش زيباست دلم میخواهد بغلش کنم اما چون «بغل کردن» در فرهنگِ ما جوابش يا کشيدهی آبدار است يا دادنِ تعهدِ کتبی پس اين گزينه خود به خود حذف میشود، برای همين وقتی کسی را میبينم که لبخندش زيباست دلم میخواهد بزنم روی شانهاش و از او بخواهم حتی برای چند دقيقهی کوتاه هم که شده روبرويم بنشيند و برايم لبخند بزند؛ اما اين کار هم سخت است، چون این روزها آدمها به همين راحتی برای کسی لبخند نمیزنند.
بعضی لبخندها چنان زيبايند که وقتی ناگهان چشمت به يکی از آنها میافتد به يکباره از همهچيز کَنده میشوی، حسّی شبيهِ مستی همهی وجودت را میگيرد، چنان به آن لبخندِ آسمانی خيره می شوی که حواست نيست کمی آنسوتر انگِ هيزی به پيشانیات چسباندهاند.
به هر حال اگر روزی لبخندی بر لبتان نشست و مردی مو بلند و ریشو روی شانهیتان زد و از شما خواست کمی برایش لبخند بزنيد نترسيد! ديوانه نيست اگر هم باشد بیآزار است، فقط کمی روبرويش بنشينيد و برايش لبخند بزنيد! میدانم که لبخند زدن برای کسی که نمیشناسیاش کار ِ مسخرهايست، اما آن مردِ ناشناس ِ مو بلند و ريشو وقتی بعضی از لبخندها را میبيند قند توی دلش آب میشود...
بعضی لبخندها چنان زيبايند که وقتی ناگهان چشمت به يکی از آنها میافتد به يکباره از همهچيز کَنده میشوی، حسّی شبيهِ مستی همهی وجودت را میگيرد، چنان به آن لبخندِ آسمانی خيره می شوی که حواست نيست کمی آنسوتر انگِ هيزی به پيشانیات چسباندهاند.
به هر حال اگر روزی لبخندی بر لبتان نشست و مردی مو بلند و ریشو روی شانهیتان زد و از شما خواست کمی برایش لبخند بزنيد نترسيد! ديوانه نيست اگر هم باشد بیآزار است، فقط کمی روبرويش بنشينيد و برايش لبخند بزنيد! میدانم که لبخند زدن برای کسی که نمیشناسیاش کار ِ مسخرهايست، اما آن مردِ ناشناس ِ مو بلند و ريشو وقتی بعضی از لبخندها را میبيند قند توی دلش آب میشود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر