مكاتبه با مشاور:
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما مشاور محترم. اينجانب دختری بيستساله هستم از تهران. در اين لحظه كه مشغول نوشتن اين نامه به شما هستم، روی لبهی پشتبام ساختمان پنجاه طبقهای كه مشرف به خيابان است نشستهام و قصد خودكشی دارم! قبل از هر چيز از شما تقاضامندم تا از مسئولين بخواهيد فكری به حال آسانسور ساختمان ما بكنند، زيرا بنده مجبور شدم برای رسانيدن خود به پشتبام از طبقهی اول تا طبقهی پنجاه و يكم را از طريق پلهها طی كنم زيرا آسانسور خراب است! اكنون كه مشغول نگارش اين نامه هستم مامورين آتشنشانی را در خيابان میبينم كه پارچهای زرد رنگ را نگه داشتهاند و با ايما و اشاره (كه خيلی هم واضح نيست!) به من اشاره میكنند تا روی پارچه بپرم ولی من به سبب اينكه دانشجوی فيزيك هستم میدانم كه چون ارتفاعم از زمين خيلی زياد است به همين دليل انرژی پتانسيل نهفته در من خيلی زياد است و در صورت پريدن، اين انرژی به انرژی جنبشی تبديل خواهد شد و به سبب قدرت و شتاب زياد، پارچهای كه ماموران برايم نگه داشتهاند يارای مقاومت نخواهد داشت و حتما پاره میشود. به هر حال از شما مشاور محترم خواهشمندم تا به من كمك نموده و بگوييد كه بالاخره بپرم يا نپرم؟
با سپاس از شما؛ از طرف دختری روی لبهی پشت بام!
جواب مشاور:
با عرض سلام و وقت بخير خدمت شما دختر خانم محترمی كه قصد خودكشی داريد. قبل از اينكه جواب شما را بدهم لازم است تا فاكتورهای موجود را بررسی نموده و شرايط را سبك سنگين نماييم تا بتوانيم يك تصميم خوب و به درد بخور را برای شما اتخاذ نماييم! اول از همه بايد به اين ارادهی فولادين و مصمم شما تبريك بگويم كه توانستهايد آن همه پله را يكیيكی طی نموده و خود را به آغوش پشتبام برسانيد. آفرين بر اين عزم و اراده! نكتهی دوم اين است كه به سبب خراب بودن آسانسور احتمالا هيچ مامور و يا روانكاوی حاضر نخواهد شد تا از طريق پلهها خودش را به شما برساند و به شما مشاوره دهد و به نظر بنده نامه نوشتن بهترين روشی بوده كه شما پيش رويتان داشتهايد! آفرين به اين همه ذكاوت و دورانديشی! نكتهی سوم اين است كه مامورين آتشنشانی به دليل اينكه بودجه و امكانات ندارند پس نردبانشان به پشتبام نمیرسد و اگر خيلی برسد تا طبقهی دهم يا دوازدهم است پس از اين لحاظ خيالتان راحت است كه كسی مزاحم خودكشی شما نخواهد شد! در قدم بعدی بايد به بررسی قرائن و شواهد بپردازيم تا بتوانيم يك جواب درست و حسابی را به شما ارائه دهيم. اول از همه طبق گفتهی خودتان شما پنجاه طبقه را از طريق پلهها طی نمودهايد كه اين يعنی اينكه شما كلی كالری سوزاندهايد و كلی انرژی صرف نمودهايد واگر نخواهيد خودكشی كنيد و بخواهيد كه اين پنجاه طبقه را دوباره از طريق پلهها پايين بياييد دوباره كلی كالری و انرژی ديگر صرف خواهيد نمود كه با اين همه گرانی و تورم و اينها صرف نمیكند و بهتر است كه شما خودكشی نماييد. نكته بعدی كه شما بايد به آن دقت داشته باشيد اين است كه آن همه مامور آتشنشان كه وقت گذاشتهاند و آمدهاند آنجا الكی كه نيست و كلی وقت و انرژی و سرمايه را تلف نمودهاند و به اين دل خوش كردهاند كه شما پايين بپريد و ايشان نيز شما را با پارچه بگيرند و كلی صفا كنند و تشويقی بگيرند و اگر شما خودتان را خودكشی ننماييد يعنی اينكه آنها را علاف خودتان كردهايد كه اين اصلا كار درستی نيست و اين يعنی تلف نمودن وقت و انرژی نيروهای كارآمد! در ضمن شما بايد اين نكته را هم در نظر داشته باشيد كه افرادی كه دور آنجا جمع شدهاند به اين اميد گرد هم آمدهاند كه يك صحنهی هيجانانگيز را مشاهده نموده و بعد بلوتوثش را پخش نمايند و اگر شما خودكشی نكنيد تمامی آنها ضايع خواهند شد و ممكن است دچار سرخوردگی شوند و همگی معتاد گردند!. بنده الان متوجه شدم كه تاريخ نامهی شما برای ششماه پيش است و احتمالا شما نه تنها خودكشی نمودهايد بلكه هفتكفن هم پوساندهايد و مطمئن هستم آن خبری كه ششماه پيش مبنی بر خودكشی يك دختر شنيدهام مربوط به شما بوده! به هر حال عقل هم خوب چيزی است و آدم بايد بداند كه در شرايط بحرانی نامهاش را از طريق پيك موتوری و يا حداقل از طريق پست پيشتاز به مقصد بفرستد نه اينكه نامهای به اين مهمی را از طريق پست معمولی ارسال كند! به هر حال برای اينكه خوانندگان اين مجله تجربه خوبی كسب كنند جواب نامهی شما را داديم و اميدواريم كه ساير افراد جامعه اين نامه و پاسخش را بخوانند و متنبه شوند!!
۷ نظر:
این هم چسبید انصافا. بزار برم داستان های مجنون رو بخونم چون طرفدار شدیدش شدم
شوخی میکنی!
منظورت از چاپ شده در ستون "مکاتبه با مشاور" چیه؟
یعنی واقعی بود؟یا من خنگ بازی درآوردم؟
خلاصه اومده بودم که بگم بانو از چنگال امتحانات جان به در برده و هم اینک با بخش اول "جزعبلات الاجمالیه" به روز میباشد!
سوال شرعی :
من چرا فکر میکردم شما دخترید؟
تازه فکر میکردم از منم کوچکترید؟
جالبه هاااا
با اجازه لینکتون کردم.
از آشنايي با شما خوشحال شدم
خدا بيامرزدش
این واقعیه؟!!!
عجب مشاوری....
سلام !
حسن جان خیلی مخلصیم . بابا مشاور ! واقعا طنز تلخی بود ! گریه ام گرفت !!!!!
ارسال یک نظر