چهارشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۰

گریه...

غُـددِ اشکی ِ چـشـمـانـم

انـگـار

پـشـتِ‌شان بـه اقـيـانـوس گـرم است!

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۰

ایکاش‌ها...

ایـــکـاش

همـان آدمـهـایـی کـه

نـوشتـه‌هایـم را می‌دزدنـد

و حـرفهـایـم رابه نـام خـودشـان می‌زننـد،

گـوشـه‌ای از دردهـایـم را هـم بـدزدنـد

و بـه نـام خـودشـان بـزننـد!

شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۰

بدبختی‌های مردانه...

عـلـی‌جان!

خـانـه‌ام چــاه ندارد؛

دلـتنگی‌هايـم را

زيـر دوش حمّــام می‌بَـرم،

بُـغـضـم را

ميـان شُـرشُـر آبِ داغ می‌تـرکـانـم،

تا همـه فـکـر کننـد

قرمـزیِ چشمـانـم

از دم کـردنِ حمّـام است!

دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۰

لا اکراهَ...

و خداونـد فـرمـود:
«در ديـن هیــچ اجبـاری نيـست»
و سپـس اضـافـه کـرد:
«حالا تـوجـه شما را به جـهـنـم جلـب می‌کنـم!»

یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۰

هو اللهُ احد...

نـه کافـرم و نه مُشـرک
خـوب می‌دانـم که
خــدا تـنـهـاست،
وَحـدَهُ لاشریـکَ لَـه است،
امـا قبـول کن که
بـدجـوری «چـنـد شـخـصـیـتـی»‌ست!

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!