چهارشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۷

غرق در مردابیم

غَرق در مُردابیم
غرق در مدفوع ها..
در لجن می غلتیم
مثل خوکان،غوکان..
از سر و روهامان
کِرم،آویزان است..
اندرونهامان نیز
مملو از انگلها..
سر خوشیم و بد مست،
از عَفَن خواریها..
رنگِ چشمهامان
سبزِ گندابی ست..
روحهامان نیز،
روحِ آدمها نیست..
غرق در مردابیم..
غرقه در اجساد..
بینِ این اجساد،
دیده ام من بارها،
خود را،همه را..
کامهامان ناکام،
بوی گند می دهند..
زخمهامان ناسور،
کرمهایش ناجور..
نافهامان چرکین،
حرفهامان پُر کین..
زیرِ دندانهامان
مالامال از سرگین...
غرق در مردابیم...
غرق در اسپرم ها..
بینِ اجسادِ جنین ها،
سِقط کردیم خداهامان را!...
و پُر از وسوسه کردیم،
مغزهامان را...
غرق در مردابیم...
غرق در آدمها!!.........

۱ نظر:

ناشناس گفت...

jaleb bood !

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

وقتی كسی نوشته‌ای از من بخواند.....

من كيم؟ اينجا كجاست؟!