جمعه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۹

کجایی...؟

گریان به سمتم آمد و پرسید: «خانه‌ی دوست کجاست؟»
سر به زیر افکدنم و گفتم: «انتهای راهرو، سمت چپ، پخچالِ آخر....!»

۴ نظر:

akband گفت...

خدا رحمتش کنه:d

فرزانه گفت...

سلام آمیب عزیز
این یکی دیگر طنز نبود
آخر تلخی بود ... گریه ام گرفت

مژده گفت...

دوست نداشتم!!!

خان گور خانم گفت...

خدا رحمتش کنه ..

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!