يکی بود يکی نبود، يک روستايی بود که هم بود هم نبود. اسم اين روستا «دونقطهدی آباد» بود چون اهالیاش خيلی سرخوش و خوشحال بودند و حتی در خواب نيز خنده از روی لبانشان محو نمیشد! اين روستا يک شورای روستا داشت که خيلی باحال بود و تصميماتش نيز بيشتر باعث خوشحالی و شادی میشد!
راويان اخبار چنين آوردهاند که روزی اعضای شورا در منزل ميرزا چمقلیخان تجمع کرده بودند (اين تجمع صرفا برای شور و مشورت بوده و معنی ديگری نمیدهد!) و مشغول تناول ديزی بودند که دربِ منزل ميرزا چمقلی را کوبيدند و پس از آن يکی از بستگان ميرزا وارد خانه شد و با گله و شکايت گفت: «من سه ساعته که دارم دنبال خانه شما میگردم! آخه اين چه وضعه شمارهگذاری و نصب پلاک است؟» گويند يکی از اعضا که مشغول تريت کردن نان در آبگوشتش بود به حمايت از تازهوارد برخاست و گفت که شماره پلاک خانههای روستا خيلی بینظم شده و بايد ساماندهی شوند.
يکی گفت پلاکهای روستا قديمی شده
و با تار عنکبوتها صميمی شده
يکی هم قرائت نمود اعداد را يهو
شش و سه، دوازده، هشتاد و دو!
يکی گفت پلاکها را نو کنيم
عددهای آن را ضربدر دو کنيم
آوردهاند که اعضای شورا تصميم گرفتند نصب پلاکهای جديد را اجباری کنند و از رعايا خواستند تا برای تعويض پلاکشان مبلغی را به خزانه واريز نموده و بروند سفارش پلاک جديد بدهند! يکی گفت برای اينکه جمعيت روستا را زياد جلوه دهيم بهتر است تا شمارهها را از صد شروع کنيم! يکی گفت برای اينکه نشان دهيم مردم روستا همه افرادی باسواد هستند بهتر است تا شماره پلاکها را از طريق روابط فيثاغورث و اتحاد مزدوج انتخاب کنيم! گويند که پلاکهای جديد در کنار پلاکهای قديمی نصب شده بود که شورا دوباره وارد شور شد و تصميم بر اين شد که دوباره پلاکهای جديدتری را روی خانهها نصب نمايند! پس از نصب پلاکهای جديدتر اينبار شورا تصميم گرفت تا پلاکها را هوشمند نمايد و از رعايا خواست تا مبلغی را به حساب شورا واريز کنند! در وصف پلاکها چنين آوردهاند که:
به هر خانهای بود سیچهلتا پلاک
يکی روی ديوار بود يکی روی خاک
يکی توی پستو، يکی توی هال
يکی از پلاکها بود اندر مَوال!
يکی پيشهاش هم پلاکداری بود
که اين هم برای خودش کاری بود!
پلاک را به دستان خود میگرفت
دم در میايستاد و جا میگرفت
همه خانهها گشته بود پُر پلاک
دويستتا، سيصدتا، هزارتا چه باک!؟
دوازده بعلاوه يک، کُد شد
شماره پلاک با ماژيک مُد شد!
پلاکها به چند دسته تقسيم شد
پلاکِ قديم و جديد سوژه شد!
گويند با اينکه هر روز پلاکِ جديدی به خانهها اضافه میشد ولی روستاييان به پلاکهای جديد کاری نداشتند و همگی از همان پلاک اولی برای آدرس دادن استفاده مینمودند! آوردهاند هربار که پلاک جديدی روی خانهای نصب میشد صاحب آن خانه با خنده میگفت:
اوهوووی اصغر!
اون پايههای ترنهوايی پلاکش چنده!؟
******
چاپیده شده در روزنامهی «فرهنگ آشتی» به تاریخ 14/2/89
******
راويان اخبار چنين آوردهاند که روزی اعضای شورا در منزل ميرزا چمقلیخان تجمع کرده بودند (اين تجمع صرفا برای شور و مشورت بوده و معنی ديگری نمیدهد!) و مشغول تناول ديزی بودند که دربِ منزل ميرزا چمقلی را کوبيدند و پس از آن يکی از بستگان ميرزا وارد خانه شد و با گله و شکايت گفت: «من سه ساعته که دارم دنبال خانه شما میگردم! آخه اين چه وضعه شمارهگذاری و نصب پلاک است؟» گويند يکی از اعضا که مشغول تريت کردن نان در آبگوشتش بود به حمايت از تازهوارد برخاست و گفت که شماره پلاک خانههای روستا خيلی بینظم شده و بايد ساماندهی شوند.
يکی گفت پلاکهای روستا قديمی شده
و با تار عنکبوتها صميمی شده
يکی هم قرائت نمود اعداد را يهو
شش و سه، دوازده، هشتاد و دو!
يکی گفت پلاکها را نو کنيم
عددهای آن را ضربدر دو کنيم
آوردهاند که اعضای شورا تصميم گرفتند نصب پلاکهای جديد را اجباری کنند و از رعايا خواستند تا برای تعويض پلاکشان مبلغی را به خزانه واريز نموده و بروند سفارش پلاک جديد بدهند! يکی گفت برای اينکه جمعيت روستا را زياد جلوه دهيم بهتر است تا شمارهها را از صد شروع کنيم! يکی گفت برای اينکه نشان دهيم مردم روستا همه افرادی باسواد هستند بهتر است تا شماره پلاکها را از طريق روابط فيثاغورث و اتحاد مزدوج انتخاب کنيم! گويند که پلاکهای جديد در کنار پلاکهای قديمی نصب شده بود که شورا دوباره وارد شور شد و تصميم بر اين شد که دوباره پلاکهای جديدتری را روی خانهها نصب نمايند! پس از نصب پلاکهای جديدتر اينبار شورا تصميم گرفت تا پلاکها را هوشمند نمايد و از رعايا خواست تا مبلغی را به حساب شورا واريز کنند! در وصف پلاکها چنين آوردهاند که:
به هر خانهای بود سیچهلتا پلاک
يکی روی ديوار بود يکی روی خاک
يکی توی پستو، يکی توی هال
يکی از پلاکها بود اندر مَوال!
يکی پيشهاش هم پلاکداری بود
که اين هم برای خودش کاری بود!
پلاک را به دستان خود میگرفت
دم در میايستاد و جا میگرفت
همه خانهها گشته بود پُر پلاک
دويستتا، سيصدتا، هزارتا چه باک!؟
دوازده بعلاوه يک، کُد شد
شماره پلاک با ماژيک مُد شد!
پلاکها به چند دسته تقسيم شد
پلاکِ قديم و جديد سوژه شد!
گويند با اينکه هر روز پلاکِ جديدی به خانهها اضافه میشد ولی روستاييان به پلاکهای جديد کاری نداشتند و همگی از همان پلاک اولی برای آدرس دادن استفاده مینمودند! آوردهاند هربار که پلاک جديدی روی خانهای نصب میشد صاحب آن خانه با خنده میگفت:
اوهوووی اصغر!
اون پايههای ترنهوايی پلاکش چنده!؟
******
چاپیده شده در روزنامهی «فرهنگ آشتی» به تاریخ 14/2/89
******
______
۱ نظر:
بامزه بود. اما قبلا بیشتر می خندیدم. این کاهش بامزگی از اون زمان شروع شد که همون مطالبی که تو اون ستون اون روزنامه یا مجله، اینجا وارد کردید.
شاید چون قبلا ملزم به خویش سانسوری نبودید و مطالب اون ور خط قرمز رو هم می نوشتید.
ارسال یک نظر