یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۹

اندر احوالاتِ شورای روستای «دونقطه‌دی آباد»!..این داستان: تراکم

يکی بود يکی نبود، يک روستايی بود که هم بود هم نبود. از آنجايی که اين روستاهه اهالی شاد و شنگول و هميشه خندانی داشت اسمش را گذاشته بودند «دونقطه‌دی آباد»!. اين روستا به دليل اينکه از استانداردهای جهانی بسيار جلوتر بود به همين دليل پُر بود از انواع و اقسام مجالس و شوراها و نشست‌ها و ميتينگ‌ها و بريز و بپاش‌ها! مورخان به دليل اينکه عيالوار بودند در مورد هيچ‌يک از شوراها بجز شورای دهداری چيزی ننوشته‌اند! بگذريم. . .!
راويان اخبار اينگونه آورده‌اند که روزی اعضای شورای دهداری تشکيل جلسه داده بودند و در منزل ميرزا چمقلی‌خان سفيدآبی به صورتِ چهار زانو و بعضاً دو زانو نشست بهم رسانيده بودند که قرار بر اين شد در موردِ مسائل کلان روستايي و ساخت و سازهای پيرامون آن تصميماتِ شگرفی گرفته شود. راويان در وصف اين جلسه چنين آورده‌اند که:
چه اجلاسی! چه دَک‌هايی چه پُزهايی!
پر از تخمه، پر از آجيل، پر از موزهای هاوايی!
به چندتا ديس شيرينی و چندين ديس پُر ميوه
يکی‌شان قهوه می‌خواهد، يکی چاکلت، يکی چايی!
يکی ردبول می‌خواهد، يکی آب‌معدنی با نِی
يکی هم وسطِ اجلاس و رزمِ سوسک و دمپايی!
ناقلان اينگونه نقل کنند که ميرزا چمقلی‌خان همان‌گونه که در راس نشسته بود گفت: «امروز می‌خواهيم راجع‌به ساخت و سازهای بی‌رويه در روستا تصميماتی مهم اتخذ کنيم و اول از همه هم به سراغ تراکم می‌رويم!» يکی از اعضا که جزو يَلان و تيم طناب‌کشی روستا بود گفت: «يا میرزا! اين تراکم که گفتی يعنی‌چه!؟» يکی ديگر از اعضا که از قضا او هم جزو يَلان بود و در تيم جُفتَک‌پرانان و نانچکونوازان بود گفت: «احتمالا مُرادِ میرزا همان تراخُم(!) می‌باشد!» يکی ديگر که جزو نوابغ و فرهيختگان و سيکل‌داران روستا بود گفت: «بنده گمان می‌برم که منظور میرزا همان تناسب و تدافع و تنازع و تدارک و ترافيک و اينها باشد!» آورده‌اند که ميرزا چمقلی‌خان برآشفت و گفت: «الا يا ايها الاعضای شورا! نباشيد اينقدر در بندِ معنا! تراکم يعنی اينکه موقع ساخت، عقب‌نشيني کنند ساختمان‌ها و طويله‌ها و اينها!» يکی از اعضا با اعتراض گفت: «پس چرا باجناغ بنده که جزو ملاکين و از پسر عموهای فلان‌بن‌فلان است در هنگام ساخت نه تنها عقب نکشيده بلکه جلوتر هم کشيده و مقداری از فضای کوچه را گرفته؟!» گويند که شيخ سرفه‌ای کرد و تته‌پته‌کنان گفت:‌ «چرا جوسازی می‌کنی ميرزا نجف‌خان!؟ آن بنده‌خدايی که شما نام بردی مشمول تراکم نبوده و بلکه مشمول تداخل بوده! در ثانی دستور از بالا آمده بود و ما کاره‌ای نبوديم در آن مورد! ثالثا مگر بنده صدبار توصيه نکردم که پای مسائل خانوادگی را در مباحث باز نکنيد!؟ خلوت را گذاشته‌اند برای همين مواقع ديگه!»‌ در اين لحظه يکی از اعضا برای اينکه بحث را عوض کند برخاست و گفت: «اصلا اين تراکم خيلی هم خوب است و عبور و مرور خران و گوسفندان و درشکه‌های ما را در کوچه‌پس‌کوچه‌های روستا سهل‌تر خواهد نمود و فضای روستا را گشادتر می‌نمايد و کلی هم پول عايد خزانه شورا می‌کند و اعضا می‌توانند از مبلغ فروش تراکم فکری بحال طرح‌های وامانده نمايند!» راويان آورده‌اند که در اين لحظه ميرزا چمقلی‌خان طرح را تصويب نمود و با شادمانی گفت:
اوهوووی اصغر!
اون پايه‌های ترن‌هوايی را ببر آنورتر!
ادامه دارد. . .
******
چاپيده شده در روزنامه‌ی «فرهنگِ آشتی» به تاریخ 5/2/89

۴ نظر:

Helen گفت...

قشنگ بود. اما قبلن ترا قشنگ تر می نوشتید.

یاردان قلی گفت...

فیلتر شدن بلاگر.بلاگ اسپات! بزرگ ترین سرویس دهنده وبلاگ جهان را به عموم مسلمین جهان تبریک میگوییم!
گفته میشود بلاگر با گوگل که یک شرکت صهیونیستی است همکاری داشته
مرگ بر منافق

لوکی گفت...

این سوژه بهتر از آموزش رانندگیه! البته قسمت دوش از قسمت اولش بهتر بود! این یعنی اینکه سومیش امکان داره بهتر بشه و پخته تر!

شاغلام بازيافت شده گفت...

بازم ok

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!