سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۹

دستمال کاغذی یک شوخی بزرگ است!

در خیابان که راه می‌روم، سر به زیر می افکنم و قدم‌هایم را مراقبت می‌کنم تا کفشم سوراخ نشود.
نه از ترس میخ...
دلم نمی‌خواهد تُف‌های هموطنانم را لگد کنم.
آنقدر تف می‌اندازند در خیابان‌ که مجبوری مایو بپوشی!
لامصب‌ها تُف‌هایشان هم بدجوری اسیدی‌ست و کفش را می‌سولاخد...!

۱۰ نظر:

اراکده گفت...

حسن عزیزم تف بر روزگار است که از حلقوم مردان و زنان نامراد ناسازگار بیرون می آید و بر دل بیچاره زمین می نشیند. شما را می خوانم و غلو بیش از حدتان برایم قابل درک است.
بنظرم کمی به هجو هزل نزدیک شوید گیرا تر می شود این زهر!

خان گور گفت...

ای گفتی حالا خوبه مراعات ما رو کردی بقیه چیزایی که کف خیابون ریخته رو بهش اشاره نکردی.

مریم گفت...

خواندیمتان شما نیز ما را بخوانید

تيراژه گفت...

پس شما هم به اين مسئله توجه داريد..

مهستان گفت...

درود
به منم سربزن پشيمون نميشي!!! اگه نظري داشتي بگو!!! گرم واستی بگو تبادل لینک کنیم

مینا گفت...

به نکته ی کلیدی اشاره کردی ها خدایی

سبک جدید گفت...

آی گفتی
حالا تف که خوبه ترشحات بینی نباشه!!

زشت گفت...

لعنت به منی که این را سر صبحانه خواندم!

خان گور گفت...

با سلام میدانم که سرتان بسی شلوغ است و دیدار از وبلاگ ما نی نی ها برایتان دشوار!
ولی خوشحال می شویم اگر گذرتان خورد و میخ تو کفشتان نرفت به وبلاگ چپر چلاق من هم سری بزنید ! (آیکون چشمک)
ببخشید اینجا چرا آیکون نداره! آدم افسردگی حاد میگیره..

ويدا گفت...

حيف كه من تف نمي كنم
يه زماني بد جور بازي بودم
حتي دهنم بوي باز مي داد
بوي قليا خيلي بده
صد رحمت به بوي اسيد

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!