اين شعر را با تمام کم و کاستیها و ايراداتش تقديم ميکنم به تمام همکاران و دوستان و بروبچههای طنزنويس که در اين مدت علیرغم تمام سختیها و مشقات از نوشتن و خنداندن هموطنانشان غافل نشدند و در اين راه کلی زخمزبان شنيدند ولی شکايتی نکردند و با اينکه دل خودشان خون بود اما باز به خنداندن مردمشان اهتمام ورزيدند...دم همتون گرم!
************************************
خنده بر لبها نشاندن کار مردان خداست
ليک اينجا طنزنويس ما سرش از تن جداست!
يک زمانی احترامی و صلاحی و گلآقا داشتيم
آن همه رفتند و اينک جايشان پيش خداست.
طنزنويس يعنی کسی که خنده بر لب آورد
جای پيتزا و شنيسل میخورد هی نان و ماست!
طنزنويس يعنی کسی که خندهاش خشکيده است
گريهاش در خلوت است و ضجههايش بیصداست!
کلهاش بو میدهد، هی حرفِ بودار میزند
رو به مشکل، مثل راسو، هر دو پايش بر هواست!
طنزنويس يعنی کسی که مغز او را شستهاند
خانهاش زندان شده و ايدههايش بر فناست
طنزنويس يعنی کسی که در به در آواره است
يا فراری میشود، يا که چلاق يا اينکه لاست!!
توی آستينش هميشه مار وولوول میخورد
توی کلهش يا گچ است يا اينکه حجمی از هواست!
طنزنويس يعنی کسی که دستمالش گُم شده!
پاچهخواری هم بلد نيست، از بس بیرياست!
رو به هر سمتی بَرَد جفتپا رَوَند تو صورتش
هرچه خنجر میخورد يا بیهواست يا از قفاست!
بس قدمخير است هرجا میرود تخته شود
طنزنويس يعنی کسی که خاکی و بیادعاست!!
نان او آجر شده و کار او بیمايه است
طنزنويسی مثل جيش کردن در ظرفِ غذاست!
جيبِ او سوراخ دارد قَدِ سوراخ اوزون
پولهايش توی بانکِ سوييس و اسپانياست!
طنزنويس يعنی کسی که زخممعده دارد او
قلبِ او تير میکشد، چشمش هميشه تا به تاست!
قند و اوره، چربیِ خون، آسم و سنگِ کليه
از فشار خون نگو! يک روز پايين، يک روز بالاست!
طنزنويس يعنی کسی که تلخ را شيرين کند
از برای خندهات جانش هميشه پُر بلاست!
طنزنويس يعنی کسی که از غمت ويران شود
خندههايت در نگاهِ او خيلی با صفاست
طنزنويس يعنی کسی که مُردهی خنداندن است
ديدن خنديدن مردُم برای او دواست
تو بگو دلقک بشو!، جان عزيزت میشود
میزند خود را زمين، يکبار ز چپ، يکبار ز راست
از صدای خندهات حالی به حالی میشود
خندهات بر آن کبودیهای سيلیها شفاست!
طنزنويس يعنی کسی که گاو نُه مَن شير دِه است!
از چپیها فحش میبيند، کُتَک از سمتِ راست!
حق او را میخورند و بعدش آروغ میزنند
مثل سوسک له کردنش هم، بر هرکس رواست!
طنزنويس يعنی کسی که دست و پايش بستهاند
بر دهانش قفل زدند تا که نگويد اين جفاست
گفتهها و طرز فکر او هميشه مخملیست
پول ز بيگانه میگيرد، کار و بارش هم طلاست!
طنزنويس يعنی کسی که سر درد دارد هَمَش
دردِسر دارد هَمَش از بس که بدبختْ بینواست!
طنزنويسی جِربُزه خواهد کمی هم خربزه!
زير پايش هم هميشه پوست موز و لوبياست!
يک زبان نصفه دارد، چندتا دندان عاريه
عاشق اشعار زاکانی و ايرجميرزاست!
طنزنويس يعنی کسی که هرچه او خوبی کند
به پشيزی هم نيرزد وَ نمازش هم قضاست!
طنزنويس يعنی کسی که خشتکش جرواجر است
خود به خود هرجا رَوَد دانَد که لِنگهايش هواست!!
طنزنويس خوب مثل سرخپوستِ مُرده است
طعم حلوايش شبيهِ مزهی صد باقلواست!
جان به عزراييل هم قسطی دهد يک طنزنويس
بس که بیجان است بدبخت و هميشه در کُماست!
گر تو میخواهی بدانی طنزنويس خوب کيست
يک کمی کيهان بخوان تا که بفهمی چه بلاست!
طنزنويس خوب هی بهبه وَ چَهچَه میکند
نان به نرخ روز میبلعد، حقوقش هم بالاست!
بگذريم که قافيه بر من شديداً تنگ شد
طنزنويسی کار علّافانِ بی دين و خداست!
۳ نظر:
تا حالا فکر میکردم وبلاگ یه طنز نویس خوش تیپ میام همچین با ذوق میومدم اما حالا که میگی یه زبان نصفه داری و دندانهاتم که عاریه است خشتکتم که جر واجره دیگه به چه ذوق و شوقی بیام ؟ولی خوب کلا دمتون گرم
با سلام
تا رفع مشکل از وبلاگ رضا رفیع ، عجالتاً به این آدرس مراجعه کنید...
http://www.kamitaghesmatijedi.persianblog.ir/
به جای این دلقک بازیها بیا اینجا ببین دنیا دست کیه.
دو روز دیگه از قافله عقب افتادی نگی کسی به من نگفت.
دنیا جای بازیگوشی نیست عزیز دل. کارهای مهمتری هم وجود داره
http://u313.blogfa.com/
ارسال یک نظر