مادربزرگش مرده بود، ناراحت بود اما نه برای مرگ مادربزرگش، از اینکه مجبور بود برود تشییع جنازهی مادربزرگش و در قبرستان هم کسی نبود که سیدی قهوهی تلخ بفروشد!.. تلفن زنگ زد. صدایش از بین آن همه زجّه و شیون میآمد ولی خندان مینمود!، گفت موفق شده تا از غسالخانه دیویدی قهوهی تلخ را بخرد!... و اینروزها حتی مردهشورها هم قهوهی تلخ میفروشند و شاید این همان شادی ملی باشد!.. بالاخره يک سفرهای پهن شده ديگه!.. والا
۳ نظر:
خدا رو شکر که بنده خدا انقدر التماس کرد که کپی نکنید! فقط خود بنده به فروش سی دی این مجموعه رو نیاوردم که ایشالا به زودی قسمت میشه
http://www.fardanews.com/fa/news/122586
قهوه ی تلخ خوبه :(
من رفتم ابات می روخوندم :( فضول همبودم خوبکردم.. چهار تا کامنت هم گذاشتم با اینکه این بلاگ اسپات فک می کنه تومبارزه ی تن به تنه با آدم و اگه بذاره کامنت بذاری یعنی باخته..
انی وی دوباره میگم اون پست ریلیشن شیپ های وا خیلی خوب بود :)
ارسال یک نظر