جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۹۲

خاطرماتوزوئيد!

نشست و سرش را برد سمت پزشک و گفت: «ببين دکتر!... کله‌ام رو ببین!... توی کله‌ام آشوبه... دلم می‌خواد سرم رو بکوبونم تو ديوار تا بلکه جمجمه‌ام بترکه و همه‌ی اون چيزايی که توی مغزم آشوب راه انداختن بپاشن رو در و دیوار... مغزم درد می‌کنه، انگار حامله‌اس... تا حالا توی مريضات کسی بوده که مغزش حامله باشه؟»
پزشک انگار نمی‌شنيد، گاهی از بالای عينکش نگاهی به چشمان سرخ بيمار می‌انداخت و چيزهایی روی نسخه‌ می‌نوشت. بیمار اما حواسش به بی‌تفاوتی پزشک نبود و منتظر پاسخ او نماند و گفت: «حتما ديدی. حتما ديدی کسی رو که مغزش حامله شده باشه.... مگه می‌شه آدم توی اين دنيای کوفتی زندگی کنه و مغزش حامله نشه؟»

اين بار کمی منتظر شد تا شايد پزشک جوابش را بدهد اما انتظارش بی‌نتيجه بود. صدايش کمی لرزید و آرامتر از قبل گفت:
«من آدم ِ بی‌سوادی نيستم دکتر، نه خُل وضعم نه چرند می‌گم... حس می‌کنم ميليون ميليون اسپرم توی کله‌ام اين طرف و اون طرف می‌رن؛ اسپرمهايی که تلاش می‌کنن خودشون رو به تُخمک برسونن. مغز من براشون حکم همون تخمک رو داره... خودشون رو جر می‌دن تا برسن به مغزم و حامله‌اش کنن!»

يکهو سکوت کرد، انگار بغضی گلويش را می‌فشرد. فکر می‌کرد پزشک دلش بسوزد و ليوانی آب دستش بدهد اما خبری از دلسوزی و ليوان آب نبود. آب دهانش را فرو داد و گفت:«می‌دونی دکتر اين اسپرما از کجا ميان؟ اينا هر کدومشون يکی از آدمايی هستن که يه روزی اومدن توی زندگی من و بعدشم رفتن.... کاش می‌رفتن... کاش می‌رفتن و همه چيز تموم می‌شد... اما هر بار خاطره‌ی يکی‌شون که شده يکی از همون اسپرما يکراست می‌ره توی مغزم و حامله‌اش می‌کنه... مغز من حامله‌اس دکتر... حامله‌ی خاطره‌ی آدما...»

پزشک نسخه‌اش را نوشت. چند قرص اعصاب و چند داروی خواب‌آور ِ ديگر. بيمار نسخه را که گرفت صدايش را پايين آورد و پرسيد: «دارويی هست که باهاش مغز ِ حامله‌ام رو کورتاژ کنم؟... يعنی می‌شه قرصی دوايی آمپولی چيزی بنويسی تا هر چی توی مغزمه هُرّی بريزه پايين و راحتم کنه؟... اصلا دارويی هست که باهاش مغز حامله‌ی آدم خاطره‌هاش رو سقط کنه؟»

پزشک جوابی نداد، بيمار عصبی شد. دور خيز کرد و سرش را محکم به لبه ميز کوباند. کله‌اش پقی صدا داد و میلیون ميلیون اسپرم سرخ روی در و دیوار مطب پاشيده شد. کمی بعد، پزشک هم مغزش حامله شد.

هیچ نظری موجود نیست:

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!