پيش نوشت:خواندن اين پُست به افرادِ حساس و عصبي توصيه نمي شود!
*****
مدتي است كه در ايالتِ خيارانادو خبري پيچيده كه اذهان عمومي و خصوصي آنجا را به هم ريخته.قضيه از آنجايي شروع شد كه يكي از كاردينالهاي سابق اعلام كرد كه در زندانهاي اين ايالت به زندانيها تجاوز مي گردد.پيرو اين شايعه جمعي از كاردينالهاي مجلس كميته اي حقيقت ياب به رياستِ كاردينال لُرنزو جاناني تشكيل دادند و به بازديد و تحقيق و تفحص از زندان پرداختند.
گزارش اين كميته و ايضا جنابِ كاردينال لُرنزو را به روايتِ مُنشي ايشان مي خوانيم:
امروز سه شنبه ششم ژانويه سال 666 حين ميلاد جنابِ مستطاب كاردينال لرنزو جاناني به بازديد از زندان آوانِجو پرداختند و از نزديك با زندانيان صحبت نمودند.ايشان در ابتدا با يكي از جوانان غيور و هميشه در صحنه زندان ملاقات نمودند كه عين مكالمات ايشان به شرح ذيل است:
كاردينال-اي جوان آيا درست است كه در زندان به شما تجاوز مي شود؟
جوان غيور-به نام خدا و با عرض سلام خدمت جناب كاردينال.اينجانب در اين چند صباحي كه در اينجا اقامت دارم نه تنها تجاوزي نديده ام بلكه كلي هم به من خوش ميگذرد.صبح به صبح با بچه ها به كوه پيمايي ميرويم و ناهار هم بيف استراگانف با قارچ ميزنيم و بعد از ظهر هم پس از كمي خوابِ قيلوله به استخر و جكوزي رهسپار مي شويم و در آنجا با زندانبان محترم پالام پولوم پيليش بازي مي كنيم و خودم حتي يكبار رييس زندان را آب دادم!
جناب كاردينال پس از اين محاوره به سمت يكي از نسوان زنداني رفتند كه كلي بدنش كبود بود و چند باري هم اقدام به خودسوزي نموده بود.
كاردينال-دخترم آيا درست است كه در زندان به شما تجاوز ميشود؟
دختر نيم سوخته-اي بابا! من الآن مُدَّتيه كه اينجا هستم ولي دريغ از يك تجاوز خشك و خالي! بنده اصلا به خاطر اينكه به من تجاوز شود زنداني شدم ولي زهي خيال باطل! اينجا اصلا به نيازهاي جسمي و جنسي ما توجهي نمي شود.من چشمم به در اين سلول خشك شد كه يكبار زندانبان بيايد و به من تجاوز كند ولي ايشان اصلا مردِ عمل نيستند و من به خاطر همين چند بار اقدام به خودسوزي نمودم تا توجه ايشان را جلب نمايم ولي نشد!
در اين لحظه نگهبانان جنابِ كاردينال را به سختي از دختر كه قصد تجاوز به كاردينال را داشت جدا نمودند و ايشان را روانه سلول بعدي نمودند.به سببِ اينكه زنداني سلول بعدي به مننژيت مبتلا شده بود بنابر توصيه زندانبان جنابِ كاردينال از طريق روزنه روي دربِ سلول با زنداني مذكور مكالمه نمودند:
كاردينال-ببخشيد برادر! آيا درست است كه در زندان به شما تجاوز ميشود؟
زنداني مذكور-آخ!...اوخ.....نه جنابِ كاردينال!...اينا همش دروغه...يواش تر بابا!...آي!..اوي..!
كاردينال-شما چرا اينقدر آخ و اوخ ميكني برادر؟
زنداني مذكور-از دستِ ويروس مننژيت است قربان!
كاردينال-اين دو تا دست كه روي شانه هاي شماست متعلق به كيست؟!مگر سلول شما انفرادي نيست؟!!
زنداني مذكور(با رنگِ پريده و تته پته كنان)-اينها را مي فرماييد قربان!؟... اينا كه دست نيست!...به خاطر خوش رفتاري در زندان به بنده سردوشي اهدا شده!!..آخ...آي...يواش تر....اوخ!
جنابِ كاردينال به سمتِ سلول پيرزني هشتاد ساله حركت نمودند و از او پرسيدند:
كاردينال-مادرجان در اين دو سالي كه شما اينجا هستيد آيا موردي از تجاوز ديده ايد؟
پيرزن(با خنده اي موذيانه!)-نه پسرم..اينجا هيچ خبري از اين نمك به حرامي بازي ها نيست.
كاردينال-مادرجان آيا شما پيامي براي همسرتان كه جلوي درب زندان تحصن نموده نداري؟
پيرزن-چرا مادرجان! به او سلام برسانيد و مژده دهيد كه من پس از هفتاد سال اجاق كوري الان پا به ماه هستم و به زودي برايش يك فقره پسر كاكل زري خواهم زاييد.راستي حتما ازش مشتلق بگير!
جنابِ كاردينال با رضايت خاطر به دليل سيستم زاينده زندان به سمتِ سلول بعدي كه جواني خوش بَر و رو در آن سكونت داشت روانه گشتند.
كاردينال-عزيزم آيا به تو تجاوز شده؟
جوان خوش بر و رو(با چشماني غم زده و نگاهي به سقف و با حالتِ بغض سرش را به سمتِ بالا حركت داد كه اين يعني نه!)
كاردينال-عزيزم اين طناب چيه كه انداختي دور گردنت؟
جوان-مي خوام خودكشي كنم!
كاردينال-چرا؟
زندانبان(خودشو ميندازه وسط)-اين يك رزمايش است براي سنجيدن سرعتِ عمل نگهبانان!
جنابِ كاردينال پس از لَختي درنگ و نيز مشاهده نمودن رزمايش كه البته خيلي هم سريع انجام نشد(!) به سمتِ سلول بعدي حركت نمود و به رييس زندان هم اكيدا دستور داد كه در رزمايشهاي بعدي سريعتر عمل نمايند تا به ستاره هاي زندان بيشتر اضافه شود!.ايشان از يكي ديگر از زنداني ها پرسيد:
كاردينال-به شما تجاوز شده؟
زنداني(با فرياد)-آره!!..تجاوز شده!..روزي سه وعده هم تجاوز ميشه!..كمكم كنيد!
كاردينال رو به سمتِ زندانبان نمود و گفت:
كاردينال-گويا اين جوان دچار روانپريشي شده و هذيان ميگويد.لطفا هرچه سريعتر ايشان را به سمتِ تيمارستان زندان منتقل كنيد تا ياد بگيرد اينقدر خيالپردازي نكند و دروغ نگويد!
جنابِ كاردينال پس از دادن دستوراتِ لازمه به سمتِ آخرين سلول رفت و ديد كه يكي از زندانيها در حال تمكين نمودن به يكي از نگهبانهاست!!
كاردينال(با تَشر و عصبانيت)-اينجا چه خبره آقاي زندانبان؟
آقاي زندانبان-هيچي قربان! بد به دلتون راه ندين! اين دو نفر مشغول پاس نمودن درس تنظيم خانواده هستن و اينجا هم قسمتِ كارگاه است!
كاردينال(با خنده و در حالي كه عرق پيشاني اش را پاك مي نمود)-اِ..خوب خدا رو شكر!..چه بچه هاي درس خواني!..آدم لذت ميبرد وقتي اين جوانان جوياي علم را ميبيند!..احسنت!!
پس از اين ديدار جنابِ كاردينال به بنده به صورتِ خصوصي فرمودند كه حيف شد كه هيچگونه تجاوز و صحنه اي در اين ديدار پيش نيامد و به بنده دستور دادند كه گزارش را مكتوب نموده و در اختيار رسانه ها قرار دهم و بگويم كه اين شايعات تماما دروغ بوده و بايد با شايعه پردازان برخورد قضايي گردد!
*****
پس نوشت: چند روزي نبودم.شرمنده كه بي خبر رفتم.
پس و پيش نوشت:از شما خواننده اي كه اين مطلب را از اول تا آخر خوانديد پوزش ميطلبم و اميد است كه از بنده به خاطر نگارش اين خُزعبلات و اراجيف دلخوره نشده باشيد.من ذاتا انسان بي ادب‘خيال پرداز و مزخرفي هستم.......!!