علمای دين به مومنین توصيه کردهاند در جاهای مختلف نمازشان را ادا کنند، اينطوری در آن دنيا همهی محلهایی که فرد مومن رویشان نماز خوانده ناطق میشوند و به نفع وی شهادت میدهند.
«زمين» خودش بهترین شاهد است. میداند من کجا رفتهام و کجا نه. آن روزها که با هم قدم میزديم را يادش است، همان روزهایی که تو حرف میزدی و من با طنين صدايت مالک همهی دنيا میشدم. زمين اگر به حرف میآمد يکی يکی میشمرد آن جاهايی را که با هم میرفتيم و مینشستيم و حتی همان زمين را هم به هيچ چيزمان حساب نمیکرديم. اگر زمين زبان باز میکرد میگفت آن روز که روی نيمکت پارک زانوهايم به زانوهايت خورد چقدر لرزيدم. يکی يکی نام میبُرد از کافهها و صندلیهايی که رویشان نشسته بوديم و به ريش زمين خنديده بوديم. زمين حافظهاش خوب است، همهی جاهايی که با تو رفتهام را يادش مانده.
حالا که تو رفتهای من هم جايی نمیروم. زمينی که پا رویش میگذارم کوچک است، شايد اندازهی همين اتاق، اندازهی همين يک صندلی، اندازهی همين يک تخت. بعد از رفتن تو زمين اگر به حرف بيايد میخواهد چه بگويد؟ میخواهد به چه شهادت دهد؟ تنها میتواند به روزمرههایم اشاره کند و بعد هم خودش از گفتههايش شرمنده شود، شايد بعدش هم نخی سيگار بگيراند. شايد هم تخيلش گل میکرد و از جاهایی نام میبرد که دلش میخواست من و تو آنجاها میبوديم، که دلمان میخواست... از وقتی تو رفتهای زمينِ من هم الکن شده انگار، حتی فکر نکنم هيچوقت راضی شود دهان باز کند، اينطوری بيشتر احساس کوچکی میکند انگار!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر