سه‌شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۹

وقتی مجنون کوچک بود!..قسمت دُیُم

چو مجنون نوزاد بود او را پوشک می‌نمودند و آنقدر مصرف پوشکِ وی فراوان بود که پدرش از دست او به تنگ آمد و تصميم گرفت تا علل اين همه بيرون‌روی‌های نوزاد را موشکافی نمايد! پس جماعتی از اطبا و حکما و مهندسين آب و فاضلاب را به حضور طلبيد و دست به دامان ايشان شد. طبيب پس از معاينه‌ی نوزاد گفت: «فرزند شما از لحاظ جسمانی سالم و آکبند است و هيچ‌گونه ضعفی در وی به چشم نمی‌خورد!» حکيم گفت: «شايد مشکل از شير باشد و احتمال می‌رود که شيرخشک چينی بوده است!» مهندس آب و فاضلاب گفت: « هيچ مورد مشکوکی به چشم نمی‌خورد و دستگاه‌های کاتاليزور هم هيچ مورد مشکوکی را گزارش ننموده‌اند!» در همان حالی که پدر مجنون و اطبا و حکما و مهندسين مشغول واکاوی پوشک‌های مجنون بودند متوجه شدند که کودک چهار دست و پا به سمت تلويزيان(!) رفت و محو تماشای آن گرديد. حکيم اشارتی نمود و حاضرين را به سکوت دعوت کرد تا حرکات و سکنات کودک را زير نظر بگيرند! چو ساعت به هشت و نيم (بيست و سی!) رسيد حضار متوجه شدند که کودک در حال بی‌قراری کردن است و با شنيدن هر خبری پوشکش نمناک می‌گردد! از همانجا بود که اطبا و حکما و مهندسين نسخه‌ای پيچيدند و تماشای تلويزيان را قدغن کردند و اعلام نمودند که بايد نوزاد را قبل از ساعتِ بيست و سی درون گهواره گذارند و وی را وادار به خوابيدن نمايند وگرنه نوزاد دچار دگرديسی خواهد شد و اين احتمال می‌رود که در آينده به بع‌بع کردن دچار شود! پدر مجنون چو اين نسخه را شنيد در جا تلويزيان را بفروخت و به جايش پستانک و قنداق خريد و از همانجا بود که مجنون از مدرنيته به سمت سنت روی آورد!

ادامه دارد...

******

چاپيده شده در روزنامه‌ی «فرهنگ آشتی» به تاريخ 18/3/89

۷ نظر:

بهاره گفت...

ای کاش بابای ما هم تلویزیان مارو می فروخت راحت می شدیم! دیگه به بع بع و عرعر کردن نمی افتادیم!!!!!!!

Helen گفت...

منظورتون از بع‏بع، ماما بود؟

شیدا گفت...

نمی دونم چرا از اینکه شخصیت داستانت مجنونه حس خوبی ندارم دوست دارم برای ادبیات کشورمون ارزش قایل بشیم کاش یکی دیگه بود حالا با این ماجراها

Unknown گفت...

هستم... همینجور بی حصار باشیم.

باز باران... گفت...

سلام
قسمت بيست و سي رو خوب اومدين!!!
ما كه با نگاه كردن به تلويزيون ملي!!! به غلط كردن افتاديم و دست آخر بي خيال نگاه كردن شديم.

غارنشین گفت...

آقا مشکل مجنون همه گیر است فقط ملت از ترس گیر افتادن حبس جیش میکنند و پدران برای هر اطاق تی وی میخرند..

هدی گفت...

بع بع رو خوشم اومد....هر چند کم کم داره به عرعر تبدیل میشه...

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!