یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۷

بیا کنارم!

آخه مگه زوره؟!،چرا هرجا میشینین هِی گیر میدین؟،چرا هِی جلسه و راهپیمایی و نشست راه میندازین؟،تا کِی میخواین اجتماع راه بندازین و بسط بشینید؟،چقدر میخواین به این حرکات مذبوحانه و مخملین ادامه بدین؟!،آخر تا کِی با تساهل و تسامح با شما برخورد شود؟!،حتما باید سرکوب شوید تا مثل بچۀ آدم سر جاتون بشینید؟!.حالا گیرم که یک نفر از نزدیکان یک شخص مهم رفته گفته که ما با مردم فلان جا دوستِ جون جونی هستیم و اونا خیلی باحالن و خوشگلن!،حالا که چی شما هرجا میرین اعتراض می کنید و هِی میگید باید این شخص هرچه سریعتر برکنار بشه؟!.مگر ندیدید آن شخص مهم هیچ عکس العمل خاصی نشان نداد و حتی با آن فرد مذکور رفته پروژه افتتاح کرده؟!.برای چی اینقدر حرف زور میزنید و میخواهید دیکتاتوری عمل کنید؟!.من نمیفهمم چرا یکسری از افراد اینقدر علیه آن شخص نزدیک سمپاشی میکنند،حالا طرف یه حرفی زده،اینکه دلیل نمیشه،از قدیم گفتن حرف بادِ هواست!،کی داده کی گرفته؟!!،کلا ما هم که گوشمان از این حرفای صد تا یه غاز پُره و توجهی به اینگونه ایرادات و سخنان نداریم و جدی نمی گیریمشان.شما هم اینقدر اعصاب خودتونو خرد نکنید،خدایی نکرده پس میوفتینا!.اینجوری که بوش میاد این شخص مهم،آن فردِ مذبور را کنار نخواهد گذاشت؛بالاخره هرچی باشه تو فامیل خوبیت نداره!،اصلا الان مَضَّنۀ طلا و سکه دستتون هست؟،میدونید چقدر پرداخت مهریه ها بالاست؟!!،درست نیست بین دو خونواده جنگ و دعوا راه بیوفته!.مگر ندیدید که آن شخص مهم،آن فردِ مذکور را جدیدا در سمت راستِ خودش مینشاند؟،برای چی میخواین دست راست ایشان را از کار بیاندازید؟!،مگر دست راست نلسون ماندلا را فراموش کرده اید که چه خدماتِ ارزنده ای انجام می داد؟!!.حالا باز هم بروید و شعار بدهید که طرف باید استعفا دهد!.مگر ندیدید در کنفرانسی که همین چند روز پیش در یک کشور خارجی برگزار شده بود و از رسانۀ خودمان هم پخش شد آن شخص مهم آن فرد را دقیقا کنار خودش نشانده بود روبه دوربین(دقیقا رو به دوربین!)؟!.تا کی میخواهید چوب لایش بگذارید(منظورم چرخ دولت است!)؟!.حتما باید آن شخص مهم وقتی در یک مجمعی نشسته اند به آن فردِ موردِ نظر بگوید که:"اِسی جون!،عسلی!،بیا بشین رو پام!"؟!،اینجوری بیخیال میشید؟!

پنجشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۷

هنر در مقیاس اپسیلون بر صفر!

محمد یوسفی در وبلاگش مطلبی نوشته تحت عنوان اینکه مردم ایران به هنر اهمیت نمی دهند و حاضر نیستند پول و وقت خود را صرف فعالیتهای هنری ای مثل رفتن به کنسرت و تیاتر و غیره کنند.بنده به این دوستِ عزیز هشدار میدهم که اینقدر الکی مردم ما را نکوبد و ملت ما را تشویق نکند که به سمتِ هنر بروند و دست از این اقداماتِ سکولاری بکشد!(برو دهنتو آب بکش محمد خان!).ایشان خود خوب میداند که هنر چه معقولۀ کثیف و چندشی می باشد و چه جوانان و خانواده هایی را که به خاک سیاه نشانده و از تار و پودِشان گسسته!.الان ادّلۀ روشنی به شما عرضه میکنم که بفهمید از روی شکم حرف نمیزنم!.شما که اینقدر داری راجع به هنر و هنرمند جماعت رزمایش(!) میدهی مگر نمیدانی که هنرمند جماعت مجرم است و خطرناک؟!.همین مقولۀ سینما!،مگر نشنیده ای که جناب صفارهرندی عزیز فرمودند که ایده آل ما تعطیلی سینماهاست؟!.ایشان خود از افراد رده بالای مملکتند،پس حرف کتره ای که نمی زنند!!.شما حساب کنید ببینید که این بنده خدا تا به حال چند فیلم را به دلایلی که شما خود بهتر میدانید توقیف و چه کودتاهای فرهنگی ای را در نطفه خفه کرده اند!،این هنرمندان تمامشان کودتاچی هستند برادر من!.خدارا هزاران بار شاکریم که ایشان در این امر خطیر تنها نیستند و در همین اواخر معاون فرهنگیشان جنابِ آقای محسن پرویز هم اعلام کرده اند که موسیقی و تئاتر برای دانشجویان مناسب نیست و دانشگاه جای این کارها نیست!.ایشان به شدت تلاش میکنند که دانشجویان ما را از این کودتاگران دور نگه دارند.دانشجو جماعت باید درسش را بخواند.البته ایشان کمی هم ملایمت به خرج دادند و فرمودند اگرچه سیاستِ کلی ترویج موسیقی نیست،ولی اشکالی ندارد که در مراسم فارغ التحصیلی یک تایم 5 الی 10 دقیقه ای موسیقی پخش شود جهتِ شادابی مراسم!.حالا حتما باید زور بالای سرتان باشد و آقای خسرو..اِ،ببخشید!...، محسن پرویز مجوز ها و پایان نامه ها و نامه های شما را پاره کنند؟!!هنرمندان ما هم که همگی معلوم الحالند!،سیگار که جزء لاینفک زندگیشان است!،طلاق و طلاق کشی که بینشان موج میزند!.اصلا مگر شما این بولوتوثها و عکسهای روشنگرانه را که از محافل خصوصی اینها پخش شده را ندیدید؟!.اصلا از خود پرسیده اید همین م.گلزار برای چی ممنوع الکار شده؟،یا چرا گل.ش.فراهانی ممنوع الخروج شده بود؟!.همین خانوم رفته در هالیوود فیلم بازی کرده،آن هم با افرادِ چشم چران و چشم ناپاکی مثل ریدلی اسکات ولئوناردو دی کاپریو و راسل کرو و غیره!،مگر این دو نفر آخری را ندیده اید که در فیلمهایشان چه نمک به حرامی ها کرده اند و بسیار در نقششان فرو میروند!،فرو ها!!.مگر خبر ندارید که آقایان ع.انتظامی و پ.احمد(!) و پرستو پرویزی(!)(دقت دارید که راوی بازیگران غربی را بهتر از بازیگران داخلی میشناسد!) که اینقدر از آنها دَم میزنید پایشان به دایرۀ جنایی باز شده؟!،الکی که کسی را آنجاها احضار نمیکنند!.تا کی فرافکنی؟!.تا کی ترویج فساد و کودتا؟!.بنده برای شما متاسفم که از فردی مثل مخملباف حمایت میکنید!.این آقا تا رفت آن ور آب،شروع کرد به ساختن فیلمهای ضد ارزشی و صحنه دار!.یا نمونۀ دیگر خانم سوسن تسلیمی!.اینها همگی به ما ثابت میکنند که شناگران قابلی هستند در عرصۀ ساختن فیلمهای مستهجن!،فقط آب نمی دیدند!.در همینجا آرزو میکنم که ای کاش امثال آقای جواد شمقدری را بیشتر داشتیم و هنرمندان ما ایشان را الگوی خود قرار میدادند!!.مگر همین آقای شجریان که اینقدر طرفدار دارد در بین افراد معلوم الهویه،در کنسرتِ پسرش با کروات حاضر نشده بود؟،غربزدگی یعنی همین برادر من!.این هنرمندان را که ول کنید فردا پس فردا شبکۀ چیزچیز اِل فارسی راه میاندازند!.نمونۀ بارز دیگر هم م.نامجو است که دیگر نیازی نیست که از اقداماتِ ضایع و فرهنگ به باد ده اش چیزی بگوییم،یا ش.عقیلی که رفته با رقاصه ها کلیپ می دهد.باید همۀ اینها را طرد کرد!.آیا هنر چیزی جز فساد برای ما به ارمغان آورده است؟،به جان شما که نه!.اصلا این ضرب المثل که هنر نزد ایرانیان است و بس ساختۀ اینگیلیسهاست!.ما حتی با شاعرین قدیمی هم مشکل داریم!،حافظ یک نمونۀ بارز است از شاعری که میخواهد ترویج باده گساری کند،این هم مستنداتش که گفته:یک نالۀ مستانه ز جایی نشنیدم-ویران شود آن شهر که میخانه ندارد!،آن وقت هنرمندان ما میروند امثال این باده گساران را به روایت خودشان نقل میکنند!.ما تمام تلاشمان را میکنیم تا کشورهای همجوار اینها را تصاحب کنند و غرقه در فساد و تباهی گردند!.به نظر ما هنر فقط به درد اهالی لس آنجلسی میخورد نه اهالی متمدن و با فرهنگِ ما!.به قول جناب صفارهرندی برخی از ما آنقدر خود را به خواب زده ایم که هیچ جوری نمیشود بیدارمان کرد و امیدوارم با این حرکت به خود آییم!!!.پیام بنده به امثال آقای محمد یوسفی و همۀ همدستانش این است که کمی به خود آیید و اینقدر ترویج فساد نکنید!..به امیدِ ایرانی دور از هنر و هنرمند!!!

تو هم با ما نبودی!

در حالی که مردم ساده و سطحی نگر ما از کسبِ تنها طلای المپیک توسط هادی ساعی غرق در شعف و شادی هستند،بنده قصد دارم دست به اقداماتِ روشنگرانه بزنم و مردم را از این بی خبری ای که دچار آن شدند در بیاورم.آهای مردم!،شماها داغید،الان بدنتون گرمه،خبر ندارید چه بلاهایی در شُرُفِ نازل شدن است!.بنده خدا این آقای علی آبادی یه چیزی میدانستند که با خرد فردیِشان طوری برنامه ریزی کرده بودند که کاروان ورزشی ما طلا نگیرد،ولی این آقای ساعی اصلا تو باغ نبود و نیست و رفت طلا گرفت و مارا دچار وخامتِ اوضاع کرد!.چرا؟!خدمتِ شما شفاف سازی کنم که اگر نمی دانید،بدانید که تا یک روز قبل از اینکه هادی خان ساعی طلا بگیرد،نرخ طلا در بازار جهانی به شدت در حال سقوط بود،به صورتیکه قیمت یک سکه بهار آزادی شده بود 192000تومان و نزدیک بود جهانیان فریاد برآرند که طلا،طلا! ما تورو نخوایم و خود را از زیر یوغ آریستوکراتها رها سازند.ولی پس از این اقدام امپریالیستی و پوپولستی توسط نامبرده،قیمتِ طلا به شدت رشد کرد به طوری که سکه شد 197500 تومان.اگر آقای جواد خیابانی کمی توجیح میشد،اینقدر پس از کسبِ مدال به حاضرین گیر نمی داد که در وصفِِ هادی ساعی جملاتِ قصار بگویند و انشاء بنویسند و ملت را جو زده نمیکرد!.امیدوارم مسئولین ما با این آقای ساعی که البته اصلاح طلب هم هستند(این خود بر این مطلب صحه میگذارد که اصلاح طلبان در همه حال مشغول گذاشتن چوب لای چرخ دولت هستند!) بر خورد کرده و این مدال طلا را که باعث بالا رفتن نرخ طلا و ارز و تورم و مسکن و خط فقر و در شیشه رفتن خون آسیب پذیران و ترویج آریستوکراسی و غیره شده و خواهد شد را از حلقومش درآورند.در ضمن از زحماتِ بی دریغ جناب مهندس علی آبادی و مهندس کفاشیان و سایر مهندسین هم تشکر می کنیم که اگر این برنامه ریزی ها نبود کاروان ورزشی ما زبونم لال چندین مدال طلا کسب میکرد که همین باعث میشد که تورم و نکبتِ سختی گریبانگیر ملت ما و نیز جهانیان شود!.بیایید همه با هم فریاد بر آریم که مرگ بر آریستوکراسی،مرگ بر طلا،مرگ بر مشروطه خواهان!،مرگ بر جدایی طلبان باسک!!،و نیز شعار سر دهیم که ساعی!،ساعی! حیا کن!،مدال طلا رو ماچ نکن!،از کنار اون دختر آستین حلقه ایه با فاصله عبور کن و اینقدر مارا به مفسده نینداز!!،هرچه باشد تو هم از تخم و ترکۀ همان اصلاح طلبان کنفرانس برلین برو هستی!!

سه‌شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۷

مژده

يه خبر خوب!،يه خبر خوب!..آرزو به دل نمونديم!..بالاخره آقاي حسين قاضيان به ما حال دادند و به جرگهء وبلاگنويسان پيوستند..حتما به وبلاگش سر بزنيد. www.daal.ir

پنجشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۷

ورزشکاران،دلاوران،نام آوران،خبری شده؟،از این وَرا؟!!!

کسبِ مدال برنز مراد محمدی،کشتی گیر غیور کشورمان را در مسابقاتِ المپیکِ پکن،به تمامی فوتبال دوستان و ملتِ غیور و همیشه در صحنۀ کشورمان تبریک عرض می نماییم!،بالاخص به جنابِ آقای مهندس ضرغامی و صداوسیمایش که بالاخره توانستند سرودهای حماسی شان را که نزدیک بود به آرشیو منتقل شوند و خاک بخورند را رو کنند و از رسانه ها پخش نمایند،یک تبریک جانانه عرض میکنیم!.مطمئنا در هیچ کشوری برای کسبِ یک مدال برنز به این اندازه خر کِیف نمیشوند و هی فرت و فرت(حدودا هفشده تا!) سرود و ترانه های حماسی پخش نمیکنند!.نمردیم و چشممان به سرودهای جدیدی که از صداوسیما در مدح ورزشکاران بود روشن شد و عقدۀ شنیدنشان را به گور نبردیم!.ما با کسبِ این مدال توانستیم چشم جهانیان را از حدقه بیرون بزنانیم و باعث شویم از فرطِ حسادت به ما همگی بترکند!.فکر کنم کسبِ همین یک مدال برنز کافی باشد تا مسئولین آن را مایۀ افتخار و مباهاتِ ورزش و ملتِ ما بدانند و عملکرد خود را موفقیت آمیز توصیف کنند!.به نظر بنده ورزشکاران باقیمانده لازم نیست خودشان را اذیت کنند،چون ما با همین یک برنز رسالتمان را به انجام رساندیم و از حدّ مطلوب هم فراتر رفتیم،بهتر است آنها هم بروند در چین حالشان را بکنند!!

دایی جان پرویز!،مشرّف فرمودید!

امروز تصمیم گرفتم برای شما شعر معنی کنم و اشعار شعرا را به روایتِ خودم برای شما بیان کنم.هرچه باشد بی سَوات نیصطیم(!) و می توانیم هر شاعری را که خواستیم به روایتِ خودمان برای خلایق روایتش کنیم!!..پس بفرمایید شعر امروز را با هم مرور کنیم: هان ای دل عبرت بین،از دیده عِبَر کن هان ایوان مدائن را،آیینۀ عبرت دان!. ......اول معنی کلمه به کلمه:..... هان:هان؟!همان هان!،آهان!،اوهوی!،هو!،هُش!،هو یارو!،[...]!،[...]!،اوهوم!،اِهِن!!-ای دل:دل ای دل،نوعی دستگاه در موسیقی!،در برخی نسخ دل ای دل کردن،پشتِ هم اندازی،دست دست کردن،انجام کارهای زیربنایی!-عبرت بین:عینک،میکروسکوپ،اشاره است به یکسِری افراد که یکسری مسئولیتها دارند در یکسری جاها که یکسری مدارک هم دارند از یکسری دانشگاهها که این یکسری افراد دست به یکسری اقدامات میزنند که صدای یکسری افرادِ دیگر را در می آورد!-از دیده عبر کن:یاد بگیر!،همان کار را بکن،بیخیال شو جون مادرت!،یه کم به دور و برت نیگا کن!،از ما بکش بیرون!،تو مُخِت فرو کن،بکن تو چشمِت!-هان(دوم):آهان!،هووی عمو! با توام!مگه کری؟!-ایوان:تراس،بالکن،در برخی نسخ نام کوچکِ یکی از طاغوتیان روسیۀ قدیم که خیلی هم مخوف بوده،در اینجا استعاره است به نام پرویز!-مدائن:بر وزن قرائن!،شهری مشرف بر پاکستان!،نام فامیل پرویز!-را:نشانۀ مفعول،حرفِ ربط که در اینجا هیچ ربطی به موضوع ندارد،از!،به!،با،چرا،کجا،او را!-آیینۀ عبرت:نام سریالی که سالیان قبل پخش میشد با محوریتِ آتقی!،در برخی موارد این معانی را هم میدهد:حواست باشه!،نگی نگفتی!،استعفا بده تا استیضاح نشی!،با زبون خوش برو!،تِرور؟! بی خیال!!-دان:غذای ماکیان،بدان و آگاه باش!،خودتو نزن به اون راه!،ما خودمون ذغال فروشیم!،الو صدا میاد؟!-.......معنی کلی:اوهوی عمو!،آی آقاهه که توَهّم بَرت داشته که خیلی باحالی و کاریزماتیک(!) و خیلی کار میکنی!،اینقدر دس دس نکن و مارا انتر خودت مگردان!.از آن پرویز مشرفِ دیکتاتور معلوم الحال یاد بگیر که خودش با زبون خوش رفت تا مجبور نباشد توضیح بدهد و استیضاح شود!.بابا از ما بکِش بیرون!،کافیه یک نطق احساسی داشته باشی برای خداحافظی،وگرنه کسی که از تو دلیل نمی خواد!.اصلا بیا بریم کوه،همون کوهی که پرویز تبعید شده چطوره؟هان؟!.ترور..اِ ،ببخشید!،...نفتی نشی داداش!!!

پنجشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۷

توی دهِ شلمرود...

یکی بود یکی نبود،یک روستایی بود که تا حدی خوش آب و هواو سرسبز بود.تا اینکه یک کدخدای جدید توی روستا اعلام موجودیت کرد.ازذکر اینکه این کدخدا توی روستا چه کارها و خدماتی انجام داد معذوریم و به ما ربطی نداره،چون صلاح روستای خویش کدخدایان دانند!.قصۀ ما از جایی شروع میشه که یه روز کدخدا میبینه ای دادِ بی داد،نزدیک است دوران کدخدایی گری اش تمام شود.به همین دلیل میرود پیش دوستان فابریک و دسته دیزی تا چاره ای بیندیشند ورعایا را یکدل کنند برای خود....یکی از دوستان کدخدا که مردی تنومند و ورزیده بود از اهالی علی آباد،پیشنهاد داد که ای کدخداجان! بیا تیمهای چوگان و هفت سنگِ روستا را به بیابانهای اطراف وکوره پسخانه های حومۀ روستا منتقل کنیم تا شاید اهالی آن سامان با ما یکدل شوند ونیز بیا برویم در مسابقاتِ روستای پکن(از توابع روستای کن) خودی نشان دهیم و آب و هوایی تازه کنیم که وقت غنیمت است!.کدخدا گفت: تقبل الله یا شیخ!،بفرما..دوستِ دیگر کدخدا که مردی بود فربه و پُر محاسن و بسی جواد از اهالی شمقدر،گفت:یا شیخنا یا کدخدانا!،بیا از دایرکتورهای دیار فرنگ بهره بریم و ازشان دعوت کنیم تا بیایند و از شما فیلم و آپارات بسازندواگر لب تَر کنی با زمین و زمان مکاتبات خواهم کرد و داعیۀ انتقاد سر خواهم داد تا شاید مقبول بیافتد.کدخدا فرمود:حی علی الفلاح یا شمقدرنا!..دیگر دوستِ کدخدا که مردی بود سیّاس و حِمارش برو بود کلا(!) و ثمره ای بود از خاندان هاشم و در راس نیز جلوس کرده بود گفت:ای کدخدای خوبم!،بیا خامس به علاوۀ واحد را تبدیل کنیم به سادِس مضاف بر اول و یا اول را کسر از سابع کنیم و یا بیا کدخداگری خانه های روستاهای مجاور،بالاخص آن روستای عدو و خصم را احیا کنیم و یا بیا یارانۀ علف و یونجه را خشکه با رعیت جماعت حساب کنیم و خیلی افاضاتِ دیگر نمودند که چون سیاست والد و والده ای ندارد در قصه نیامده!.خلاصه کدخدا اورا گفت:احسنت بر تو ای عزیز دل و راحتِ جان و ای باحال!،تو خود مختاری و ریش و قیچی در یَد توست!،بسم الله و من الله توفیق!..یکی دیگر از یاران که مردی بود نحیف و ترکه ای ولی نیرویی عظیم داشت و فتّاح هر دری بود گفت:ای سرور من!،اگر دستور فرمایید کورسوهای روستا را قطع کنیم تا بهره وری را افزایش دهیم ونیز همین کار سبب میگردد تا روستاهای بیگانه برنامه هاشان بر آنتن هدر رود تا نتوانند سمپاشی کنند،کدخدا گفت:قوی باید باشی در این کار ولی بورو جلو!...دیگری که فردی بود موقشنگ و موفرفری کمثل الایوان کمپو و رودگولیت و محاسنی بافته شده ومردی بود از اهالی کلهرستان گفت:که ای کدخدا و طبیبِ حاذق!،اگر اجازت فرمایید بنده در شبکه های برون روستایی حاضر شوم و مدح و ثنای شما را گویم و از آوازه خوانان و دشتی خوانانی که به آن ور رودخانه رفته اند سخن برانم و دعوتشان کنم به روستا بازگردند و نیز به ابنا و بناتِ روستا پیام رسانم که آزادند در انتخابِ پوستین و کلاه نمدی و لچک و برمودا! و اصلا مَنیجر شما شوم دوباره!.کدخدا گفت آفرین بر تو ای دوستِ من!،موو پیلیز!...رفیق دیگر کدخدا مردی بود بس فلفل مزاج،چایش را سرکشید و گفت: یا کدخدا تو میدانی که منم مردی صفار از اهالی هرند و نمیزنم حرف چرند،لب تر کنی درِ تمام آپاراتخانه ها و شهرفرنگها را تخته میکنم و به جای آنها ستاد تبلیغاتی میزنم،چون تو خود خوب میدانی که آبِ من با اینها توی یک جوق نمیرود و با اینجور جاها مشکلاتِ عدیده دارم و جای من آنجا نیست و مطلوب اینست که کنفیکون شوند و لاغیر!.کدخدا گفت ای عزیز دل!،تو آتو بگیر خوبی هستیا دُم بریده!،سعیکم مشکور!...دوستِ دیگر که زبانی سرخ داشت از فرطِ نوشیدن آب زرشک و بسیار رحیم بود و کلا همه چیز را مشایعت میکرد گفت:ای خوشگله!،اگر رخصت دهی بنده سخنانی در مدح روستانشینان روستای عدو کنم و بگویم که آنها برترین رعیتهای کل روستاها هستند از نظر ارتباطِ نی لبکی و ما دوستشان داریم و هردوی ما خوشگلیم و خوشگلا باهم دوستند و با هم کاری ندارند و بلکه بقیه با آنها کار دارند و خوشگلا باید حرکاتِ موزون کنند و غیرو!،تا شاید سبب رفع کدورتهای بین ما و آنها شود!.کدخدا درنگی کرد و به فکر فرو رفت.پس از لختی گفت ای عزیزترین!،تیر به چشمت فرو میرود مثل اسفندیار،سختی ها خواهی کشید،فالت فاله(!)،فقطحواست باشد که بند را خیس نکنی و مارا از کارو زندگی نیندازی!،ولی فی نفسه[.....در نسخ خطی این قسمتِ قصه سوخته!.....]،خدا به همراهت!...شخصی دیگر که در پستو نشسته بود و در تاریکی و سایه بسر میبرد با صدایی رایانه ای گفت:ای کدخدای پول دار!،مدرکِ جدید آوردم!،مدرکِ افتخاراتی طبابت از مکتبخانۀ اکسفورد!،حقوقها را بالا میبرد و هم مرتبه و کلاس را!،البته میدانم که شما با این کاغذ پاره ها کاری نداری!..کدخدا چشمکی زد و گفت میخواهم سه نفر دوستِ جدید را به شما معرفی کنم،و رو کرد به یک آقایی و گفت:ایشان جنابِ طبیب هستند برای آبشخور خزانه،کنار ایشان هم طبیبی هستند برای فلان آبشخور و سومین نفر هم آقایی(!) هستند از اهل دهِ کردان برای آبشخور اندرونی!.ناگهان شخصی که از روی پشت بام استراق سمع میکرد و توکل داشت،تا این سخن شنید برآشفت و گفت که کدخدا قبلا گفته بود مرد کردانی طبیب است ولی بنده خورشید را از پشتِ ابر بیرون آوردم و گفتم که ایشان چوپان هم نیست و حالا خودِ کدخدا هم به این مردک نگفته طبیب و پس نباید برای اندرونی منسوب شود و چرا ایشان طبیبِ خالی بندی آورده و کذا و کذا.کار که به اینجا کشید بلافاصله آن مرد را از بام پایین کشیدند و چوق الف(!) به حلقومش فرو کردند..در این لحظه کدخدا رو کرد به دوستِ دیرین و یار شفیق و آچارفرانسه اش که ای عزیزجان تو مردی هستی بس الهام بخش!،چیزی بگو حرفی بزن!.مردِ الهام بخش که مشغول نگاشتن تکذیبیه برای اتفاق قبل بود گفت:داداش جان!،بنده و عیال مربوطه به نوشتن کتابها مشغولیم،اگر اجازت فرمایی شمارگان را بالا بریم و نیز کاغذِ اخبار خورشید را زیر چاپ بریم برای سفید نمایی!،بنده هم در هر جمعی باشم در آستینم تکذیبیه دارم و میگویم ما نبودیم،قبلیا و صُبحیا بودند!،کدخدا گفت:بعد از جلسه بیا کارت دارم برادر!تو عشق منی!...خلاصه جلسه که تمام شد همه بیرون آمدند.در همین لحظه که اعضا از آلونکِ کدخدا خارج میشدند،یک زنیکۀ نمّامه از اهالی ماچین رفت نزد کدخدا و پرسید که ای کدخدا شما نمیای ماچین پیش ما؟،ولی کدخدا محل سگ هم به او نکرد و سوار گاری اش شد و رفت!...قصه ما به سر رسید،کلاغه به هیچجا نرسید.......

چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۷

قرنِ بی حوصلگی

بالاخره بعد از مدتها که کتابِ ناتور دشت تو کتابخونم داشت خاک میخورد دیروز شروع کردم به خوندنشو امروز تموم شد.راستش تو این دو روز که میرفتم سر کار خوندمش.آخه بابام رفته بود سفر!.میدونی،بابام اگه ببینه سر کار دارم کتاب میخونم مُدام نیش و کنایه میزنه که پاشو برو دنبال مشتری و پاشو بورو دنبال یه لقمه نون،کلا هی آدمو میفرسته دنبال نخود سیاه تا نتونی کتاب بخونی!.ولی وقتایی که میشینی پشت میز و برّوبر سیگار کشیدنشو نگا میکنی و هیچ کاری واسه انجام دادن نداری و اصلا سگم پَر نمیزنه و باید حرفاشو راجع به سیاست و کلماتی که بیشترش با "ک" شروع میشه گوش بدی باهات کاری نداره!فقط مشکل کتابه!.به هر حال تو این دو روزه فرصت خوبی بود برای کتاب خوندن.خیلی کتاب خوبی بود.وقتی میخونی که یه آدمی که توی یه جایی خیلی دورتر از توئه دقیقا حس و حال تورو داره یه کمی جالبه.اینکه به همه چی میگه نکبتی و به همۀ آدما میگه حرومزاده!،حوصلۀ هیشکیو نداره و از آدمای دوروبرش عُقِش میگیره!...اصلا ولش کن!...،به من جدّی بودن و درد دل کردن نیومده.همین بهتر که همه چیزو به شوخی بگیرمو مسخره بازی دربیارم!.اصلا من نمیدونم این پسره کالفیلد چه جوری این همه نکبتو تو جامعۀ گه گرفته و غربزدۀ غرب تحمل میکنه؟!البته خودش میگه که تحمل نمیکنه!.خب چرا نمیاد پیش ما تا شادیو با ما تجربه کنه؟!اینجا همه چی روبراهِ!نه خبری از اون کافه ها و بارهای اعصاب خرد کن هست نه از اون موزه ها و باغ وحشای مسخره!نه خبری از دخترای بدکاره هست نه خبری از همجنسبازای لعنتی!،همه چی اینجا نرماله.اینجا اصلا صفحه های حوادثِ روزنامه ها مخاطب نداره یا بهتره بگم مطلبِ دندون گیری نداره از بس که امنیت بالاس!.من نمیفهمم این پسره چرا اینقد با خونِوادش غریبه بود و یا اینکه نمیتونم درک کنم که چرا یه جورایی لامذهب شده بود!!.مگه میشه یه آدم اینقد تو خودش باشه!،هی میگه میخوام برم غرب میخوام برم غرب!من نمیفهمم این کشورهای غربی چرا نمیتونن بستر مناسبیو برا دانشجوهاشون فراهم کنن که اینقدر به فکر فرار مغزها نیفتن؟!البته این آدم آخر داستان سرش به سنگ میخوره و برمیگرده پیش ننه باباش.....ولش کن بابا!،اصلا حال و حوصلشو ندارم.میخوام مثِِ بقیۀ مردم شادی کنم،حال کنم!دلیلی نداره به خاطر همچین آدمی خودمو داغون کنم!مهم اینه که اینجا همه چی گل و بلبله.ما اینجا جوونامون مثِ این پسرۀ یلاقبا نیستن که فرت و فرت سیگار میکشن و مست میکنن،اینجا هیچ عملی سنگینتر و زشت تراز سیگار کشیدن نیست!.ما خانواده هامون ثبات دارن و قراره بهتر هم بشن با این لایحۀ حمایت از خانواده و مردای ما میتونن زرت و زرت زن بگیرن و ککِ کسی هم نگزه!.اینجا میتونی هروقت دلت خواست تفریح کنی،بری پارک،بری ورزش،تئاتر،سینما،کنسرت(!)،همه چیز دم دستته و همه جور امکاناتی فراهمه!.من به امثال سلینجر و هیوسا و غیره حق میدم که اینقد سیاه نمایی میکنن،واقعا جایی که اونا هستن خیلی سیاهه!.شما هر کتابیو که اونجا چاپ میشه بخونی فقط از نکبت و بدبختیای بشری نوشته ولی اینجا همۀ کتابا راجع به عشق و عاشقیه!.اینجا مثل اونجا نیست که هی بهت گیر بدن،اصلا اینجا هیشکی از هیشکی نمیپرسه خَرت به چند من!.اینجا همش از آدم تشکر میکنن اونقد که حالتو به هم میزنن،مثلا اینکه ملت دارن مثل خرخاکی تو خاک و خول وول میخورن و همه جا پلاکارد زدن از اینکه مشکلاتِ ساختِ پیاده رو سازی را تحمل میکنید متشکریم!،آخه اینا میدونن که ما ملتِ کم تحملی هستیم،تا یه کار اشتباه میکنن صدای ما در میاد به خاطر همین بنده خداها خیلی مراعاتمونو میکنن!.اینجا وقتی دوزار پول تو جیبت نداری که البته از محالاته،همه کمکت میکنن و بهت یارانه میدن،اصلا از آسمون رو سرت پول میباره و همین پول زیاده که اعصابتو خطخطی میکنه!.همه چیز اینجا دلیل داره!..اینجا امکان نداره دِپرس بشی!،اونقد شادی که از شادی زیاد بالا میاری!..اینجا استرس اصلا تعریف نشده و تنها چیزی که دست و دلتو میلرزونه خوشیه زیاده!...ببخشید!..دیگه نمیتونم ادامه بدم،دارم بالا میارم...............!

دوشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۷

المپيك در ايران به سال دوهزارو شونصد!

به سلامتي رقابتهاي المپيك هم شروع شد و اكثر قريب به اتفاق ورزشكاران ما از دور رقابتها حذف و باعث شدند كه ما به ايراني بودنمان مفتخر باشيم كما في السابق!.احتمالا شما هم مثل افرادِ قليلي(حدود دو ميليارد نفر!)شاهد افتتاحيهء آن بوديد.البته نمي دانم افرادي كه در كشورهاي ديگر شاهد اين مراسم بودند هم مثل ما تصاوير را تكه و پاره و قاطي پاطي مي ديدند و يا اصلا صدا و سيمايشان هركي هركي بوده و مراسم را كامل ديده اند بدون اينكه هيچ نظارتي صورت گيرد(خدا به دور!).به هر صورت افتتاحيهء اين بازي ها كه فقط تا حدي زيبا و جالب بود(ما بهترشو مي توانيم!) بنده را قلقلك داد كه پيشبيني كنم اگر در كشور ما اين رويداد صورت بگيرد(كور خوندي!مگه اينكه از رو جنازه من رد شي تا ازين قرطي بازيا راه بندازي!)(جمله داخل پرانتز قبلي را يك كسي گفت كه نفهميدم كي بود و از كجا بود!) به چه صورت برگزار ميشد!:....1-زماني كه ميزباني كشور ما اعلام مي شد (12 سال قبل از تاريخ موعود!)،كلنگِ تاسيس دهكدهء المپيك و ورزشگاه ها در تهران زده مي شود.(مگه غير از تهران جاي ديگه اي هم ميشه؟!) و اعلام ميشود كه تا 5 سال آينده آمادهء بهره برداري خواهد بود!...2-نيروهاي امنيتي پليس و ارتش و سپاه شروع به تمرين و انجام مانورهاي مختلف كرده و گشت هاي ارشاد فعاليت خود را تشديد مي كنند!!،و نيز مانورهاي آزمايش موشكي در قسمت هاي مرزي انجام ميگيرد!...3-در اين مرحله ديگر كسي به المپيك فكر نمي كند و هر كسي سرگرم كار خودش است.(سكوت كامل خبري!)...4-يك ماه مانده به افتتاح بازي هاي المپيك ناگهان همه ياد آن ميافتند و شروع به فعاليت مي كنند(به دليل اخطار هاي مكرر كميتهء بين المللي المپيك!)...5-برنامهء حمل مشعل پس از كش و قوس فراوان مشخص شده و قرار مي شود كه مشعل از كشورهاي لبنان،افغانستان،عراق،سوريه،فلسطين،روسيه،جزاير سليمان،ونزوئلا،كوبا،زيمبابوه،مالديو و در آخر مقرِّ آژانس انرژي اتمي!عبور كند!(تعجب نكنيد كه نام ايران كه ميزبان است به چشم نمي خورد،آخه ما عِندِ مراميم و پايبندِ سنَّت!،اگر دقت فرماييد نام كشورهاي خصم را در ليست نياورديم تا يك جايشان بسوزد!)....6-يك هفته مانده به آغاز بازيها،نيروي انتظامي تَني چند از افرادِ اراذل و اوباش را دستگيرنموده و اعلام مي كند كه اين افراد در جهت ارتقاي امنيت بازي هاي المپيك دستگير شده و همگي سابقهء كيفري داشتند!...7-جنگ بر سر اينكه چه كسي پرچم ايران را حمل كند بالا مي گيرد و مخالفت ها با حمل پرچم توسط يك زن يا يك مرد شروع مي شود!!...8-دقيقا همان ساعتي كه قرار است بازي ها افتتاح شود و تماشاگران بليط در دست و دوربين هاي تي وي هاي خارجي هم ضبط را شروع كرده اند،از طريق مسئولان اعلام ميشود كه دهكدهء المپيك هنوز آمادگي ميزباني رقابت ها را ندارد و چون تنها 1% از كارِ ساختِ پروژه به دست متخصصان ايراني پيش رفته،يعني فقط همان كلنگش خورده(!) و الباقي كار نياز به يك بازهء زماني 5 الي 50 ساله دارد،پس محل افتتاح بازي ها به استاديوم آزادي منتقل ميشود!...9-مراسم افتتاحيه با يك تاخير ده ساعته در ورزشگاه آزادي آغاز مي گردد!...10-ورود زنان به ورزشگاه اكيدا ممنوع است!!...11-به دليل پاره اي از ناهماهنگي ها،باز هم در مراسم يك تاخير چند ساعته به وجود ميايد،زيرا در همان تاريخ داربي تيم هاي پرسپوليس و استقلال در استاديوم آزادي برگزار مي شده كمي زمان ميبرد تا بازيكنان جول و پلاس خود را جمع كنند و بازي را نيمه كاره رها كنند!،البته قطعا تماشاگران از استاديوم خارج نمي شوند....12-تماشاگران خارجي كه مدتها پيش بليط رزرو كرده بودند(شوخي مي كني؟!رزرو؟!اونم اينجا؟!اين خارجيا خيلي اَبلَهَنا!)،بيرون استاديوم معطل گشته و اجازهء ورود به سكّوها را پيدا نمي كنند،بالاخره هر استاديومي قانون خودش را دارد و تماشاگراني كه خواهان بليط هستند بايد صف بايستند!...13-به دليل لغو مجوّز افتتاحيه توسط وزارتِ ارشادِ وقت،باز هم تاخير به وجود ميايد!!...14-تماشاگران تا نزديكي دايرهء مركز زمين چمن نشسته اند و در استاديوم جاي سوزن انداختن نيست.قابل ذكر است كه اكثر تماشاگران بيرون استاديوم پشت درهاي بسته معطل مانده اند و بايد از طريق راديو مراسم را بشنوند!!...15-به دليل تاخيراتِ به وجود آمده و ازدحام زياد،اعلام ميشود كه پاره اي از برنامه هاي نمايشي و تداركاتي كنسل ميشوند!...16-به عنوان افتتاح مراسم يك قاري بين المللي قرآن تلاوت ميكند...17-مجري مراسم جواد خياباني است كه پس از سلام و احوالپرسي با حضّار،آنها را به ديدن برنامه ها دعوت مي كند،لازم به ذكر است كه اين برنامه از طريق رسانهء ملي به صورت زنده و فقط با 15 دقيقه تاخير پخش ميشود تا خدايي نكرده مفسده اي پيش نيايد!...18-10 الي 15 نفر بچه دبستاني با كت و شلوار و موهاي از بغل شانه شده،سرود اي ايران را مي خوانند و مي روند....19-3نفر پسر 7 الي 8 ساله و 2 نفر دختر 4 الي 5 ساله با لباس هاي محلّي وارد استاديوم ميشوند و هر كدام به صورتِ جداگانه و با كمكي كه جواد براي نگه داشتن ميكروفون به آنها مي دهد يك شعر مي خوانند مثل يه روز يه بچه موشه يا بچه زرنگش خوبه و حسني نگو بلا بگو و غيره!...20-يك نفر وسط ميدان كفتر بازي ميكند!...21-سخنراني رييس جمهور وقتِ آن دوره و بياناتِ پاره اي اقداماتِ در حال بررسي در سفرهاي استاني و متهم كردن دولت هاي قبلي به كارشكني عليه المپيك و نيز كوبيدن مشت بردهان استكبار و دوم خرداد! و همين طور گفتن اين جملهء تاريخي كه ملت ما شادترين ملت دنيا هستند و المپيك ميراث ملي و معنوي ايرانيان است!...22-اجراي ترانه توسط احسان خواجه اميري و عليرضا افتخاري و محمد اصفهاني به صورت يك در ميان بين آيتم ها!...23-دعوت از بازيگران و فوتباليست ها به صورت يك در ميان بين آيتم ها!...24-اجراي عملياتِ ژانگولر و اجراي حركاتِ محيرالعقول از قبيل سينه خيز و كلاغ پر و من قلاب ميگيرم تو بورو بالا و بالاعكس!...25-ورودِ كابينهء دولتِ وقت به زمين و دويدن كنار صندلي به همراه آهنگ به صورتي كه وقتي موزيك قطع شود بايد وزرا بنشينند كه اين وسط يكي زياد ميايد و بايد بدون انجام مصاحبه هاي جنجالي زمين را ترك كند و يك نفر جديد به جاي او وارد زمين شود.اين حركت ادامه پيدا مي كند تا تمام كابينه ترميم شود!...26-سخنراني سخنران دولت وقت(خيلي سرش شلوغه ها!) و خواندن تكذيبيه هاي مختلف در مورد شايعاتِ به وجود آمده پيرامون المپيك و غيره و سپس در برخي موارد تكذيبِ تكذيبيه ها!!...27خواندن بيانيه هاي اشخاص مهم....28-سخراني رييس سازمان ورزش...29-سخنراني معاون رييس سازمان ورزش...30-سخنراني آبدارچي سازمان ورزش!...31-سخنراني هاي جداگانهء روئساي فدراسيون هاي مختلف!...32-سخنراني رييس سازمان صدا و سيما...33-سخنراني رييس مجلس آن زمان...34-سخنراني يك مسئول پيرامون نحوهء آموزش سرودِ ملي خواني و نيز نحوهء قرار دادن دست بر روي سينه يعني همان جايي كه قلب قرار دارد و اينكه اين هم ميراثي ايرانيست!...35-تمامي سخنراني ها از جملات حماسي و اشعاري و تشكري و امتناني تشكيل شده...36-ورودِ نمادين نيروي انتظامي به استاديوم و قرق كردن آن...37شروع حركاتِ نمايشي اي كه نشان دهندهء قدمتِ تاريخي ايران است و تاريخ ايران را از سي سال پيش به اين طرف نشان ميدهد به كارگرداني بهروز افخمي!...38-به دليل اختلاف سليقه اي كه بين مسئولان برگزار كنندهء مراسم پيش ميايد براي مدتي تاخير به وجود آمده و همه چيز لِنگ در هوا ميماند.(اختلاف سر اين موضوع است كه آتش نماد شيطان است و نبايد روشن شود!)39-به دليل گُم شدن مشعل و ناهماهنگي هاي به وجود آمده،مشعل اصلي را با فندكِ رييس سازمان ورزش روشن مي كنند!...40-مراسم آتش بازي در برج ميلاد آغاز مي گردد!..41-هنگام رژهء ورزشكاران،از ورودِ اسراعيل جلوگيري ميگردد و تمام مسابقاتِ آنها بدون برگزاري و حضور رقيب انجام ميگردد.(چه كاري بود؟!خب بهشون ويزا نمي دادين!)...42-رييس سازمان گردشگري آن زمان ميرود پشت تريبون و اعلام مي كند كه ما مردم اسراعيل را عاشقانه دوست مي داريم!!!...43-كاروان ورزشي آمريكا از طرفِ تماشاگرنماها(!) به شدّت تشويق مي شوند ولي در تلويزيون هيچ صدايي پخش نمي شود و فقط صداي مجري شنيده خواهد شد!!...44-مسابقات آغاز ميگردد ولي به دليل آماده نبودن امكانات،تمامي مسابقات در رشته هاي مختلف در همان استاديوم آزادي برگزار ميگردد،از جمله شنا و سواركاري و كشتي و جودو و تير اندازي و رالي و هر چه رشته هست كلا!...45-تداخل مسابقات و برخورد و تصادفِ ورزشكاران با همديگر،مثلا برخوردِ ديسكِ پرتاب كنندهء سوئدي به سَر شناگر استرالييايي و يا پاره كردن توپِ بسكتباليست ها توسط كُشتي گيران كه مي گويند اينقد توپتونو اينجا نندازيد! و يا وارد شدن چوبِ گلف به نشيمنگاهِ ژيمناستِ روسي و مواردِ ديگر...46-كليهء مسابقاتِ زنان به سالن سرپوشيدهء آزادي منتقل مي شود بدون حضور مردان كه همين امر اعتراض مربيان مردي كه زنان را آموزش مي دهند بر مي انگيزد...47-حذف شدن تمام ورزشكاران ايراني اعم از33 مرد و 3 زن در همان مراحل اوليه!...48-اِشكال در پخش سرود ملي كشورها!...49-جدول توزيع مدال ها در آخرين روز:چين 859 طلا،731 نقره،602 برنز.آمريكا 800 طلا،700نقره،600 برنز.روسيه 781 طلا،181 نقره،501 برنز و ايران نيز با كسبِ يك مقام يازدهمي از كُشتي نيز يكي مانده به آخر و بالاتر از جزاير سليمان كه فقط با يك شركت كننده شركت كرده بود قرار خواهد گرفت!!...50-تمام ايراني ها از داوري شاكي بوده و دست به دامن برنامهء 90 ميشوند!...51-لازم به ذكر است كه اكثر ورزشكاران ما به دليل بروزِ بيماريهاي ناگهاني و عجيب و غريب از مسابقات كناره گيري مي كنند كه به حضور هيچ كشوري ربط ندارد و همينطور به تبليغاتِ بازرگاني!!...52-در روز اختتاميه همان مسائل افتتاحيه تكرار ميشوند البته با تاخيرات بيشتر و برنامه هاي كمتر(يعني همان مجري و همان خواننده ها و همان ها كلا!)،(آقا تحريميم،پول مُفت كه نداريم!)...53-نامهء رييس سازمان ورزش قرائت ميشود به اين مضمون كه ما اصلا به نتيجه فكر نمي كرديم!(احتمالا هيچكدام از مسئولان رده بالاي مملكتي در اختتاميه حضور نخواهند داشت!...54-تمامي ورزشكاران خارجي براي پرواز به كشور خودشان با مشكلاتِ پروازي و تاخيرهاي چندين ساعتي روبرو مي گردند و با كمبود هواپيماي سي130 مواجه ميشوند!!...55-از ورزشكاران و همراهان آنها انگشت نگاري انجام ميشود!(بله!،خودم مي دونم كه اين كار را بايد هنگام ورود به كشور انجام داد و نه هنگام خروج،ولي ما با همه جا فرق داريم داداش!!)...56-طي مراسمي به ورزشكاران حاضر در المپيك كه مقام آورده اند(يعني همان يك نفر كه يازدهم شده!) مبلغ يك ميليون ريال جايزهء نقدي اعطا ميشود!..57-مسئولان پيشنهادِ ميزباني جام جهاني فوتبال را به فيفا ارائه مي دهند!!...58-كلنگِ احداثِ استاديومي در حدّ استانداردهاي جهاني به زمين ميخورد!...59-95 سال بعد،نه دهكدهء المپيك ساخته شده و نه استاديوم جديد و نه بزرگراهِ تهران-شمال!!!...60-به هر حال ما مانده ايم و تنها چيزي هم كه نصيبمان ميشود همين شمارهء شصت است!!!!!!

یکشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۷

کتاب جر میدیم،کتاب!

یک آقایی که مسئول یک قسمتی در اُرگان آموزش و پرورش هستند یا شاید هم بودند و یا شاید هم اصلا به این نهاد ربطی ندارند(این موثق تره!) فرمودند که باید محتوای کتاب های درسی یا همان کتب آموزشی(!) تغییر کند،چون مطالبِ کنونی کتاب ها هیچ سنخیتی با آموزه های اسلامی و دینی ما ندارد و برای دانش آموزان مفید نیست.ایشان اضافه کردند که مطالب این کتاب ها نه به دردِ دنیای محصّلان میخورد و نه به درد آخرتشان!..جانا سخن از زبان ما می گویی!تو تا حالا کجا بودی؟!نوشدارو بعد از مرگ سهراب؟!..ما اون زمان که بچه بودیم و درس خون(!) که از این خبرا نبود.دهان خودمان را صاف می کردیم تا درس ها رو حفظ کنیم،آن هم درسهایی که نه به درد دنیامان خورد نه آخرتمان!..این آقا بسیار حق دارد که این حرف ها را بزند،هرچه باشد ایشان هم سختی کشیده هستند(وگرنه که الکی به آدم پُست و مقام نمی دن که!).من دقیقا یادم هست دبستان که بودیم چقدر دروس بَد آموز و منحرف کننده داشتیم.بارزترین نمونه اش هم این درس بود که دارا انار ندارد،سارا انار دارد!.آقا ما هر وقت اسم انار می آمد یک جوری می شدیم ناجور!،اصلا انار که می دیدیم آب از همه جای دهانمان جاری میشد!!،وانتی انار فروش را انارکِش صدا می کردیم!(یکی نیست به من بگه آخه چرا دری وری میگی!بچه دبستانی مگه فرق انار و با خیار می فهمه؟!،بابا الان بچه ها خیلی می فهمن!،شما هم زیاد گیر ندین،قُوّۀ تخیّلِ دیگه!)،الان می فهمیم که انار یک استعاره بود!.و یا مثلا درس آن مرد آمد!،اصلا آن مرد غلط می کند بیاد!،مگه اینجا هتله؟من بابامو میخوام!این آقاهه که میخواد بیاد کیه؟!اَلو 110،گشتِ ارشادِ؟!.یا نمونۀ دیگر،آن مرد با اسب آمد!،شوخی میکنی؟!آخه الان اسب کجا بود؟بگو سمند!،بگو تندر 90،بگو خودروی ملی!.تازه قضیه بَدتر هم میشد و رنگ و بوی جنایی به خود می گرفت مثل: آن مرد داس دارد!،این یعنی ترویج خشونت،قتل،تجاوز،زورگیری،تولید انبوهِ اراذل و اوباش!.نمونۀ قابل ذکر دیگر همان درس پترس!،یک داستان بی تربیتی و بسیار ضایع!.بنده هر وقت این درس رو مشق می نوشتم(!) ناخودآگاه انگشتم سیخ میشد(بچگیه دیگه!) و هِی دنبال سَد(این هم استعاره بود،فکر می کردند ما نمی فهمیم!) می گشتم که تا خدایی نکرده آبَش دَر نرود!!!.دخترهای فامیل هم که عاشق درس دهقان فداکار بودند با آن تصویر پورنوگرافی گونه اش!!،من نمی دانم این دهقان فداکار چگونه در آن زمان کلِّ بَدَنش را اپیلاسیون می کرد!!.یا یک نمونۀ دیگر تصمیم کبری!،که اصلا قابل لمس و دَرک نیست.آخه الان چه کسی اسم دخترشو می ذاره کبری؟!،لااقل اسم این درسو بذارن تصمیم پارمیدایی ،آنجلینایی،جنیفر لوپزی،مهناز افشاری چیزی که قابل درک باشه!. شما خودتان قضاوت کنید،الان کودکان و بچه های ما می روند دوازده سال(حداقل!) درس می خوانند و مطالب را حفظ می کنند و کلی با آنها کلنجار می روند تا توی مُخِشان فرو رود،مثلا سَرِ درس ادبیات ما دهانمان سرویس شد تا تاریخ ولادت و محل ولادت و قرن و صدۀ ولادت و آثار و اشعار یک شاعری مثل مولوی را حفظ کنیم،به ما میگفتند این آقا یک شاعر ایرانی خَفَن هستند،ولی حالا که بزرگ شدیم دیدیم که زهی خیال باطل،هرچه آموختیم غلط بوده،زیرا تازه برایمان روشن شده که این آقای مولانا اصلا ایرانی نبودند بلکه یک ترکیه ای بودند که مثل بُلبُل فارسی صحبت می کرده!.و یا دکتر ابو علی سینا که ایشان هم شناسنامه ای تاجیکستانی پیدا کردند!.خیام هم همینطور،پدر ما را در آورد با رباعیاتش،چقدر فشار میاوردیم به خودمان تا اشعار عطار(جدیدا مشخص شده که ایشان ازبکستانی هستند!) و خیام را با هم قاطی نکنیم(بچه بودیم دیگه!سَبک شناسی؟!شوخی نکن!) که این اواخر فهمیدیم که چه تلاش عبثی کردیم و نامبرده هم افغانستانی از آب درآمد.ویا همین جناب حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی که اعلام شده طوسی غلط است و روسی درست است!!،و یا جناب بابا طاهر عریان معلوم الحال که اعراب ادعای مالکیت او را دارند!،و یا نظامی گنجوی که از نامش هم پیداست به ما الکی گفتند ایرانیست و آن کشور دوست و همسایه راست می گوید که مال ماست!،و یا ابو سعید ابالخیر که عراقی بود و ما بی خبر!(لازم به ذکر است که کلی شاعر و نویسنده و ادیب هم زمان ما ایرانی بودند که الان تغییرهویتِ جغرافیایی دادند که مجالی نیست تا نامشان را ذکر کنیم و مثنوی هفتاد مَن میشود!).سَرتان را درد نیاورم،فعلا تنها شاعری که تا حدّی می شود به ایرانی بودنش اطمینان داشت(البته تا حدّی!) و تنها موردی در کتب درسی است که به ما درست آموزش داده شده(البته این هم تا حدّی!) همین آقای مصطفی رحماندوست هستند!!..در سایر دروس هم همین آش و همین کاسه بود.مثلا به ما می گفتند آن خلیجی که پایین نقشه هست نامش خلیج فارس است،حالا نگو خالی میبندن!،اسم واقعی اش که همه جا ثبت شده خلیج عربیه!!.به ما می گفتند تُنب کوچک و تنب بزرگ مال ماست،ولی الان داریم حِس میکنیم که این عربها می خواهند تنبان(جمع تنب!) ما را درآورند(از چنگمان البته!)!!!.به ما گفتند سَنَد دریای خزر پشت قبالۀ ایرانیهاست ولی الان میبینیم که برای شنا کردن در دریا باید ویزای روسیه را بگیریم!.از این ها گذشته،سَر همین درس پدر دَرآرِ تاریخ کلی روی سلسله ها وقت گذاشتیم تا از بَرِشان کُنیم و یاد گرفتیم که کوروش پادشاه خیلی بزرگی بوده و خفن بوده و اِل بوده و بِل بوده که دیدیم اینها هم زیاده گویی های مورخان است و بیخودی این شخص نامبرده و طاقوتی(!) را گُنده کردند،که اگر غیر از این بود الان به آرامگاهش آب نمی بستند تا نم بردارد و غرقه شود!.و یا مثلا اینکه لشکر ایران خیلی توپ بوده و خشایارشا خیلی آدم باحالی بوده ولی از روشنگری های فیلم 300 فهمیدیم که اینها هم طبل تو خالی بودند و همجنس باز بودند و وحشی و ما را شرمندۀ جهانیان کردند!.و یا سَر فصلِ دوران مشروطه سرویس شدیم تا توی مغزمان نام رهبرانشان را و تاریخش را حفظ کنیم و یاد بگیریم که مشروطه نه بد بود و نه خوب بلکه مشروعه بهتر بود! ولی اکنون فهمیدیم که مشروطه خواهان ِ آن زمان همۀ شان قِرطی و دوم خردادی(به قول صادق زیبا کلام) بودند و کلا و جمیعا وابسته به لابی صهیونیسم بودند و هستند!..بله!،اینها فقط مُشتی بود از خروار مطالبِ درسی ای که منافی عفّت هستند!،شما درس اجتماعی را نباید فراموش کنید با آن خانوادۀ هاشمیِ معروفش!!،اصلا این آقا از کجا بنزین و کارتِ سوخت می آورد که همه جا را می گشت؟!،چه معنی داشت ما را از بچگی وارد سیاست کنن؟!چرا الان تمام ملت ما سیاست زده و سیاسی شده اند؟!،خب به خاطر همین دروس و آموزش هاست دیگر!!،و گرنه که ما کاری به کوروش و مولوی و مشروطه و خانوادۀ آقای هاشمی و عباس پالیزدار(اِ..ببخشید!همین جوری از دستم در رفت!) نداشتیم که!!پس باید محتوای کتب درسی عوض شود چون الان عصر اینترنت و ماهواره و بلوتوث و پِرِس تی وی و انوشه انصاری است!!،قطعا فرزندان ما خودشان می روند دنبال علم.اینها با اینکه کودکند ولی همیشه کانکت هستند.وقتی ببینند چیزهایی که در کتاب درسی شان درج شده با اسناد مدارک و مستندات و براهین و ادله و سازمان ملل و غیره ضدّیت دارد قطعا ما را مقصّر خواهند دانست،مانند ما که پدرانمان را! و به خاطر همین تناقضات،فرار مغز ها خواهند کرد!..خلاصه و جان مطلب اینکه باید محتوای کتب درسی تغییر کند چون این مطالب که نه به درد دنیای ما خورد نه آخرتمان لااقل فرزندانمان هم که مشخص است دنیا ندارند حداقل آخرتشان مثل دنیا و آخرت ما به فنا نرود!

شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۷

و ناگهان گرجستان شاخ شد!

در حالی که در همه جای جهان صحبت از المپیک و صلح و صفا و صمیمیت و نان خامه ای بود،دقیقا(خیلی خیلی دقیقا!) در همان لحظۀ افتتاح بازی های المپیک،ارتش گرجستان به اوستیای جنوبی حمله کرد.اگر نمی دانید اوستیای جنوبی چیست یا کجاست،باید خدمت شما عرض کنم که نام یک قسمتی بین روسیه و گرجستان است که ادعای استقلال و خود مختاری و جدایی طلبی(اِوا خاک عالم!) دارد و نامش هست اوستیای جنوبی(یه چیزی تو مایه های خراسان جنوبی خودمون!!)عرض میکردم که از این طرف گرجستان به این قسمت نامبرده(منظورم اوستیای جنوبیه بی ادب!) حمله کرده و از آن طرف هم روسیه بیکار ننشسته و به همان قسمت نامبرده(مثل اینکه کتک میخوایا؟!) یورش برده و توپ و تانک و ارتشش را به آنجا گسیل کرده.در همین حال گرجستان روسیه را تهدید کرده که در صورتی که در مناقشاتِ تفلیس و این منطقۀ جدایی طلب مداخله کند بین روسیه و گرجستان جنگ در میگیرد.وقتی این خبر را شنیدم مخصوصا این تهدیدِ مرد افکن و روسیه دغان کُنِ گُرجی ها را،یاد یک جوک قدیمی افتادم به این مضمون که یه روزی یه مورچهِ رفته بود رو گردنِ یه فیل،بقیۀ مورچه ها که از دور این صحنه رو دیدن همگی فریاد بر آوردند که :خَفَش کن،خفش کن،سرشو بگیر چَپَش کن!!...خدا وکیلی این کشورهای همسایۀ ما که سالیان قبل(خیلی خیلی قبل!) جزء کشور ما بودند و از شهرستانهای ایران به حساب میامدند،با اینکه ادعا دارند که خودساز و خود محور هستند و از اول هم کشوری مستقل بودند!،ولی با این ادبیاتشان دارند به ما ثابت میکنند که هنوز خون ایرانی در رگهایشان جاریست و هنوز بطور کامل گذشته و تاریخ خود را فراموش نکرده اند.خدا را چه دیدید،شاید فردا پس فردا،رییس جمهور گرجستان در حالی که موشکهای روسی روی سر ملتش فرود میاید وهی کیلو کیلو جنازه های گُرجی ها را از روی زمین و زیر آوارها و تیر و موشک ها جمع میکنند،می رود پُشتِ تریبون و اعلام میکند که ملت ِ گرجستان شادترین ملتِ دنیا هستند،کافیست شما سَری به پارکها و بوستانهای گرجستان بزنید!!!

آریووِدِنچی ارشاد!

رییس جمهور ایتالیا(شاید هم نخست وزیر،مگه فرقی هم می کنه؟!) اعلام کرد که نیروهای ارتش ایتالیا برای نظارت بر دستگاه ها و تاسیسات حساس و همچنین تقویت احساس امنیت شهروندان ایتالیایی،در شهر های مهم به تدریج مستقر می شوند.به همین دلیل برنامه های احتمالی ارتش ایتالیا را با هم مرور میکنیم..:مبارزه با اراذل و اوباشِ ایتالیا(به هر زعمی!) و جمع کردن و سر به نیست کردن و کندن شَرِ این افراد از سر جامعه.مبارزه با پوششِ بَد و ناهنجار و برخورد با مانتوها و شلوارکهای کوتاه(خیلی خیلی کوتاه!)و چسبان (خیلی خیلی چسبان!) و ارشاد و هدایت افرادِ بد پوشش و هنجارشکن،با ادبیاتِ نَرم و گفتاری نیک،مثل این جمله که عزیزم لا اقل یه چیزی تنت می کردی خب!.جمع آوری دیش های ماهواره از روی پشت بام ها و برخورد با کانال ها و شبکه های چیزِ تلفنی بدون مجوز!.برخورد با مافیای اقتصادی ایتالیا و تحت پیگرد قرار دادن دُن کُرلئونه و پسران(!!) در پی افشاگری های روبرتو پالیزیورتی!!.جمع آوری البسه و مانتوها و چیزهایی که فقط از یک عدد نخ تشکیل شده(موسوم به نخ در بهشت!) و پلمپ کردن فروشگاه های این قبیل اجناس.برخورد با مزاحمت های خیابانیِ تحتِ پوشش(هر نوع!!).جمع آوری و پلمپ اماکن کوکایین کشیِ فاقد مجوز میراث فرهنگی ایتالیا!!.زیر نظر گرفتن فروشگاه های بنتون!.برخورد با تجمعاتِ منتقد دولت برلوسکونی(دُرست بخون،زشته!)و اَعمال و اقداماتِ دیگری که موجب امنیت و شادی روزافزون مردم ایتالیا می شود،که چون بنده و شما،آن بندهای قبلی را درک نکرده و در آن موقعیت قرار نگرفته ایم،نمی توانیم بیشتر بر روی آنها مانور دهیم،ولی خداوکیلی این اروپایی ها هم یه چیزیشون میشه ها!!

یکشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۷

اي سياستِ بي پدر مادرِ [...]ِ بد

از زماني كه به ياد دارم،يعني در عنفوان كودكي و نوجواني،ابوي بنده به ما گوشزد ميكرد كه اي بچه جان،دنبال دو چيز نرو،يكي سياست و ديگري خلاف.سیاست پدر و مادر ندارد و خلاف هم كه از مبرهنات و واضحات است كه بد است و اَخ است و جيز است و اگر بروي دنبالش بدبخت مي شوي و سوسك ميشوي و توي جوب ميروي...اين جملاتِ راهگشا و منهاج السعاده هميشه در گوش من صدا مي كند و مرا به راه راست (خيلي راست!) سوق مي دهد.داشتم زندگي ام را ميكردم كه يك خبري خواندم كه به كلي مرا به هم ريزاند و اِشاراتِ ابوي را در گوش من تكرار كرد.بعد از مرور اين خبر به شدت قاطي كردم و اعصابم خُرد شد و مرا واداشت كه واكنش نشان دهم.خبر اين بود كه يك آدم معلوم الحال و وابسته به ايادي خلافكار ،فعاليت سياسي اش را شروع كرده و مي خواهد كه رييس جمهور شود.ايشان شخصي هستند به نام عبدالله نوري كه همدستانش به وي لقب شيخ نيز داده اند.هر آدم عاقلي مي داند كه خلاف چيز بدي است و هر كس وارد خلاف شد آدم خطرناكي ميشود.اين آقاي نوري مدتي را در زندان سپري كرده.همين كافيست تا بدانيم كه ايشان انسان خلافكاري هستند.چون از كودكي ياد گرفته ايم كه زندان ماوا و محل آدمهاي شرور وقاتل و دزد و خلافكار است،بي خودي كه كسي را آنجا نمي برند،پس بر ما مثل روز روشن است كه ايشان خلافكاري بس خطرناك و پرسابقه و شرور هستند.من نميدانم چرا به همچين افرادي اجازه اين گونه فعاليت ها داده ميشود،مگر نمي دانند كه اگر ايشان رييس جمهور شود چه عواقب بدي در انتظار ما خواهد بود؟!.اين آقا چون زنداني بودند خودش دال بر اين مطلب است كه آدم بدي است وگرنه لباس كه مهم نيست!،بودند افرادي كه مثل اين آقا لباس مي پوشيدند ولي كارهايي كردند كه بايد لباسشان را در آورد و طردشان كرد.نمونه بارزش هم همين آقاي خاتمي،رييس جمهور معلوم الحال دولت شكست خورده قبلي.شما خود مي دانيد كه اين فَرد ما را به سمت چه وانفسايي پيش بُرد.مگر آن كنفرانس فاسد و كثيفِ برلين را فراموش كرده ايد؟،مگر صدا و سيماي خودمان آن را پخش نكرد كه طرفداران شخص مذكور در آن حضور داشتند؟!،در همينجا از صدا و سيماي وقت تشكر ميكنم به خاطر آن زوم ها و كلوزاپ هاي روشن گرانه اش،واقعا جاي تشكر دارد كه چه حالي كردیم ما آن شب كه البته فقط به خاطر پرده برداري از اقدامات اين اشخاص!.حالا افرادي آمدند و خود را به آنها وصل مي كنند و براي خودشان دوباره حزب تشكيل دادند كه اي ملت به ما اعتماد ملي داشته باشيد!،مگر رييسشان كه نامش آقای ك است وقتي رييس مجلس بود چه گلي به سر ملت زد،جُز اينكه فقط مي خوابيد و در خواب بود.وقتي به او گفتند كه چه نشسته اي يا شيخ كه رقيب پيروز شد گفت باز بنده خوابم برد و آراي ما جابه جا شد!.آخر شما قضاوت كنيد،آدمي كه مثل شلمان هي ساعت خوابش زنگ ميزند كه وقت خواب است چه از سياست مي داند؟،مريدان اين شخص نيز به وي لقب شيخ داده اند.شما يك لحظه تصور كن اگه حتي تصور كردنش سخته كه اين آقا رفته و دارد با يك رييس جمهور كشور دوست و برادر صحبت مي كند و تا حرف به جاهاي مهم ميرسد ناگهان ساعتش مي آيد بيرون و مي گويد وقتِ خوابه!،خيلي ضايع و بد خواهد شد.همين ها خود معلوم ميكند كه اين آقاي نوري نيز كه خود را از ايشان ميداند،چه انسان معلوم الحالي است.من به همه مسئولين هشدار ميدهم كه ايشان آدم خلافكاريست.كافيست كه براي ثبت نام از ايشان گواهي سوء سابقه بخواهند،آن وقت مي توانند ايشان را جواب كنند.مگر مملكت بي صاحب است كه يك آدم خلافكارِ حبس كشيده رييس جمهورش شود؟.آدم اگر آدم خوبي هم باشد در زندان خراب ميشود،سيگاري ميشود،معتاد ميشود،تزريقي ميشود،خالكوبي ميكند و حتي مطرب و آوازه خوان ميشود و يا با هسته خرما تسبيح درست ميكند.خدا نياورد آن روزي را كه اين آدم سابقه دار رييس جمهور شود.چه بلاهايي كه سر ملت نمي آورد.مثلا يك روز مي رود سودهاي بانكي را تغيير مي دهد و ملت را به خلافكاري وا مي دارد،يك روز ميرود با مافيا و ايتاليا و تروريست هاو آمريكاي جهان خوار مذاكره ميكند،ورود مواد مخدر را به كشور توسعه مي دهد،آمار بيكاري و خشونت و دزدي و قتل و ارتشا و زير ميزي بگيري و مخصوصا خلافكاري بالا ميرود يعني درصدش را دو رقمي ميكند!،فرار مغز ها را افزايش مي دهد يعني در صدش را دو رقمي ميكند!،اگر عشقش بکشد ميرود يك كالاي مصرفي را تا حلقوم واردات ميكند و كارخانه هاي داخلي را ورشكست ميكند.همه چيز را جيره بندي و سهميه بندي ميكند،همه جا را تاريك ميكند تا خلافكار ها آسوده باشند،درِ سينماها را تخته ميكند و به جاي آنها خانه هاي خلاف داير ميكند!!،تيم ها و ورزشكاران را تبعيد ميكند تا همگي خلافكار شوند.اصلا اين آقا مصداق رفيق ناباب هستند،يعني كابينه اش هم همگي خلافكار خواهند بود.ممكن است عشقش بكشد و هي فرت و فرت كابينه اش را تغيير دهد و بي صاحب بگذاردشان تا از خود رد نگذارد!ممكن است يك نفر از همدستانش كه خيلي خلافش سنگين است را سر چند پُست بگمارد.از همه مهمتر اينكه اصلا ايشان چپ هستند،از اين بدتر ديگر چه مي خواهيد؟بنده از همين حالا به مسئولين توصيه ميكنم كه ايشان را رد صلاحيت كنند و يك جوري بپيچانندش كه هوس اين كار را از سر بيرون كند.در اين صورت امثال اين افراد حساب كار دستشان مي آيد و هي الكي شاخ و شانه نمي كشند،نمونه اش هم زياد است.مثلا همين آقايي كه سابقا رييس صدا و سيما بود.البته ايشان با نامبردگان قبلي تفاوتهاي زيادي دارند و بابت همان كنفرانس كذا به ايشان دست مريزاد مي گوييم ولي همين مطلب كه ايشان همچنان كودك درونشان را حفظ كرده و هنوز بزرگ نشده اند و وقتي با اجانب ديدار ميكردند هي فرت و فرت پول و نفت و نقل و نبات و شيريني و امكانات مي دادند تا آب نبات چوبي بگيرند و سرش گول مالي ميشد براي خلاف كار بودنش كافيست،در ضمن ايشان در زمان خودش از مسرفين و مشتركين پُر مصرف آب بودند و هي آب ميبست به صدا و سيمايش!،البته ايشان مي توانند به سرعت توبه كرده و نور چشم ما شوند كه البته تا حدي شده اند!!.از اين قبيل افراد معاند زياد هستند،به عنوان نمونه آخر همین آقاي شهردار تهران!.من نميدانم ايشان ما را چه فرض كرده كه نزديك انتخابات كه شده دارد همه جا را آسفالت ميكند.آخر برادر من! ما خودمان آسفالت شديم چرا نمك روي زخم مي پاشي؟شما كه دم از كار ميزني كه فعلا توي همين برج ميلادش هم موندي كه آخه!،شما را چه به سياست؟فقط بلدي غر بزني كه ماشين هاي ما بنزين ندارند،ما بودجه نداريم،ما مترو را بايد گسترش دهيم.اصلا براي طرد ايشان همين بس كه از مخالفين احداث مونوريل هستند،خلاف از این سنگينتر؟مخالفت با مونوريل؟!مگر نمي داني كه رييس جمهور عزيز ما اين وسيله را دوست همي مي دارند،چرا سمپاشي میكني؟!!چرا مي گي بي آر تي؟!بگو مونوريل!بگو تا تو هم مثل علي.ل نور چشم شوي وعزيز دل!!درب توبه به روي شما هم باز است!..حالا فهميديد كه بايد این آقاي نوري و امثالهم را منزوي كرد،مخصوصا اين آقاي نوري حبس كشيده خلافكار را؟!.من به شما قول ميدهم كه وقتي ايشان را از قدرت دور كنيم افرادي سر كار مي آيند بسيار دلسوز،كار آمد،افرادي كه ملت را در اوج غم و نكبت شاد ميسازد و شاد ميبيند و شادي ملي تزريق مي كند تا همه از بهاري سبز و شيرين لذت ببرند،افرادي كه خندان هستند و مهرورز،افرادي كه پول،نفت،آب،گاز،برق و اورانيم را سر سفره ها مي آورند و ما را پولدار و شاد مي سازند،افرادي كه يارانه ها را خشكه حساب مي كنند و ما را ملت اول دنيا مي كنند.افرادي كه...مرتيكه پدر سوختۀ پدر سگِ [...]!،مگه نگفتم وارد سياستِ بي پدر مادر نشو؟اي بوزينه نفهم!،خير سرم دلم خوشه بجه پس انداختم!پاشو [...]و [...] جمع كن برو دنبال يه لقمه نون!پسرهء خلاف كار وبلاگ نويس الدنگ!آقا به خدا ما تو خانوادمون سابقه نداشته يه همچين زبون نفهمي رو به وجود اورده باشبم!،شما ها هم پاشين برين دنبال كارِ تون!،كه چي نشستين دارين اراجيفِ اين نفهمِ خل و چل ِ ابله رو مي خونين؟شما ها خاميد،نمي فهمين!،پاشيد برين گمشيد بينم!ميزنم تلويزيون كامپيوترتونو جِر مي دما!،يه بار ديگه زير پاي بچه من بشينيد همتونو لو ميدم!،مي دم همتونو اعدام كنن چون شما ها همتون خلافكارين!!!....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!