سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۱

جبر و اختيار

اينکه می‌گويند «برخی از اعضای بدن ارادی کار می‌کنند و برخی غير ارادی» جفنگ است، اعضای بدن خودشان را به هر دری می‌زنند که کار نکنند، ارادی يا غير ارادی شبانه‌روز کار می‌کنند تا بلکه زودتر فرسوده شوند و شيفت‌ِ کاری‌شان تمام.

اما وقتی فرسوده می‌شوند «ما» با سنگدلی ِ تمام می‌رينيم به تعطيلات‌شان!... به ضرب و زور ِ قرص و شربت و جرّاحی و پيوند و آنژيو و دياليز و شيمی‌درمانی و کوفت و زهرمار هی سيخونک‌ش
ان می‌زنيم تا بيشتر کار کنند، تا بعدِ عمری کار کردن يکهو گشاد بازی در نياورند و فيل‌شان هوای قبرستان (!) نکند.

اعضای بدن به صورتِ کاملا ارادی سرسختی نشان می‌دهند تا به ما بفهمانند که ديگر نمی‌خواهند کار کنند، مثلا همين چشم؛ وقتی ضعيف يا ضعيف‌تر می‌شود و شيشه‌ی عينک يا عينکِ جديد را جلوی خودش می‌بيند وحشی‌بازی درمی‌آورد، کاری می‌کند که سرگيجه بگيری و عينکِ کوفتی را از جلويش برداری؛ چشم‌ات می‌خواهد به تو بفهماند که ديگر دلش نمی‌خواهد ببيند، دلش نمی‌خواهد دوباره همه‌چيز را واضح‌ ببيند...

اعضای بدن وقتی فرسوده می‌شوند اعصاب‌شان هم ضعيف می‌شود، چموش می‌شوند و بدخُلقی می‌کنند، اما تو هم مجبوری که مدام سيخونک‌شان بزنی تا يکهو هوس‌‌ ِ تعطيلی نکنند، حالا چرا؟ خودت هم نمی‌‌دانی چرا و اين همان نيروی غير ِ ارادی‌ای‌ست که روز به روز تو را مجبور به زندگی می‌کند تا شبيهِ اربابی بدجنس شلاق به دست بگيری و بر اعضا و جوارحت زخم بزنی تا يکريز کار کنند و فرسوده‌تر شوند؛ پس اينکه می‌گويند «برخی از اعضای بدن به صورتِ غير ارادی کار می‌کنند» جفنگ است!

هیچ نظری موجود نیست:

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!