چهارشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۹

با خبران همگی حیرانند! خوش به حالت تخته سنگ!!

اين نوشته را تقديم مي‌کنم به تمامی خوانندگانم که در اين مدت از خواندن نوشته‌هايم خسته شده‌اند و مغزشان خسته و افسرده شده. همچنين تقديمش می‌نمايم به تمامی دوستانی که با انتقاداتشان مرا به راهِ راست هدايت نمودند و سرم را به سنگ کوبيدند و کلا چشمم را به جهان باز نمودند!! اگر بتوانم سعی می‌کنم تا هر از چند گاهی به غير از مطالب روزنامه و مجله طنزهايی نيز مخصوص خوانندگان وبلاگم بنويسم تا بدين نحو از خجالتشان دربيايم! اين شعر هم اولين حرکتم است تا به شما ثابت کنم که دوستتان دارم و به داشتنتان افتخار می‌کنم.
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
ای بی‌خبر! مَکوش که صاحب خبر شوی
گر با خبر شوی بدان که تو آسيمه‌ سر شوی!
چشمت ببند و دهانت بگير و بی‌خيال شو!
دست بر دو گوش خود گذار تا که کر شوی!
یا رب مباد آن‌دم که کسی باخبر شود!
هی زرت و زرت بزا، مباد که به حالی دگر شوی!؟
در اين ديار، بی‌خبران وصله‌ی دلند
گر بی‌خبر بمانی، ز اهل نظر شوی!
خود را بِکِش کنار و به زندگی بِرس
گر غير اين کنی، بدان که زير و زبر شوی!
وجدان را بران ز خود و عقلت غلاف کن
دزدی نما، دروغ بگو تا که پُر ثمر شوی!
رحمی نما به جوانی و آرزوی کام
از سرخی زبان بدان که به زودی هَدَر شوی!
هر دم بزن خودت را به صحرای کربلا
سهميه‌ات بگير و دم نزن، مبادا که شَر شوی!؟
اينجا تمام گدايان معتبر شدند
حرفِ اضافی بزنی، بی بال و پر شوی!
رشوه بگير و بشو از اهل اختلاس!
تند تند مجيز بگو تا که مبادا دست‌به‌سر شوی!
اصلا تو را چه به باند بازی و جناح!؟
گر واردش شدی بدان که سريعاً دَمَر شوی!
از دردِ مردمان ديارت فاصله بگير
آن دم مباد که زير اين همه محنت خم از کمر شوی!
در شيشه کن خون ضعيفان شهر را
گر اين کنی بدان که تو حتما، با پدر شوی!!
گر طالبِ خبر شدی، فقط بيست‌وسی ببين!
کيهان بخوان، تا که شديد باروَر شوی!!
جان کلام را بگويم به تو ای دوست!؟
گر باخبر شوی بدان که همخوابه با تبر شوی!
ای بی‌خبر مَکوش که صاحب خبر شوی
در جهل خود بمان و مبادا که خر شوی!

۸ نظر:

کازیمودو گفت...

سلام سلام خسته نباشی

مستفا گفت...

شخص بنده مغز ندارم که خسته هم بشه
گفتم بگم یه وقت غصه نخوری

شیدا گفت...

ما هم شما رو دوست داریم و به وجود نازنینتان افتخار میکنیم آمیب شاعر

مستر افشین گفت...

خواهش میکنم رفیق
پاینده باشی .

مستفا گفت...

عکس اینجام تو آفتاب مونده گر شده
شما آقایی

Helen گفت...

به به! به به!
مستفیض شدیم آمیب محترم.

گر طالبِ خبر شدی، فقط بيست‌وسی ببين!
کيهان بخوان، تا که شديد باروَر شوی!!

این خیلی باحال بود. مرسی.

Unknown گفت...

این همون چیزیه که اجانب بهش میگن break through. ایول

باز باران... گفت...

سلام آمیب جان!
شعر فوق العاده زیبایی بود. یعنی خیلی قشنگ! بود. خلاصه ی کلام حرف دل بود و به دل ما هم نشست...

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!