سه‌شنبه، آذر ۱۱، ۱۳۹۳

زندگی در لوله

من در لوله زندگی می‌کنم، در حجمی استوانه‌ای شکل که هم به چاه می‌ماند هم به سلولی انفرادی. زير پايم پر است از ذغال‌های گداخته‌ای که نمی‌دانم از کجا گُر می‌گيرند، زير پايم پر از ميخ است، پر از خرده‌های شيشه، پر از هر چيزی که بتواند زخم بزند به کف پاهايم. زمين کوچکی که درون لوله برای من در نظر گرفته‌اند نه جای قرار است نه جايی برای رفتن دارد. توی لوله هوا نيست، برای نفس گرفتن بايد مدام بپری. قد لوله از قد من بلندتر است، وقتی می‌پرم کف پاهايم کمی خنک می‌شوند، نسيمی خنک می‌خورد به صورتم، همه‌ی اينها در چشم بر هم زدنی می‌آيند و می‌روند. سر که کمی از لوله بيرون می‌زند نگهبان لوله با پتک بزرگش می‌کوبد توی سرم. مجال نمی‌دهد تا پريدن‌هايم بلندتر شود.
در همسايگی لوله‌ی من چندين لوله‌ی ديگر هستند و در مجاورت آنها نيز لوله‌های ديگر و همينطور لوله است که تا بی‌نهايت کنار هم در زمين فرو رفته‌اند. درون هر لوله کسی‌ست که زير پايش گداخته و تيز است و برای نفس گرفتن بايد بپرد اما تا سرش کمی از لوله بيرون می‌زند کسی با پتک بر سرش می‌کوبد. کسی که نگهبان همه‌ی لوله‌هاست. کسی که به تعداد همه‌ی لوله‌ها چشم دارد، به تعداد همه‌ی لوله‌ها دست دارد. کسی که می‌داند تنها خوشی آدمهای درون لوله همان «آنی»‌ست که کمی سرشان از لوله بيرون می‌زند، نفسی چاق می‌کنند و دورنمايی از سرهای بيرون آمده‌ی هم‌جوارشان را می‌بينند. نگهبانی که شش‌دانگ حواسش جمع است تا همين «آن» را زهر کند، بعد صدای پتک است و زمين خوردن، کف لوله پهن شدن، سوختن و تاول زدن و زخم برداشتن، سر درد و احساس خفگی پيدا کردن، بعد هم با هزار مشقت برخاستن، عزم جزم کردن و روی همان پاهای تاول زده پريدن، کمی نفس گرفتن و دوباره پتک و دوباره‌هايی که هزار باره و هزار باره تکرار می‌شوند.
نمی‌شود ته لوله ايستاد، بايد پريد، نمی‌شود دل‌خوشی‌ات کمی دوام داشته باشد، نگهبان کارش را خوب بلد است، همين که کمی نفس‌ات چاق شد می‌فهمد برای ضربه و سوختن‌ِ پشت‌بندش آماده‌ای، پس می‌کوبد. من در لوله زندگی می‌کنم در لوله‌ای که پريدن‌ها و کوبش‌هایش تمامی ندارند. من در کنار يک کلونی عظيم از پرندگان تو سری‌خور زندگی می‌کنم. يک کلونی بزرگ از بپر بپر کنندگانی که کف پای‌شان زخم است و سرشان پر است از ورم‌های نامنظم. تنها دلخوشی‌ام همان «آن» است، همان «آنی» که نسيم به پيشانی‌ام می‌خورد و بعد...

هیچ نظری موجود نیست:

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!