پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

شوخی با بر و بچه‌های روزنامه‌ی فرهنگِ آشتی!

به بنده دستور داده شده تا برای آخرين شماره‌ی روزنامه در سال گل و بلبل 88 يك ويژه‌نامه طنز بروم! البته در همين‌جا برای خوانندگان عزيز شفاف‌سازی می‌نمايم كه الكی صابون به دل خودشان نمالند و امروز منتظر طنزهای گزنده و سياسی و اجتماعی و فرهنگی و هنری و كشككی پشمكی نباشند. زيرا ما ديديم به هركسی كه بخواهيم گير بدهيم و در موردش طنز بنويسيم به تريج قبايش برمی‌خورد و برای ما شاخ و شانه می‌كشد پس تصميم گرفتيم تا به همين بر و بچه‌های بدبخت و بيچاره و خوشه‌سومی خودمان گير بدهيم كه دستشان به هيچ‌جايی بند نيست و حقوقشان هم آنقدر بخور و نمير است كه حس‌ و حال فين نمودن هم ندارند چه برسد به شاخ و شانه كشيدن!

- دكتر محمدمهدی امامی ناصری:

مديرمسئول. رييس شورای سياست‌گذاری! اگر فكر می‌كنيد كه منظور از شورا همان خردِجمعی است سخت در اشتباهيد! تنها مديرمسئولی كه در طول 24ساعت شبانه‌روز مثل اجل‌معلق بالای سر بچه‌ها حضور دارد و آنقدر به همه‌چيز اشراف دارد كه می‌داند هركدام از بچه‌ها چندبار چای می‌خورند و متعاقبش چندبار به اتاقِ گلاب‌به‌رويتان می‌روند! مردی كه تصميمات بزرگ می‌گيرد! آنقدر بزرگ كه حتی در جيب هم جا نمی‌شود! البته تصميمات ايشان رابطه مستقيمی با شام شب قبل دارد! مثلا اگر شام آبگوشت و كله‌پاچه ميل نموده باشند تصميم می‌گيرند كه روزنامه را از 16صفحه به 32صفحه افزايش دهند و يا اگر شام نان و ماست خورده باشند تصميم می‌گيرند كه ستون طنز را گِل بگيرند! خلاصه تصميمات ايشان مشت محكمی بر دهان بر و بچه‌های روزنامه است! هر كسی هم كه قبول ندارد راه بازه و جاده دراز!! كارل‌ ماركس در وصف ايشان می‌فرمايد: «پله‌ پله تا ملاقاتِ خدا می‌روی! امامی جانم به قربانت چقدر تند می‌روی!!» اما از شوخی گذشته ايشان بسيار انسان موقر و متينی هستند! (اين جمله صرفا جهت پاچه‌خواری نوشته شده و كاربرد ديگری ندارد!)

- امير نيكرويان:

سردبير. نيمه‌ی گمشده‌ی جناب مديرمسئول! رابطه‌ی ايشان و آقای مديرمسئول بيننده را به ياد كارتون لولِك و بولِك می‌اندازد! مردی برای تمام سطوح! خوش‌تيپ مثل جرج كلونی! خوش‌هيكل مثل جِی.لو! خوش‌بيان مثل دكتر مورتون مظاهری! يك كيس خوب و زيبا و جادار و مطمئن برای خانم‌های دم‌بخت! دارای گواهينامه‌های رانندگی پايه‌يك و دو و موتور و هواپيما! دارای چندين فقره گواهينامه ازدواج كه بدون استفاده مانده‌اند! نامبرده مدتهاست كه آمادگی ازدواج دارد منتهی كسی آمادگی ازدواج با ايشان را ندارد! چرا؟ خوب همه چيز را نميشود توی بوق و كرنا كرد كه!! مردی پشت درب‌های بسته! ايشان در خلوت شما را به عرش اعلا می‌برد ولی جلوی جمع شما را در حد سوسك تنزل مقام می‌دهد! جودی آبوت در وصف ايشان می‌فرمايد: «بابالنگ دراز عزيز! دندون دندونم كن! با دندون دون‌دونم كن!» نامبرده در آخرين اظهار نظرشان گفته‌اند: «من از طنز سر درنمی‌آورم!» حالا شما قضاوت كنيد اگر ايشان از طنز سر درمی‌آوردند چقدر مطالب بنده بيشتر شرحه‌شرحه و قيمه‌قيمه می‌شدند!

- آرزو ديلمقانی:

دبير تحريريه، اگر شما فهميديد وظيفه اصلی ايشان چيست به ما هم بگوييد تا جماعتی را از نگرانی برهانيد! كلا همه‌كاره! آچار شلاقی! فردی كه پنجاه تا ايميل دارد ولی پسوورد هيچ كدامشان يادش نيست! فعاليتهای ايشان عبارت است از: مُچ‌گيری! حضور و غياب! كسر حقوق! خريد جهيزيه برای جوانان دم‌بخت! سوراخ كردن گوش بدون درد و خونريزی! حجامت! شرخری! مامايی و غيره! شوپنهاور در وصف ايشان می‌فرمايد: «تو خودت قند و نباتی ديلمقانی! بيخيال اين حقوق دوزار ده‌شاهی ما شو!»

- سعيده امين:

دبير سرويس سياسی. مايه‌ی فخر و مباهات روزنامه‌ی فرهنگ آشتی! مامور كشف و ضبط استعدادهای كشف نشده! بدين صورت كه ايشان با چهره‌ای مظلوم و با چشمانی مثل بره اقدام به پرزنت تعدادی از جوانان و نوگلان باغ زندگي می‌نمايد و ايشان را با دادن وعده‌های سرخرمن وارد سيستم روزنامه‌نگاری می‌كند و آينده آن بيچاره‌گان بدبخت را دستخوش تغييرات عديده و نديده می‌نمايد! نامبرده در اين اواخر در يك جلسه‌ای حضور بهم رسانده و سوالاتی پرسيده كه سبب شده ما هر ده دقيقه يكبار نگران سلامتی‌اش بشويم! هاكلبرفين در وصف ايشان می‌فرمايد: «سعيده امين چقدر علافه! با اينكه نداره سانتافه و پرورش نمی‌ده زرافه فكر می‌كنه محسن مخملبافه!»

- محمدرضا موحدی:

دبير سرويس خبر. مردی با دمپايي‌های پلاستيكی! شخصی كه اكثر تيترهايش توسط مديرمسئول و سردبير دچار تغييرات بولدوزری می‌شوند و به همين دليل در طول شبانه‌روز دپرس و شاكی است! بنده خدا حق داره به خدا! شما هم اگر به‌جای ايشان روزی صد ساعت از وقت عزيزتان را صرف خواندن اخبار سياسی داخلی می‌كرديد حتما مغزتان دچار اتصالی می‌شد! نامبرده اصلا بلد نيست كه چگونه ابراز محبت كند مثلا ممكن است با مشت به چشم شما بكوبد و بگويد: «دلم برات تنگ شده اردك!» ايشان اعتراضهای به‌جايی پيرامون نبود عصرانه و چيپس و ماست در تحريريه دارد! فردی كه با حقوق چندرغاز مثل تراكتور كار می‌كند! نيچه در وصف ايشان می‌فرمايد: «كوكوی دو شب مانده از آن تو!»

- محمدجواد رفيع پور:

سرويس سياسی. قد: يك وجب و دو انگشت! زبان: دو متر و دو وجب! مردی كه نصفش زير زمين است! اگر كارتون مورچه و مورچه‌خوار را ديده باشيد ايشان همان جناب مورچه هستند! نامبرده به سبب انرژی نهفته‌ای كه در ستون فقراتش دارد استعداد و علاقه وافری برای ايفای نقش عمو نوروز در سر چهارراه‌ها دارد! فيلسوف بزرگ جواد.ل در وصف ايشان می‌فرمايد: «كاكا سياه مو تو رو نخوام! سياهی مو تو رو نخوام!»

- مريم يوسفی:

سرويس خارجی. ايشان طرفدار دو آتشه تيم‌های استقلال، پرسپوليس، سپاهان، تراكتورسازی، شاخداردونسك و فلاش‌تانك‌سازی دورقوزآباد سفلی هستند! غذای مورد علاقه: چيپس، چيپس فلفلی، چيپس سركه‌ای، چيپس پياز و جعفری، چيپس با كله‌پاچه! از كرامات ايشان همين‌بس كه عاشق سينه‌چاك امير قلعه‌نوعی می‌باشد و همين نكته معرف روحيه ايشان است! (فكر كنم همين الان نيم‌دوجين از خواستگاران ايشان با اطلاع از روحيه نامبرده سر به كوه و بيابان گذاشتند!) اين شخص در آخرين اظهار نظرشان فرموده‌اند: «من اصلا طرفدار فوتبال نيستم!» اميرخان قلعه‌نوعی در وصف ايشان می‌فرمايد: «پارسال بهار دسته‌جمعی رفته بوديم زيارت و الی‌آخر!!»

- حانيه پرما:

سرويس خارجی. كلا هم كارش خارجی است هم نامش! من فقط مانده‌ام بچه توی اين سن‌ و سال چه ربطی به سياست داره آن هم از نوع خارجكيش! ژان‌وارژان در وصف ايشان می‌فرمايد: «عموجان! كلاس چندمی بابا!؟»

- حامد جيرودی:

خبرنگار ارشد سرويس ورزشی. ورژن وطنی مصطفی دنيزلی! از آن خبرنگاران ورزشی‌ای كه حتی يك عكس هم با شورت ورزشی ندارد! با اينكه از صبح تا شب با اهالی ورزش سر و كار دارد ولی در كمال حيرت بسيار مودب و متين است!! فردی كه يك‌تنه قابليت آماده نمودن سه‌صفحه ورزشی را دارد! به نظر بنده بايد از ايشان يك آزمايش دوپينگ گرفته شود وگرنه لودر هم اينطوری جواب نميده! رودگوليت در وصف ايشان می‌فرمايد: «بابا تو ديگه كی هستی!؟ تو چشام نيگا كن و دستتو بذار تو دستم!!»

- سعيد آقايی:

سرويس ورزشی. خيلی سخت است كه آدم در مورد كسي كه تا به‌حال نديده طنز بنويسيد! نامبرده در عرض نيم ساعت توانايی آماده نمودن شصت‌وچهار صفحه گزارش‌ورزشی را دارد! آخه من الان چی بگم!؟ بابا نديدمش تا حالا!! مردِ نامرئی در وصف ايشان می‌فرمايد: «بابا يه قرار بذار ببينيمت!»

- مطهره واعظی‌پور:

وروره‌جادو! مشمول ارشاد! بمب انرژی‌هسته‌ای! اورانيوم غنی‌‌شده! زبان دارد اين‌هوا! جسم مورد علاقه: سنگ‌پا! دارای كمربند مشكی كاراته سبك شيتوريو! نامبرده هر پنج‌دقيقه يكبار بچه‌ها را با متلك‌هايش مورد عنايت قرار می‌دهد! مثلا به يكی می‌گويد جاسوييچی و به ديگری می‌گويد قمقمه! اصغر ترقِّه در وصف ايشان می‌فرمايد: «سوسن خانم! می‌خوام بيام خاستگاری نگو نه نمی‌شه و الی‌آخر!»

- امير صادقی:

عكاس‌باشی! مردی كه دوزار عقل توی كله‌اش ندارد و به‌جايش تا دلتان بخواهد لنز و شات و كلوزآپ دارد! نامبرده اين توانايی را دارد كه در عرض جيك‌ثانيه سی‌چهل‌ميليون تومان ناقابل را به فنا دهد! علاقه‌مندی‌ها: ساختن تسبيح با هسته‌خرما! ايشان علاقه‌ی زيادی به كوه‌نوردی در ارتفاعات توچال و دركه را دارد! مايكل اسكالفيلد در وصف ايشان می‌فرمايد: «همه‌چی آرومه! من چقدر خوشحالم و از همين خزعبلات!»

- پويان باقرزاده:

خبرنگار ارشد اقتصادی!. . . فكر كن! عين الله! . . .ببخشيد! جوگير شدم! آقای باقرزاده! صاحب بلندترين و رساترين و گوش‌خراش‌ترين و زُمُخت‌ترين صدای تحريريه! يكی از عوامل آلودگی‌های صوتی! اِكو چنگ! فركانس صدای ايشان آنقدر بلند است كه در پاره‌ای مواقع با گوش غير مسلح شنيده نمی‌شود! پاواروتی در وصف ايشان می‌فرمايد: «آن هنگام كه از آسمان ميكروفون می‌باريد جبراً، باقرزاده هم يكی را بلعيد سهواً»

- آزاده ساسان‌پور:

خبرنگار ارشد اقتصادی. خاله‌ريزه بدون قاشق سحر‌آميز! آنقدر با كمالات است كه جواب سلام هيچ‌كسی را نمی‌دهد! اسكروچ در وصف ايشان می‌فرمايد: «تو ميگی يه‌وقتا گاهی پيش مياد يه اشتباهی و از اين صحبتا!»

- سميرا نيكبخت:

الهی بميرم! بنده‌خدا تقريبا همجوار آقای باقرزاده صدا بلنده هستند و احتمالا تا چندوقت ديگر دچار نارسايی‌های شنوايی می‌شوند! كوزت در وصف ايشان می‌فرمايد: «بميرم برات خواهر!»

- فرنوش تهرانی:

دبير اجتماعی. دبير اشتباهی! نامبرده هيچ‌گونه نسبتی با خانم هديه.ت ندارد و تا بحال به خاطر گرفتن وام هم هيچ‌گونه عكسی در نزديكی مقامات نيانداخته! شخصی كه به دليل خواندن اخبار اجتماعی دچار انواع و اقسام ماليخوليا و فوبيا و لوبيا و زولبيا و اينها شده! جناب حسين مُخته دامت‌افاضاته در وصف ايشان می‌فرمايد: «سلام ساسی! منم فرنوشم! ففه نمی‌دونی موشولينا كوشن!؟»

- فاطمه توكلی:

خبرنگار شورای‌ شهر! خدا وكيلی ما خودمان هنوز درست و حسابی نمی‌دانيم كه خبرنگار شورای شهر توی روزنامه‌ی ما چه كار می‌کند! البته مطمئناً ايشان نفوذی هستند و حالا اينكه نفوذی شورا هستند يا نفوذی ما جزو اسرار مگو است و انشاله موقع انتخاباتِ شوراها صدای قضيه درمی‌آيد! هوگو چاوز در وصف ايشان می‌فرمايد: «مهوش! پريوش! بيخود كرد شوهر كرد من رو دربه‌در كرد!»

- امير صالحی:

مسئول اينترنت و كامپيوتر و غيره! يكی از مغزهای روزنامه! مغز ايشان رابطه‌ی مستقيمی با رايانه‌های تحريريه دارد به‌نحوی‌ كه در اكثر مواقع رايانه‌های اينجا دچار هنگ‌شده‌گی می‌شوند! بچه‌مثبت! پاستويزه! گوگولی‌مگولی! ايرج‌ميرزا در وصف ايشان می‌فرمايد: «اينقدر ناز نكن! عشوه نيا! پرينت بگير!»

- ليلی زارع:

امور مالی! اتاق ايشان بوی پول می‌دهد و آنقدر فضای خوبی دارد كه بچه‌ها برای وارد شدن به اين اتاق لحظه‌شماری می‌كنند! شاهدان عينی ايشان را در حالی‌كه يك عدد نان بيات و كپك‌زده را با ولع می‌خورده مشاهده نموده‌اند! ايشان برای تحويل حقوق موظف است تا نام پدر و شهرت خاله‌خان‌باجی و شماره‌ی پا و سايز بچه‌ها را جويا شود تا كسی در امر حقوق‌رسانی تقلب ننمايد!!

- فروغ سجادی:

خبرنگار ارشد هنر. كدام هنر!؟ كدام كشك!؟ نامبرده از اينجانب به شدت می‌ترسد و در مورد بنده گفته: «اين يارو طنزنويسه خيلی قدم‌خيره! هروقت مياد تحريريه يه اتفاقی ميوفته!» دُن‌كيشوت در وصف ايشان می‌فرمايد: «آی گلادياتورها! چسب دماغتان را زود باز نكنيد! كج می‌شود!»

- محمود نورآيی:

سرويس هنر. آخی! اين بنده‌خدا آنقدر سر به‌زير و با حيا است كه آدم دلش نمياد راجع بهش طنز بنويسد! ای‌جان! آلن‌دلون در وصف ايشان می‌فرمايد: «هی جيگيلی جيگيلی اخماتو وا كن!»

- خانم زاهدی:

مدير اجرايی و پشتيبانی و آگهی و چاپ و توزيع و زنگوله پای تابوت و غيره! ديگه نبود!؟ مصداق چند شغله‌گی و شايسته‌سالاری! الهی بميرم! چرا؟ آخه در آن هنگامه‌ای كه بنده مشغول نام‌نويسی و تهيه‌ی ليست از بچه‌ها برای اين صفحه‌ی طنز بودم اين بنده‌خدا فكر كرد كه قرار است كوپن تخم‌مرغ و روغن بدهند اما بعد كه فهميد قضيه از چه‌قرار است چيزی نمانده بود كه پس بيوفتد و اشكش سرازير شود! خلاصه ايشان به بنده موكداً امر فرمودند كه در مورد جيغ‌هايشان چيزی نگويم كه خوب من هم نگفتم!! ابوريحان بيرونی در وصف ايشان فرموده‌اند كه: «اين پشتيبانی كه گفتی يعنی چه!؟»

- آقای زاهدی:

همسر خانم زاهدی. كارپرداز. البته كاربرد ايشان برای خانم زاهدی بيشتر شبيه دستگاه خودپرداز است! ايشان اعتقاد شديدی به فلسفه‌ی دوری و دوستی دارد به‌نحوی كه در اكثر مواقع بيرون از دفتر روزنامه و متعاقباً دور از همسر محترمشان به رتق و فتق امور می‌پردازد! فردوسی در وصف ايشان می‌فرمايد: «عجب صبری خدا دارد!»

- آقای دولت‌يار:

مدير روابط‌عمومی. اصفهانی! ايشان آنقدر روابط عمومی‌اش قوی است كه هيچ احدی جرات نمی‌كند به روابط عمومی زنگ بزند! منشی ايشان در دفتر امور مالی مستقر است!! بيل‌گيتس در وصف ايشان می‌گويد: «دادا الان اوضاع روابط و مايه‌تيله چطورس!؟»

- حسام‌الدين محبوب:

صفحه‌آرا. مسئول اپيلاسيون و ميزامپلی صفحات! متخصص فر شش‌ماهه و برداشتن زير ابرو و زير سبيل و زير بغل! ايشان به سبب اينكه ميزش نزديك خانم‌های ويراستار است دچار ناراحتی اعصاب شده! البته ايشان در امر صفحه‌آرايی و اينها می‌تواند از تجربه‌های خانم‌های همجوارشان نيز بهره‌وری نمايد! يانگوم در وصف ايشان می‌فرمايد: «يه حسام دارم شاه نداره! صورتی داره ماه نداره!» (يانگوم در اينجا دچار حالت‌تهوع شده و الباقی شعرش نميه‌كاره مانده!)

- وحيد نقشی:

صفحه بند. شكسته‌بند! بسته‌بند! خالی‌بند! قد و قامت داره ولی استقامت نداره! رفيق شفيق و دسته‌ديزی آقای‌ باقرزاده! ناتالی‌ پورتمن در وصف ايشان می‌فرمايد: «اين آقاهه كه خيلی دلبره! از بهرام رادان قشنگتره! نی‌ناش‌ناشم بلده!؟»

- عسل فرجی:

مدافع حقوق زنان! ايشان از هر مطلبی كه خوشش نيايد با انجام دادن لابی، آن مطلب را بالكل منهدم می‌نمايد! مايلی‌كهن در وصف ايشان می‌فرمايد: «عسل‌بانو! چرا اينقدر خشن!؟»

- خانمها: كريمی، نانكلی، انصاری، امين و غيره!:

ويراصطار. قَلَت‌گير! لاكِ قَلَت‌گير! پاك‌كن! غيچی! طمامی ويراصطاران ما جزو نوابق و فرحيخطگان حصطند و عانغدر با صوات حصطند و خوب قَلَت‌گيری می‌نمايند كه در پاره‌ای اوغاط «است» را به «عصط» تقيير می‌دحند! ماتراتزی در وسف عيشان می‌فرمايد: «من كه ليصانص معماری ندارم و ويلا توی ثاری ندارم و ماشين صواری ندارم، شما حم كه مسل من حصطيد!!؟»

- رضا بيگی:

اديتور! ويزيتور! سناتور! كاربراتور! تراكتور! انژكتور! پاختاكور! هان!؟ چطور!؟ خوب چی بگم والا!؟ اديتور ديگه! هری پاتور (!) قرار بود در وصف ايشان يك چيزهايی بگويد ولی چون سوادش نم‌كشيده بود چيزی نگفت!

- آقای راستگو:

چاپ و توزيع. گيگيلی! طرز كار ايشان بدين صورت است كه روزنامه‌ها را به باد می‌سپارد تا باد آنها را توزيع كند به‌همين دليل گاهی اوقات به سبب نوزيدن باد در برخی از دكه‌ها روزنامه‌ی ما يافت نمی‌شود! كلاه‌قرمزی در وصف ايشان می‌فرمايد: «عزيزم! خوب اگه خسته‌ای برو بخواب!»

- آقای ‌يعقوبی و خانم‌ حسينی:

خدمات. چايی‌هايشان خيلی می‌چسبد! تنها افرادی كه از آسانسور استفاده می‌كنند و پدر آن را درآورده‌اند! نامبردگان كبريت‌ها را در جاهای مختلفی پنهان می‌كنند تا خدايی نكرده بچه‌ها كار بدی انجام ندهند! زكريای رازی در وصف ايشان می‌فرمايد: «حالا بيا اينجا، بيا اينجا، اونجا نه!»

- حسن غلامعلی‌فرد:

خودم. طنزنويس! كسي كه آينده‌ی كاري بچه‌ها در مشتش است! فردي كه اگر بيكار شود در عوض صد نفر ديگر بيكار نخواهند شد! پرويز پرستويی در وصف بنده مي‌گويد: «من كه ميدونم گوشت قربونی عباسه!» مارتين لوتركينگ در وصف بنده مي‌فرمايد: «حسني نگو يه‌دسته […]! كل و كثيف و تپل و مپل!» يكي از سرداران جنگل! تارزان در وصف بنده مي‌فرمايد: «هاهاهاهاهااااااااااا!» مبتلا به انواع و اقسام تيك‌هاي عصبي و بيماري‌هاي گوارشي! دچار غمباد! گاو مش‌حسن نيز در وصف بنده مي‌فرمايد: «تو هم عين خودمي! نُه‌مَن شير دِهي!! خاكِ كاهو بر سرت!» كلا هيچ احدي از دست بنده دل خوشي ندارد و هركسي فراخور حال خودش در وصف بنده اشعاري سروده كه هيچ كدام قابليت پخش ندارند!!

******

چاپيده شده در روزنامه‌ی «فرهنگ آشتی» در تاريخ 27/12/88

۸ نظر:

نازلی شیخ پور ( پژواک سبز ) گفت...

بامدادان که کبوترها برلب پنجره باز سحر غلغله می اغازد
جان گل رنگ مرا بر سر دست بگیر
به تماشا گه پرواز ببر
اه بشتاب که همپروازان نگران غم همپروازند .
سال نو مبارک .

Mohammad Yousefi گفت...

يه چند نفر ديگر رو هم معرفي مي‌كردي؟؟؟

Helen گفت...

اوه اوه اوه! چقدر طولانی بود! خیلی خاطر وبلاگتونو می خوام که همشو خوندم. خب قشنگ می نویسید!

Unknown گفت...

سلام
آمدیم بگوییم دوستتان داریم و بس. همین.
www.sekte13.blogfa.com

کسی که وجود خارجی ندارد گفت...

قسمت باقرزاده رسما بنفشم کرد!

اميد گفت...

سلام. عيدتون مبارك. البته اگه اوس كريم شعرتون در وصف حال و احوال و تدبير و تدبر و قبل و قلوب و بصر و ابصار رو خونده باشه اميدوارم سال مباركي در پيش داشته باشين. خواستم بگم اووووووَ... يه نشريه اين همه كارمند داره و نميدونستيم؟؟ بيچاره اونايي كه تو توس و جامعه و سلام و نشاط و ... بودن پس چي؟ الان ازشون خبري نيست؟؟ يعني اگه يه نشريه زبونم لالا توقيف بشه اين همه از كار بيكار ميشن؟؟ راستي چرا بعضي نشريات كمي هواي آقاي دكتر رو ندارن كه به درد توقيف دچار نشن؟ به هر حال باي همه شون و همه تون سال خوب و بي توقيفي رو آرزو ميكنم.

blog.kian گفت...

مدیر مسؤول خوبی دارید ها!

Hassan Gholamalifard گفت...

-در جواب اميد:
ممنون

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!