چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷

کلیلیسم و دمنیسم.(سیر حکمت در آکادمی جنگل!).قسمت پنجم

بُز با پَرخاش گفت:«ناگهان قائله ِرا باخته اید یعنی چه؟،این چنین معرکه انداخته اید یعنی چه؟،تا کِی حمایتِ کورکورانه؟،تا کِی چشم بستن و پیروی کردن؟،چرا مثل بُز سرتان را پایین میاندازید؟،آیا این همه بُز بیاری برای جنگل کافی نیست؟!،آهای آقای گوسفند!،مگر شما از نسل همان شیر مادیون افسانه ای بُز زنگوله پا نیستین که با نمادِ مارکسیست و فرودیسم جنگید؟!،دشمنان ما می خواهند از ما آبگوشتِ بُزباش طبخ کنند آن وقت شما دارید به سمتِ نهیلیستِ خود ساخته می روید؟!،به خاطر همین سطحی نگری ها و ساده اندیشی هاست که من مدتهاست به فکر فرار مغزها افتاده ام!،بهتر است کمی به خود آیید و نَر باشید!....»زرّافه پرید وسط سخنرانی بُز و گفت:«آقای بُز بهتر است کمی به خود مسلط باشد».بُز با عصبانیت چیزی گفت ولی چون میکروفونش خاموش شده بود کسی چیزی نفهمید!.زرّافه ادامه داد:«این انتخابات کاملا آزاد است و حیوانات مُختار به تصمیم گیری هستند.بهتر است اینقدر بر علیه همدیگر سمپاشی نکنیم.جنابِ اسب و شتر و گاو و گوسفند به بنده لطف داشتند که مرا انتخاب کردند.شما هم اگر بنده را انتخاب کنید،با یک انتخاب سه انتخاب کرده اید،یعنی یک سیاستِ سه جانبۀ موفق در جنگل پدید خواهد آمد که به زمامداری شترگاوپلنگ که بنده هستم خواهد بود!.من با گردن درازی که دارم می توانم دیده بان خوبی برای حقوق بشر حیوانات باشم!».مرغ با حالتِ مغرورانه ای گفت:«اگر قرار بر این است که یک حیوان مخلوط و مُرَکَّب به مسند جنگل تکیه بزند بهتر است شترمرغ را انتخاب کنیم،چون ایشان از جناب زرّافه اصلح تر است،هم سریعتر است،هم با کیاست تر،هم شجاع تر و هم ارزنده تر،ایشان تخم دارند این هوا!(بالهایش را تا آنجا که میتوانست باز کرد!)»کَبک هم پس از کمی خرامیدن که با تذکُّر حراستِ جنگل متوقف شد گفت:«امروز روز بزرگی است.امروز روزی است که کبکِ جنگلیان خروس می خواند.من به سخنان سرکار خانم مرغ صحه می گذارم و به نفع لیدر بزرگمان جناب شترمرغ کنار میروم و توقع دارم که با کبکبه و دبدبه از ایشان حمایت شود.»شترمرغ که از هیاهوی زیاد استرس گرفته بود و طبق غریضه اش سرش را در زمین پنهان کرده بود با تلنگر کبک سرش را درآورد و گفت:«سوری(افاضاتِ شتر مرغ غالباً انگلیسی است که به سبب تنبلی اینجانب با حروفِ فارسی تایپ شده اند!) که لِیت اورایو کردم!(ببخشید که دیر رسیدم!)،امیدوارم این غیبت را به حسابِ آنتایم نبودن می(من) نگذارید!.فِروم می(از من) وانت شده(خواسته شده) که پروگرامهایی که در ذهن دارم را برای اَنیمالهای جانگِل ریدینگ کنم!.اوکِی.خدمتِ یو تالکینگ کنم که از من سیکس(شش) دانگ تر و حواس جمع تر فایند(پیدا) نخواهید کرد!.من از جناح ناندوویست ها برخاسته ام و نویدِ جانگِلی فیری(آزاد) و آباد را می دهم،جانگلی به دور از وار(جنگ)،جانگِلی سرشار از دموکراسی و آرامش فور اِوری بادی!..»در همین لحظه سار که مشغول آش سرد کردن بود،عطسه اش گرفت که همین باعث شد تا شترمرغ دوباره سرش را در زمین فرو کند!،آخرین جمله ای که شترمرغ گفت این بود:«اِس کیوزمی!،من یه مسئلۀ فورس ماژور بَرام پیش اومده که داره تو می(به من) آلارم میده که ماست(باید) گو کنم(بِرَم( ولی زود برمیگردم،بای!...»بیشتر حیواناتِ جنگل هم به او گفتند:«بای بای!».شاهین که حواسش به همه جا بود با صدایی رَسا گفت:.........ادامه دارد!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

عجب نظر گذاشتن براي شما سخت است! امروز بعد از بارها try ييدن نظر گذاشته ايم! فكر مي كنم خرس حرف حسابي زده اس !
mashi jan!

ناشناس گفت...

بسیار عالی و پر محتواست این داستان شما..ما هم از این شترمرغها به ستوه امده ایم.دهقانی

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!