شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۰

بدبختی‌های مردانه...

عـلـی‌جان!

خـانـه‌ام چــاه ندارد؛

دلـتنگی‌هايـم را

زيـر دوش حمّــام می‌بَـرم،

بُـغـضـم را

ميـان شُـرشُـر آبِ داغ می‌تـرکـانـم،

تا همـه فـکـر کننـد

قرمـزیِ چشمـانـم

از دم کـردنِ حمّـام است!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اگر تصویرِ این سه عزیز را، کمی آن طرف تر - به راست- ببرید، عالی می شود. . .ما هم دیگر مجبور به حدسِ! کلمات نخواهیم بود
:)

فیلسوف گفت...

فیلسوف:عالی بود،اما تخریبم کرد!

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!