یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰

دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۰

نامه‌ی یک گربه‌ی ولگردِ ایرانی به مسوولین

با عرض درود خدمت مسئولين محترم مملکتی، شهرداری و ساير مسئولان
اينجانب يک گربه‌ی ولگردِ ايرانی هستم که اگر اجازه دهيد نامم محفوظ بماند. مدتها بود که به سبب اجرای طرح هدف‌بندی يارانه‌ها بنده و ساير گربه‌های بی‌حيای اين مرز پر گوهر دستمان به هيچ گوشت و پسمانده‌ی به درد بخوری نمی‌رسيد. بارها با ديگر گربه‌ها جلسه گذاشتيم و پيرامون اين معضل شور و مشورت نموديم و در آخر به اين نتيجه رسيديم که يا آدمها ديگر وسعشان نمی‌رسد تا گوشت و مرغ بخرند و يا اگر می‌رسد پس حتما تمام استخوان‌ها و آت و آشغال‌های باقی‌مانده را هم خودشان می‌خورند و ديگر چيزی برای دور ريختن نمی‌ماند.
الغرض بنده قصد ندارم که واردِ سياست‌های کلانِ دولتِ محترم بشوم و در حدی نيستم که بخواهم اقداماتِ جنابشان را مورد نقد و بررسی قرار دهم. اين نامه صرفا در جهت تشکر و قدردانی از شما دلسوزان نوشته شده که برخی از اقداماتتان باعث شده که ما گربه جماعت پس از مدتها دلی از عزا دربياوريم. قضيه از اين قرار است که شبی از شب‌های گرم و دل‌انگيز تابستان اين جانب به همراهِ تنی چند از رفقای پشمالوی خودم در حال زباله‌گردی بوديم که به جسدِ يک نوزادِ يک روزه برخورديم. از شواهد و قرائن چنين پيدا بود که نوزادِ مذکور دقايقی پس از بُرون‌رفت از شرايطِ رَحِمی توسط پدر و يا مادر هميشه در صحنه‌اش در سطل مکانيزه‌ی زباله رها شده. اينجانب در جايگاهی نيستم که بخواهم رفتار شما آدمها را آناليز کنم اما بسی متعجب شدم وقتی شنيدم که دولت محترم برای هر نوزادی که متولد می‌شود مبلغی گزاف را به خانواده‌اش وام می‌دهد و اينجا اين سوال برای من مطرح شد که چرا پدر و مادر آن نوزاد بجای اينکه اول وام را بگيرند و بعد نوزادشان را دور بياندازند بی‌خيال مال دنيا شده‌اند و نوزادشان را داغ و تازه دور انداخته‌اند. به هر حال ما از مسئولين محترم سپاسگزاريم که توجه‌شان را به مسائلی مانند مدل مو و مانتوی جوانان معطوف کرده و کاری به زير پوستِ شهر ندارند.
لازم به ذکر است که بنده طی مکاتباتی که با گربه‌های برخی از بلادِ اين سرزمين بی‌کران داشته‌ام متوجه شدم که در برخی از شهرها تجاوزاتی صورت گرفته که با شنيدن اين خبر مسرت‌بخش تمام گربه‌ها از هم‌اکنون در آماده‌باش کامل بسر می‌برند تا طی شش يا هفت‌ماه آتی از ثمره‌ی اين تجاوزات بهره‌مند شوند و نتايجش را در سطل زباله جستجو کنند. ما هم از مسئولين خواهشمنديم که خودشان را به کوچه‌ی علی‌چپ زده و اجازه ندهند که چنين اقداماتی رسانه‌ای شود و پاک‌سازی نتيجه‌ی چنين اقداماتی را به پنجول ما بسپارند.
از آنجايي که طعم گوشتِ نوزادِ مذکور بسيار به دهن ما مزه کرده از مسئولين خواهشمنديم که مبلغ وام زايمان را کمی بالا ببرند تا آدمها با شور و شوق بيشتری بچه پس بياندازند و پس از دريافت وام کودک دلبندشان را دور بياندازند، و نيز تقاضامنديم که هرچه سريعتر بهای بنزين را تک‌نرخی نموده و روندِ واريز رايانه‌ها را زودتر متوقف کنند تا مردم مطمئن شوند که زير بار خرج نوزادشان می‌زايند و بهتر است تا از شرش خلاص شوند. همچنين از طرف ما از مسئولين دلسوز صدا و سيما تشکر کنيد که مشغول جا انداختن فرهنگِ تعددِ زوجين هستند و همين نکته می‌تواند آينده‌ای پر از آشغال را برای ما رقم بزند. از شهروندان عزيز نيز تمنا داريم که نوزادهای دور انداختنی‌شان را راس ساعت دوازده شب در کيسه‌های مخصوص زباله (لطفا سرش را گره نزنيد!) جلوی درب قرار داده و روی کيسه قيد کنند که زباله‌ی مذکور جزو زباله‌های تر است و نه خشک!
در آخر از زحماتِ بی‌شائبه‌ی شما سپاسگزاريم و ذکر اين نکته را خالی از لطف نمی‌دانم که عرض کنم اگر ما گربه‌ها از گرسنگی در حال مرگ باشيم باز گوشتِ يک گربه‌ی ديگر را نمی‌خوريم اما شما آدمها... بگذريم... زياده عرضی نيست.
در ضمن به همراه اين نامه يک تار موی گنديده‌‌ام را پيوست می‌کنم تا به عنوان هديه آن را در موزه بگذاريد.
با تشکر، از طرف يگ گربه‌ی ولگردِ ايرانی (نام محفوظ)!

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۹۰

مغز من!

مغز من می‌خارد
و ميان تلی از خاطره‌ها
ياد آغوش تو را می‌کاود.
×
مغز من يادش نيست
که تو را سوزانده.
×
مغز من می‌خارد
وز همين خارش‌ها
زخم برداشته است.
×
مغز من خيس شده از يادت
و ترشح دارد.
×
دور مغز خيسم
پوشکی می‌پيچم
تا نريزد بيرون
خاطرات و کلمات.
×
خطی قرمز روی پوشک افتاد
مغز من پوشکِ نو می‌خواهد!
×
مغز من می‌خارد
چونکه پوشک شده است!

دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۰

دل ِ من

دل ِ من دريا بود

گاه آرام و گهی طوفانی

موج می‌زد هر دم

کوسه‌ای داشت دلم

رام و آرام

تا که يک روز

تو بر ساحل ِ دل گام زدی

با بيکينی ِ سرخ!

حتی ماتيکِ لبت قرمز بود

و پريدی در آب

کوسه‌ام عاشق ِ ماتيکت شد

فکر می‌کرد خون است

پس تو را پاره نمود!

عاشق خونت شد

و از آن روز به بعد

دل ِ دریايی ِ من خونين است

و دگر نيست در آن معشوقی

و همه می‌دانند

دل ِ من کوسه‌ای عاشق دارد!

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!