شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۷

زمین جای ماندن نیست،پرواز کن!

بالهایت را بُگشا...!

پرهای سفیدت را بنگر...!

پرهایی که در هم تنیده اند،

و از نرمی و لطافت

همتایی ندارند...

***

بالهایت را

به آرامی و

باله وار،

به تَکانِشی زیبا،

وادار کن..!

***

چشمانت را،

ببند..!

***

نسیم ِ نوازشگری

در میان پرهایت

می پِلِکد،

آنها را می نوازد،

می پالایدشان

از گرد وغبار،

و قلقلکت می دهد..

نسیم را احساس کن..!

***

چشمانت را بُگشا..!

***

پرهای سپیدت،

در هوای پیرامونت،

غوطه ورند..!

***

به زیر ِ پاهایت بِنگر..!

روی سنگی که

بر آن ایستاده ای،

چندین " پَر"

فتاده است،

آنها،مُردارهای پرهای فرتوت و پیرَت هستند

که سنگ،

مَزارشان گشته..

گذران ِ عُمر را ببین..!

***

زمان،

کوتاه وتنگ؛

و آرزوها،

بلند و فراخ..

انتظار را کنار بنه..!

پس

باید پرید...!

به پرواز درآ...!

ایکاشها را فراموش کن..!

***

آسمان،

تو را می خواند..

به نزدش پرواز کن..!

زمین جای ماندن نیست...!

زمین و دلدادگانش را رها کن..!

***

آری...!

پرواز،

آبستن ِ آلام است..

اهرمن را ببین..!

صورتش گداخته،

چشمانش وغ زده

و با نگاهی از سر ِ اطمینان از شکستت،

به تو زل زده

اما انگار در دلش ترسی نهفته

دندان قروچه اش را ببین..!

تا دندان مسلح

با کمانی که چله اش آتشین است

و تیرهایی گداخته و زهراگین دارد،

تو را نشانه رفته..!

در کمین است تا با کمترین اوج گرفتن

بر زمینت بیافکند..!

پوزخندی تحویلش بده..!

ترس را از خود دور کن..!

پرواز کن..!

اینجا جای مجال نیست..

***

پرواز کن..!

پرواز کن..!

پرواز.........

***

آغوش ِ آسمان را بفشار..!

دیدی اهرمن را

که چگونه تقلا میکرد!؟

خوب زمینگیرش کردی..!

دیدی که چگونه تیر هایش

به تو نمی رسید

و آتشش

خاکستر میگشت؟!

خواریش را ببین..!

***

از لابلای ابرها بگذر..!

نفسی عمیق بکش..!

شمیم ِ دل نوازی شامه ات را می نوازد..!

بوی بهشت می دهد..

***

فرشتگان را نگاه کن..!

به تو می نگرند..

با نگاهی حسودانه

و آکنده از پرسش..

پرسشی که هزاران سال است در انگارشان جا خشک کرده،

گویی که جوابی برایش نیست!!

با چشمان ِ بلورینشان

تو را می پایند..

***

یکی از میانشان می گوید:

یک آدمیزادِ دیگر

از زمین

به آسمان

پرید..

***

دیگری می گوید:

از میان ِ زمینیان یکی کم

و به آسمانیان یکی اضافه شد..

وای که عمر ِ این آدمها

چقدر کوتاه است..!

***

آن دیگری می گوید:

این هم بهشتی شد..

چون فقط بهشتیان به آسمان پرواز می کنند،

جهنمیانشان را

زمین

به کامِ خودش می کشاند

و به آتش می کشاندشان..!

***

و باز آن پرسش ِ تکراری را از هم می پرسند:

"این آدمیزادگان چگونه پرواز می کنند،بدون ِهیچ بال وپری؟!!"

به پشتِ سرت نظری بیفکن..!

بالهای نداشته ات را برانداز کن..!!

می دانم که حق با فرشته ها بود!

تو نیز کنون می دانی که آنها راست می گویند!

پس اوج بگیر

و

لبخندی نثارشان کن..!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

و لبخند سر آغاز توست!‌ حتي پس از مرگ نيز بايد سرشار از زندگي بود! تلخ و زيبا بود!
http://mashi.blogsky.com

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!