یکی از تفریحاتِ تقریبا سالمِ من و رفقام اینه که شبِ تعطیلات (سهشنبهها!) هی جلسه و نشست میذاریم تا پیرامون گذارندنِ وقت در روزهای تعطیل تصمیمگیری کنیم و یه حرکتی بزنیم. و البته این جلسات تا چند ساعت پس از اتمام تعطیلات هم ادامه و دارد و سر آخر هم هیچی به هیچی و کلا دست از پا درازتر به استقبال تعطیلاتِ بعدی می رویم و دوباره از هم میپرسیم: «خوب حالا تعطیلات رو چیکار کنیم!؟»
۶ نظر:
خداییش ما که تو بخش خصوصی هستیم و تعطیل نیستیم و بخش دولتی تعطیله و کار ما این همه عقب میفته و این همه ضرر کی میخاد جوابشو بده؟؟؟
پست هاي قبلي ات را خواندم،عجيب است برايم كه چرا با اينكه خيلي خوب و نافذ مي نويسي ،اينقدر كامنت هايت كم است،احتمالا مردم طبق معمول حوصله ندارند به حرفهايي كه مي زني زياد فكر كنند..
پايدار باشي...
حالا قرار شد تعطيلات چيكار كنيد؟؟
.
.
.
سلطان به سلامت باد
جملاتت را خواندیم و بسیار مسرور گشتیم و لیکن از هر چیزی که بگذریم نام این عمارت بر همه نگاشته هایت می چرید و زیباست و نشان از فکری عمیق و باوری بلند دارد که اینچنین نامی برای عمارت خویش برگزیدی
آفرین بر تو
اين خودش يك جور گذراندن تعطيلات است
چي بهتر از هم صحبتي با ياران و...
سلام به دوست عزیز و صاحب قلم
بعد از مدت ها نمی دونم چی شد که یاد وبلاگتون افتادم.
البته نمی دونم منو یادتون هست یا نه، اون موقع هت این جا خیلی شلوغ بود با این وجود چند بار افتخار حضور تو وبلاگ منو نصیبم کردی و در مورد اون داستان 5 قسمتی نظر گذاشتین. اسباب کشی کردم به بلاگ اسپات. با اجازه لینکتون می کنم. موفق باشین.
ارسال یک نظر