جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۷

وقتي فرهنگِ آشتي سوخت!!

يك چشم پزشك:سرمه كشيدن در چشم نوزادان مضر است(به نقل از ايسنا)
"آخه مرد! نونت نبود؟آبت نبود؟ ديگه روزنامه نگار شدنت چي بود؟..چرا به من فكر نميكني؟......شترق!..." اينها گزيده اي از مكالمات بنده و عيال مربوطه بود كه به سمع ونظر شما رسيد و آن شترق آخري هم صداي كوبيده شدن در بود چون ايشان با تعداد زيادي چمدان به خانه ابوي گرام هجرت نمودند.
خدمتِ شما عارضم كه بنده تازه واردِ اين ستون شدم و جاي شما خالي عجب ستوني هم هست پدرسوخته!.ما كه يك عمر در به در دنبال يك چهار ديواري سير آفاق و انفس نموده بوديم حالا براي خودمان يك ستوني بالاي سر داريم!.اميدوارم كه چند صباحي در اين محل دوام آورده و از اين ستون به آن ستون نشويم!
در همان ابتداي ورودمان به ما گير سه پيچ دادند كه مطلبت را بايد با يك خبر شروع كني‘ما هم اطاعت امر نموده و تمام سايتها و روزنامه ها و شبكه ها(داخلي فقط!) را گشتيم ولي زهي خيال باطل‘هيچ خبري نبود كه نبود!‘نه جنگي‘نه دعوايي‘نه حتي مناظره اي!‘هرچه كه بود فقط صفا بود و صميميت و آشتي!(كدام خبر؟‘كدام كشك؟‘كدام دوغ؟..همه جا در امن وامان است برادر من يا احيانا خواهر من!.مردم دارند مثل بچه آدم زندگيشان را سپري ميكنند آن هم از نوع فايبرگلاسش!)..همه با هم آشتي هستند و با فرهنگ.اصلا اين فرهنگ آشتي بدجوري در جوامعات(جمع جامعه!) رسوخ نموده و تبديل به يك مُد شده‘نمونه هم تا دلتان بخواهد زياد است‘از آشتي نمودن خواهر آنجلينا با برادر براد بگير تا آشتي نمودن خرسي در تايلند با يك گوسفند!.از نمونه هاي وطني هم اگر بگويم مثلا همين علي آقاي كريمي جادوگر مخلوط كن(به خدا روي بيلبورد ديدم كه لوازم آشپزخانه تبليغ ميكرد!) كه پس از مدتها گيس و گيس كشي با آن يكي علي آقا كه كلا خيلي آقاست(چي بگم خب؟اعصاب نداره كه!) با هم آشتي نمودند و ماچ و بوسه و اينا! وحالا هم قرار شده كه جادوگر به تيم ملي دعوت شود تا شايد با اجي مجي اش به جام جهاني برويم!
نمونه بعدي‘آشتي نمودن فتح و حماس است كه بالاخره با هم پاي ميز مذاكره نشستند و بدون حضور مترجم با هم اختلاط نمودند.اين نشست به همه جهانيان ثابت كرد كه "زن و شوهر دعوا كنن‘ابلهان باور كنن!".البته اين دو فراكسيون آنقدر با هم ندار هستند كه روابطشان خيلي نزديكتر از اين حرف هاست و اميدواريم كه من بعد از اين اينقدر مسائل خصوصيشان را در بوق و كرنا نكنند!
در اين ميان از آشتي نمودن سردمداران آمريكا(جهانخوار سابق!) با سربازان بدبخت و فلكزدة شان در اقصي نقاط دنيا نبايد گذشت كه به آنها(سربازها) قول دادند كه در صورتي كه كمي آستانة تحملشان را بالا برده و زيپِ جليقة ضد گلولة شان را بالاتر بكشند به لطف خدا در چند سال اينده به موطن خود باز گردانده ميشوند.حالا با پاي خودشان يا با پاي بقيه فرقي نمي كند!.البته انگار اقاي اوباما در امر آشتي نمودن يدِ طولايي دارند و دوست دارند با همه جا آشتي نمايند.ايشان هي به ما پيشنهاد ميدهند و ما هي پيشنهادشان را رد ميكنيم‘الكي كه نيست!‘همين جوري خشك و خالي كه نميشه آخه!‘باباجان يه رو نمايي چيزي...چي بگم؟!..الو حسين صدا مياد؟!.
از مورد ِ آشتي نمودن اروپايي ها با خودمان هم نبايد غافل شويم ولي چون اين فرنگي ها سياستشان انگليسي است بهتر است جوابشان را ندهيم.
از نمونه هاي قابل ذكر ديگر هم مي توان به آشتي شدن تورم با جيب مردم اشاره كرد كه اميدواريم اين يك مورد ختم به قهر شود!...خلاصه كه فضا خيلي آشتي تو آشتي شده و مملو از صميميت!‘حالا شما توقع داريد بنده توي اين جَوِّ مسالمت آميز چه خبري انتخاب كنم؟!هان؟!....
"گرووومپ!...اگه فكر كردي من همين جوري ميذارم ميرم خونه بابام كور خوندي!..الان داداشام پايين دم در منتظرن!..يا اين شغل كذايي رو ميذاري كنار يا ميدم داداشام تو چشمت سرمه بكشن!!...يه كاري نكن مثل خاتمي تو شيراز نذارم........"
بنده چون به سبب ورودِ ناگهاني عيال دچار بيهوشي مزمن گشته بودم الباقي افاضاتِ ايشان را نشنيدم‘شما هم از ما ميشنويد برويد آشتي نماييد كلا!....تا يادم نرفته اينقدر هم تو چشم نوزادانتان سرمه نكشيد‘ضرر داره ديگه!
پس نوشت:ياداشتي كه خوانديد نوشته هاي يك روزنامه نگار متوهم بود كه تركيد!!

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!