دوشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۸

يكي به ما بگه اين چي ميگه!!؟

رييس جمهور مردمي ما در ميدان ولي عصر در يك جمله مخالفان خود را به خس و خاشاك تشبيه نمودند.پس از آن اطرافيان و وابستگان ايشان در نصفِ صفحه روزنامه ها اقدام به تفسير اين جمله نمودند و در آخر به اين نتيجه رسيدند كه منظور ايشان چيز ديگري بوده وگرنه هفتاد ميليون ايراني روي تخم چشم ايشان جا دارند!
از آنجايي كه در اين چهار سال بر ما مشتبه شد كه جنابِ برادر احمدي نژاد(دامت بركاته و افاضل!) هرگز سخنان كتره اي ايراد نمي نمايند و هرچه كه ميگويند چون دُر و گهر است و تمامِ ملل جهان بايد اين سخنان را بر چشم و در گوش خود بتپانند و از آنجايي هم كه ايشان هر سخني كه مي فرمايند پر از ايهام و كنايات است و از فهم عوام الناس و زير ديپلم جماعت به دور است پيشنهاد ميشود كه ايشان يك وزير مُفَسِّر را به كابينه خود اضافه نمايند!(البته ماشاله هزار ماشاله همه وزير وزراي ايشون همشون واسه خودشون يه پا تفسير خبر هستن ولي ما خواستيم كه قضيه تخصصي تر بشه تا اين بنده خداها هم به جاي تفسيرات به كارشون برسن!مگه اين الهام چه گناهي كرده كه بايد روزي صد بار بياد تفسير و تكذيب كنه!؟).اين وزير مُفَسِّر وظيفه دارد كه پس از فرمايشات ريس جمهور محترم و ساير دوستانشان به سرعت و با كمكِ كميته حقيقت ياب و مفسراني كه به صلاحديدِ ايشان تشكيل شده(اعم از مفسران شعرهاي حافظ و مولانا و افرادي مانندِ مُحصص و حاج رضايي!) و با استناد به تفسير الميزان ها و ناميزان ها اقدام به تفسير و معني نمودن سخنان ايشان از لحاظ تاكتيكي و تكنيكي(نوع زاويه نگاه و تعداد حركاتِ دست! عطسه يا سرفه ناگهاني و مقدار كشيدن حروف!) نمايند تا خدايي نكرده آن دسته از افرادِ اغتشاش طلب و نمّامه كه ايادي دشمنان بوده و دنبال آتو ميگردند ضايع گشته و انقلاباتِ مخملينشان در نطفه لال شود!.(لازم به ذكر است كه افرادي مانندِ رحيم مشايي يك مفسر جدا و مستقل و تمام وقت لازم دارند!!)
وزير منظور با سرلوحه قرار دادن شعار "ديوار موش داره موش هم گوش داره" بايد به سرعت با كمكِ وزراي مُفَسِّر در سايه(!) تمام نقاطِ مجهول و كنايه آميز فرامين رييس جمهور را شفاف سازي نموده و با شرح و تفصيل در اختيار عموم قرار دهند تا سوءِ تفاهمي پيش نيايد و كسي چوب لاي چيز دولت نگذارد!منظور از چيز چرخ بود!
اگر اين پيشنهاد عملي شد و اين وزير در كابينه گماشته شد از او خواهش ميشود كه اين جمله را كه رييس جمهور محترم در همان ميدان مذكور فرمودند تفسير نمايد:
"من اگه ايندفه برم سازمان ملل پشت ميكروفن اعلام ميكنم كي ميخواد به ايران حمله كنه دستشو ببره بالا تا ملت ما دستشو قلم كنن!"
خواهش ميكنيم كه اين جمله هرچه زودتر تفسير شود تا جماعتي از نگراني درآيند!!
*****
پس نوشت:از تمام دوستاني كه جوياي احوال بنده شده بودند ممنونم!..زنده ايم فعلا!..به خدا من هم دلم براتون تنگ شده ولي مگه اين فيل خيس ميذاره بيام توي اون سايتِ فخيمه!!...اي لعنت به هرچي فيل خيسه!!

پنجشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۸

يتيمخانه اي در موقعيتِ صفر مرزي!

چند روزي ميشه كه اوضاع پرورشگاه عجيب و غريبه.هيچكدوم از بچه ها وقتي از خواب بيدار ميشن تخت هاشونو مرتب نمي كنن صورتشونو نميشورن و مسواك هم كه اصلا! يكسري از بچه هايي كه از ما بزرگتر هستند هم اعتصابِ غذا كردن و چند نفرشون هم ناپديد شدند!.قضيه از اونجايي شروع شد كه دو هفته پيش موسيو وارژان توي مراسم صبحگاه اعلام كرد كه قصد داره بچه هارو ببره شهربازي به شرطي كه از طرفِ بچه ها آراءِ لازم رو براي پُستِ رياستِ پرورشگاه كسب كنه.رييس قبلي و فعلي پرورشگاه هم كه موسيو ژانداركينف بود توي مراسم حضور داشت.راستش بچه ها از اين موسيو ژانداركينف دل خوشي نداشتند چون مدام جيره غذاي بچه ها رو كم ميكرد‘به جاي سوپ و گوشت فقط به ما سيب زميني ميداد كه همشون هم خراب بود.دستِ بزن هم داشت و خيلي آدم خشني بود و توي پرورشگاه قسمتِ دخترهارو از پسرها جدا كرده بود.تمام لباسهاي بچه ها پاره و مندرس شده بود و اكثرا گوني تنشون ميكردن.البته بچه ها آقاي وارژان رو هم خوب نميشناختن و فقط ميدونستن كه در ايالتِ اوهايو وقتي رييس پرورشگاه بوده اوضاع بچه هاي اونجا خيلي بهتر از اينجا بوده.
بعد از مراسم صبحگاه همه بچه ها به تكاپو افتادن كه براي موسيو وارژان تبليغات كنن.توي حياط زنجيره انساني تشكيل دادن كه همشون بچه هاي يتيمي بودند كه زير چشماشون گود افتاده بود! آقاي وارژان قول داد كه اگه رييس بشه سعي ميكنه مارو به خانواده هاي خوب تحويل بده تا ما هم بتونيم طعم پدر و مادر داشتن رو بچشيم! همه بچه ها همدل شده بودند كه به آقاي وارژان راي ميدهند به جز دو سه نفر كه اونا هم طرفداران موسيو ژانداركينف بودند چون خيلي بهشون مي رسيد و سيگارهاي كوبايي بهشون ميداد تا براش جاسوسي بچه هارو بكنن! روز راي گيري همه به موسيو وارژان راي داديم ولي پنج دقيقه بعد كه نتيجه انتخابات رو اعلام كردن هممون خشكمون زد و دوتا از بچه ها كف بالا اوردن چون دوباره موسيو ژانداركينف با كسبِ نود و نه و نيم درصدِ آرا رييس شده بود.همون روز هم موسيو كُرلئونه كه مدير كل پرورشگاه بود به آقاي ژانداركينف تبريك گفت!
همه بچه ها فهميدن كه تو پرورشگاه كودتا شده اون هم از نوع روسي(!) و اصلا آراءِ بچه ها خونده نشده.همون روز بچه ها با اينكه اصلا توان نداشتن و از شدت ضعف سرشون گيج ميرفت دست به اعتراض زدند و توي محوطه تجمع كردن كه توسطِ نگهبانها و همون دو سه نفر جاسوس كه خيلي قلچماق بودند خيلي كتك خوردن.آقاي وارژان رو از اداره كل اخراج كردن و ديگه پيدايش نشد.همون شب چند نفر به خوابگاهِ ما حمله كردن كه اصلا از بچه ها و نگهبانهاي پرورشگاهِ ما نبودن و خيلي بچه ها رو زدن و چند نفرو با خودشون بردن.ديروز همه بچه ها جلوي اتاق مديركل تحصن كردن و خواستن باهاش حرف بزنن ولي موسيو كرلئونه هيچي حسابشون نكرد و جوابشونو نداد.همون شب موسيو ژانداركينف توي حياط جلوي چند نفر كه معلوم نبود از كجا آورده بودنشون اعلام كرد كه اين بچه يتيم هايي كه اعتراض ميكنن همشون از زير بته دراومدن و يه مُشت خس و خاشاك بيشتر نيستن و قراره كه با خاك انداز جمعشون كنيم! ديشب همه بچه ها گريه ميكردن.چندتا از بچه ها دست و پاشون شكسته و يه تعدادي هم كل تنشون درد ميكرد.سه تا از يتيم هايي كه دو سالشون بود زير دست و پاي نگهبانها له شدن.بعضي از بچه ها از شدت جراحت و عفونتِ زخم هاشون مردن! چند نفر هم كه دستگير شده بودند ديگه به خوابگاه برنگشتن!
امروز هم يه آقا و خانومي كه خيلي ترسناك بودن و شرارت از چشماشون مي باريد به عنوان پدر و مادر جديد چندتا از بچه ها رو به ضربِ كتك با خودشون بردن! بعدش هم يك آقايي كه شبيه عربها بود اومد و چند تا از دخترارو با خودش برد!
يادم رفت خودمو معرفي كنم؛ من پِرين دولاپيه هستم و دارم اين نامه رو مينويسم و ميخوام ببندمش به پاي يه كبوتر كه امروز رو لبه پنجره زيرزميني كه منو توش زنداني كردن نشسته بود تا اين نامه رو به دستِ آدمايي برسونه كه بيرون پرورشگاه هستن و از اوضاع ما بي خبرن و شايد هم اين نامه به دستِ پدر و مادرهاي واقعي اين بچه ها برسه تا بدونن كه زندگي فقط بچه پس انداختن و سر راه گذاشتنش نيست! خلاصه كه اوضاع پرورشگاه اصلا خوب نيست و نميدونم چه بلايي قراره سرمون بياد فقط هركسي كه اين نامه رو ميخونه ازش خواهش ميكنم كه براي ما گريه نكنه! فقط براي ما دعا كنيد! ما به اندازه كافي اين چند روزه اشك و خون ديده ايم!..............ما دلمون خوش بود كه ميريم شهربازي ولي نميدونستيم كه فقط قراره تونل وحشتش نصيبمون بشه؛تونل وحشتي كه تمام هيولاهاش واقعي هستن............فقط خدا كنه كه اين كبوتر نامه رسون خوراكِ عقابها نشه..................راستي من پرين دولاپيه هستم و اگه يه روزي اومدين اينجا و موسيو ژانداركينف بهتون گفت كه دختري به اين اسم اينجا وجود نداره تعجب نكنين فقط كافيه يه نگاهي به ميله هاي پنجره زيرزمين بندازين من يه نخ كوچكِ سبز به ميله ها بستم!................................................................................

پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۸

وقتي رييس جمهور قصه ميبافد يا آقاي رييس جمهور مردِ قصه گوي ما..!


مدير گروه كودك و نوجوان شبكه دو در مورد دعوت از رييس جمهوري منتخب براي حضور در برنامه شب بخير بچه ها خبر داد!.محمد ميركياني گفت:بعد از انتخاب ريس جمهور از او دعوت ميكنيم تا در يك برنامه براي بچه ها قصه بگويد!
حالا ما هم ميخواهيم ببنيم كه اينا اگر هركدامشان ريس جمهور شدند چه قصه اي براي بچه هاي ملت سر و هم خواهند كرد(حتي المقدور سعي شده كه ادبيات هر كدام از كانديداها رعايت شود):
*****
1
-اگر زبانم لال؛بلا به دور و گوش شيطان كر همين آقايي كه الان رييس جمهور هستند(اسمش چي بود!؟..مردمي نژاد!؟..جيگردار نژاد!؟..به روح اعتقاد داري نژاد!!؟) دوباره رييس جمهور شوند:
قصه مورد نظر ايشان:چوپان دروغگو!

بسم الله الرحمن الرحيم(با تلفظِ غليظِ حرفِ ح)..(خواندن چند آيه قرآن).. سلام بر كودكان و بچه هاي عدالت خواهِ ايران..بچه ها خسته كه نيستين!؟.كي خسته اس!!؟..آباريكلا!..دشمن!..يكي بود كه همون يكي براي هفت پشتِ ملت بس بود!..يه چوپوني بود كه روزي چند بار داد ميزد آي گرگ آي گرگ!..يه چند باري هم روستاييان با بيل و كلنگ رفتند كمكش كنند ولي گرگي نديدند!..همه فكر ميكردند كه چوپونه داره دروغ ميگه اما بچه ها چوپونه خيلي هم عالمانه چوپوني ميكرد!.چوپونه كه هميشه بر عليه مافياي گوسفند چراني و غاز چروني اقدام به روشنگري ميكرد با خودش ميگفت من نميدونم اونا اين حرفارو از كجاشون در ميارن!..من تعجب ميكنم!..اين چوپان خيلي براي روستا زحمت كشيده بود!.پشم همه گوسفندارو غني سازي كرده بود كلي هم سوراخ بين سوراخهاي ني لبك ايجاد و اختراع كرده بود ولي همه بهش ميگفتن دروغگو!..همه بهش ميگفتن چرا هي شب و نصفه شب داد ميزني گرگ اومده مارو اسگل ميكني!؟..چوپونه يه جواب عالمانه اي دادو گفت: من به شما علاقه دارم و اصلا هم داد نزدم و كلا چيزي نگفتم و اصلا صُبحيا بودن!..من تعجب ميكنم كه چرا شما اينقدر دروغگو و احمقين!(توجه داشته باشيد كه جناب رييس جمهور به رده سني شنوندگان توجهي ندارند كما في السابق!)...اين چوپون قصه ما از چوپونهاي قبلي خيلي بيشتر كار ميكرد و نمودارهاي پشگل و پهن را خيلي بالا برده بود طوري كه كل روستا رو بو برداشته بود!.طبق نمودارهايي كه در موقع چرا كشيده بود فهميده بود كه سبز آمريكاست براي همين به گوسفنداش فقط قره قوروت ميداد نه علف!!..اما بچه هاي عزيز! شما ديدين كه روستاييها اصلا قدر افشاگري هاي چوپان رو نميدونستند وبهش ميگفتن دروغگو!..چوپونه ميخواست مردمش هميشه آماده باشنن ولي اونا از بس نفهم بودن نميفهميدن!!..من ميخوام بگم كه همه روستاييها دروغگو بودن جز چوپان!...قصه ما به سر رسيد و تمام منتقدان چوپان و بدخواهان رسوا شدند!.....
(و اينگونه بود كه چوپان دروغگو به قهرماني ملي تبديل شد!)
*****
2-اگر شيخ كروبي انتخاب شود:
قصه مورد نظر ايشان: هانسل و گرتل!
به نام خدا..سلام بر بچه هاي خوب و گل منگلي خودم!..منم وقتي بچه بودم ننجونم خيلي واسم قصه ميگفت.......هه...............جونم براتون بگه كه يه دختر خانومي بود اسمش بود حانسه(!)و يه آقا پسري هم بود كه اسمش گرته بود!!.......هه......ها......اينا تو خونشون يه ننه آقاي بدجنس داشتن كه اصلا حقوق شهروندي اينارو رعايت نميكرد...........هه..........يه دستمال بديد به من!.......هه...خخخخه.....اينا از خونه فرار ميكنن..تو جنگل يه خونه اي ميبينن كه ازش يك هاله نوري بيرون مياد!..خونه هه جنسش از ذغال بود و يه مردكه بدجنس توش زندگي ميكرد!......هه...............من ميخوام بگم كه اون مَرده اين زبون بسته هارو زنداني ميكنه كه يدفه يه پيرمرد زرد پوش مياد و بچه ها رو آزاد ميكنه و خونه رو هم تبديل يه شيريني و شكلات ميكنه!...بچه ها هم به خوبي و خوشي تو همون خونه زندگي ميكنن!....من ميخوام بگم كه تغيير خيلي خوبه.......هه.............تغيير براي بچه ها خيلي سعادت هديه داد!......هه..............................................................................خوب همين ديگه!...چقدر شد!!؟...خيلي خب!....هه.....خدانگهدار
*****
3-محسن رضايي(خوب چيه مگه!؟..اين بنده خدا هم دل داره ديگه!..اهه!)
قصه مورد نظر ايشان: بز زنگوله پا!
با نام و ياد خدا و عرض سلام به كودكان نخبه اين مرز و بوم!..يك بُزي بود كه اين بُز سه تا بچه داشت به نامهاي شنگول و منگول و مايكل!.شنگول باهوش بود!..منگول هم بچه بدي نبود!..البته اين مايكل هم بچه واقعي اون بُزه نبود بلكه يك بچه اي بود در سايه!.يك روز يك گرگِ ناقلايي به خانه اين بُز حمله ميكنه و به بچه ها ميگه كه در رو باز كنيد منم مادرتون!.شنگول ميگه آقا گرگه من نميخوام بگم شما دروغ ميگي(!) ولي احتمالا اطلاعاتِ غلط دارين! مادر من با دوستان شما دوست هست و اونا بهش نقاطِ ضعفِ شمارو گفتن! شما اگه بخواي مارو بوخوري بر عليه نخبه پروري اقدام كردي و اين باعث ميشه كه سيب زمينيا همه رو دستِ كشاورزا بمونه!.گرگه به مايكل گفت: شما كه با ما بودي!؟ اما مايكل گفت: شما اون موقع كه رفتي از جنگل مجاور شكر خريدي من فهميدم كه مشكلاتِ روحي داري واسه همين هم منو از تيمت انداختي بيرون!..در همين موقع بُز زنگوله پا سر ميرسه و جنابِ گرگ را با ادب و نزاكت به هلاكت ميرسونه!..غصه ما به سر رسيد!
*****
4-اگر مير حسين رييس جمهور شود(خدا از دهنم بشنفه!.خدا بشنُف ديگه!)
قصه مورد نظر ايشان:خاله سوسكه!
درود بر كودكان فرهيخته و با ادب!..يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچكس نبود..يه خاله سوسكه بود كه خيلي آبرودار و شريف بود..يه روز تصميم ميگيره كه بره و مردِ روياهاشو چيز كنه پيدا كنه!..ميره و ميره تا ميرسه به قصابي!
قصابه ميگه : خاله سوسكه زنم ميشي؟
خاله سوسكه ميگه : اگه زنت بشم منو با چي ميزني؟
قصابه ميگه با همين چيز ميزنم تو فرق سرت!
خاله سوسكه ميگه واه واه و ميره!..ميره و ميره تا ميرسه به بقالي
بقاله ميگه: خاله سوسكه زنم ميشي؟
خاله ميگه: نه! چون تو هم ميخواي با سنگ ترازوت منو بزني و بعدشم ماست و نخود و اينارو هم گرون ميفروشي!
خاله سوسكه ميره و ميره تا به چيز ميرسه!
چيز بهش ميگه خاله سوسكه زنم ميشي؟
خاله ميگه خدا به دور!..نه كه زنت نميشم!..من هنوز يادم نرفته كه سري قبل كه آقاي سبزي فروش داشت باهات گفتمان ميكرد تو عكس زنشو نشونش دادي گفتي بگم بگم؟!..فكر كردي منم چيزم!؟..خاله سوسكه همينكه داشت ميرفت به آقاي موش رسيد!..موشه بهش گفت خاله سوسكه زنم ميشي؟
خاله گفت: اگه زنت بشم منو با چي ميزني؟
موشه گفت: با چيز نرم و نازكم!
خاله گفت اگه زنت بشم بعدش يكي عكسمو بگيره جلوت هي حرفاي نامربوط بزنه چيكار ميكني؟
موشه گفت: همين چيز نرم و نازكمو ميكنم تو چشمش!..اينقدر همه جا ميگم و دروغاشو رو ميكنم و كولي بازي در ميارم تا رسواي عالم شه!
خاله سوسكه گفت : واي چه مرد خوبي پس من باهات ازدواج ميكنم!
(ادامه قصه با زهرا رهنورد!!) : بچه هاي كوچولوي عزيز بايد بدونن كه تساوي حق زن و مرد جزو اصول زندگي است و هميشه بايد بدونن كه هيچوقت عكس هيچ زني رو جلو شوهرش نگيرن!
(ميرحيسن موسوي دوباره ميگويد:) بچه هاي عزيز من! قصه ما به سر رسيد دروغگو رسواي عالم شد و به صندلي چيز نرسيد!
*******
به اميد پيروزي سبز!

پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۸

فيلم ميسازُم آي فيلم ميسازُم!

در حفاري هايي كه نزديكي هاي ايوان مدائن توسط نيروهاي مردمي با همكاري باستان شناسان صورت گرفت يك فقره ميكروفيلم متعلق به عهد ساسانيان كشف و ضبط گرديد.طبق تحقيقاتِ صورت گرفته اين ميكروفيلم متعلق به يكي از اساتيدِ فن كارگرداني سينما در آن زمان به نام ميرزا اسحق لوميرالسلطنه بوده و در آن به نكات مهمي پيرامون فيلمسازي و بالخصوص فيلم انتخاباتي سازي اشاره شده است.
فرازهايي از ميكرو فيلم مذكور به همت زبان شناسان ترجمه شده و در ادامه فرازهايي از آن به سمع و نظر شما خواهد رسيد:
لوميرالسلطنه (خطاب به هنرجويانش)-هنراموزان عزيز دقت داشته باشند كه ساختن فيلم تبليغاتي نيازمند به رعايت نكاتِ ذيل است:
1-شما قبل از اينكه اقدام به ساختن فيلم تبليغاتي نماييد بايد چند حلقه فيلم كوتاه و چند فقره فيلم بلند ساخته و جوايز متعددي را هم از جاهاي مختلف كسب نموده باشيد.
2-سعي كنيد قبل از ساختن فيلم تبليغاتي حتما چند سريال تلويزيوني بسازيد با حضور كتايون رياحي و يوزارسيف و اينا!
3-به رسانه ها اعلام كنيد كه هرگز فيلم تبليغاتي نخواهيد ساخت و تمام اخبار را تكذيب نموده و در خفا به كار خود ادامه دهيد و پس از اتمام كار هم خود را به كوچه علي چپ بزنيد.
4-حتما كانديد مورد نظر را با اتوبوس حمل نموده و به او گوشزد نماييد كه حتما بليط ارائه دهد.
5-وجود موتورسيكلت پيرامون اتوبوس حمل كانديدا بسيار حياتي بوده و دقت فرماييد كه هيچكدام از موتورسواران از كلاه ايمني استفاده ننمايند تا خدايي نكرده شبهه اي پيش نيايد.(هركه موتورش بيش راي اش بيشتر!)
6-حتي اگر به وسيله هواپيما مشغول حمل كانديدا شديد باز هم از موتورسواران در اطراف هواپيما غافل نشويد!
7-سوت كشيدن و كف زدن توسط نيروهاي مردمي به شدت توصيه ميشود حتي اگر شده از طريق ميكس صدا و اسپشيال افكت..!(هر اقدام كانديداي شما بايد با تشويق حضار روبرو شود حتي سرفه كردنش!
8-در انتخاب هنروران خود دقت نموده تا فردا پس فردا پشت سرتان حرف در نياورند!(از چهره هاي معروف مانند دي كاپريو و محسن قاضي مرادي به عنوان سياه لشكر استفاده ننماييد!
9-پشتِ سر كانديداي شما حتما بايد يك كتابخانه بزرگ قابل رويت باشد(هارموني داشتن كتابها با هم بسيار مهم است!)
10-به هنروران خود اكيدا توصيه نماييد كه كانديداي شما را با الغابي مانند دكتر‘مهندس و دانشمند خطاب قرار دهند!
11-استفاده از چهره هاي جوانان اعم از مذكر و مونث با هرگونه تيپي بلامنازع است!
12-به كانديداي خود بگوييد كه از جملاتِ قصاري مانندِ: من اسامي مفسدين اقتصادي را اعلام ميكنم‘من خيلي عالم و فهميده هستم‘هر ايراني ماهانه چند هزار تومن‘بيست و چهار سال اونا حكومت كردن حالا ما فقط چهارسال‘من سند دارم‘همه چي رو زمينه‘سسبزوار باهوش بود و غيره به كرات استفاده نمايند.
13-احساساتّ بيننده را حتما دستمايه قرار داده و گريه و اشك بسيار ضروري ميباشد!(در همين لحظه گريه كردن ميشود تير خلاص را زد و دولتهاي قبلي را به چهارميخ كشيد!)
14-براي تاثير گذاري بيشتر ميتوانيد از صداپيشگان معروفي مانند دوبلر هارولد لويد‘اي كيوسان‘راز بقا و پدر ماركوپولو استفاده نماييد.
15-مخاطب شناسي و زيبايي شناختي هم چندان مهم نيست!
16-و مهمترين نكته اينكه حتما خاطرنشان نماييد كه كانديداي مورد نظر حتما خودش را منتسب..........
به سبب قدمت و كهولت ميكروفيلم مورد نظر از اينجا به بعد قابل رويت نبوده و سوخته!

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!