چهارشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۹

وقتی مجنون گلاب به روتون جوان بود!... قسمت دهم

در زمان‌های دور مردی می‌زيست به نام «مجنون» که عاشق دختری بود به نام «لیلی».

در همان دورانی که مجنون دانشجو بود و به روشنفکری غرب‌زده بدل گشته بود تصميم گرفت تا وارد فعاليت‌های دانشجويی شود به همين دليل وارد کمپين‌های مختلف شد و پس از مدتی تصميم گرفت تا برای خودش کمپنی مستقل تشکيل دهد و به همين دليل کمپن «دانشجويان دگرديسی شده» را تاسيس نمود و به اتفاق آرا خودش به رياست آن منصوب شد. مجنون به عنوان اولين حرکتش به غذاهای موجود در غذاخوری دانشگاه اعتراض کرد و از وجود سوسک و مگس و قورباغه و کروکوديل در درون غذای دانشجويان شکايت کرد و حتی پا را نيز از آن فراتر نهاد و اقدام به نظرسنجی نمود و اعلام کرد که بيش از 99 درصد از دانشجويان از سلف سرويس دانشگاه ناراضی هستند و آن يک درصد هم که راضی هستند کلا «گياه‌خوار» می‌باشند و به خوردن چمن عادت دارند. اما مديريت دانشگاه آمارهای مجنون را زاييده‌ی ذهن او دانست و گفت که طبق آمار تمام دانشجويان از غذا راضی هستند! مجنون با عصبانيت گفت: «اين تمام دانشجويان که می‌گی کو؟» اما مديريت دانشگاه نگاه عاقل‌اندرسفيهی به وی انداخت و در پرونده‌ی مجنون «ستاره» درج کرد! مجنون تصميم گرفت تا دامنه‌ی فعاليت‌هايش را تغيير دهد و به همين دليل بر کمبود امکانات در خوابگاه‌ها اعتراض کرد اما جز اينکه ستاره‌ای ديگر در پرونده‌اش ثبت شود چيز ديگری به دست نياورد و حتی کيفيت غذاها بدتر شد و خوابگاه‌ها خراب‌تر گرديد. از همان جا بود که مجنون به معنی «رايزنی» پی برد و اهميت «لابی» را کشف کرد و فهميد که «شفاف‌سازی» يعنی کشک و در عوض رو به «لاپوشانی» آورد!

ادامه دارد....

*****

چاپيده شده در روزنامه «فرهنگ آشتی» به تاریخ 27/3/89

۸ نظر:

بهاره گفت...

سلام. داغ دل ما رو تازه كردي!!!
ممنون. لذت برديم از اين ذلت كه نوشتي!

رضا گفت...

درود بر شما
اين جناب مجنون مگر در داستان قبلي مرحوم نشده بودند

زیتون گفت...

صفحه اول راسبک کن
بلدییم ارشیوراکلیک کنیم

liar lady گفت...

heh

م. سهیل گفت...

سلام، طنز زیبایی بود، محضوض شدیم!
دامت افاضاتکم ان شاء ا...!

درنین گفت...

سلام

البته این فقط غبار روبی بود، اگر مجنون بی‌چاره، شفاف سازی کرده بود، که به ستاره‌ها اویزنش میکردند.

بهترین ها

نصرا...خان گفت...

درود نصرا...خان بر آمیرزا حسن خان غلامعلی
مجنون نوشت آمیرزا اول صبح مان را نیکو داشت

camelia گفت...

اینجانب ترجیحا به یک وینک ساده بسنده می کنم ...
!

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!